باید خطر کرد
بهتره خطر کنیم
جالبه خطر کنیم
اتفاقهای خوبی میفته اگر خطر کنیم
Good morning/night
آغاز خوبی بود. میانه راه فس شدم. گم و پنهان بودم. از این کتاب به آن کتاب. ظهر ۸ کتاب نیمه باز اطرافم داشتم. آشفته و بهم ریخته هم شدم.
به کجا؟ از کجا؟
کجا را از دست خواهم داد؟ چه چیزی را؟ خودم را.
هیجان مثبت و نه منفی، توفی هم نمیکند. شوت میشوم آن سمت زمین بازی.
خوشحال بودم که صبح را انطور که میخواهم آغازیدم. بصورت اتوماتیک و پایلوت؟ نه جانم بصورت دستی. کاملا آگاهانه.
با این همه، سر وکلهی آشفتگی نزدیک ظهر با وجود این رضایتمندی از کجا پیدا شد؟ نوشتن و اتصال به خودم گزینه اول و قابل اجرا در این لحظه است.
به تقسیم رسیدم. روزمرگیمان به صورت کلی با دو بخش، آغاز و جریان و پایان مییابد.
- در بخشی از این روزمرگی فراخوانده میشویم، از بیرون. چه بخواهیم چه نخواهیم.
ظرفشویی پر از ظرف، جمع کردن میز غذا، موهای چرب، تلفن مادر، تلفن خواهر، مرتب کردن خانه. نمیشود که نباشد. همواره بوده و خواهد ماند. برای هر شخص، بنا به بستر و فضای زندگیاش متفاوتست اما هست.
- اما چیزی هم هست که ما باید فرا بخوانیم. بهتر است فرابخوانیم. بخشی مربوط به بودنمان.
از و در درونمان است. بخشی که خالقش هستیم. زاده خلوتمان. زاییده گذشت و فداکاریست. دلکندن. دست رد به سینه همه جهان جز آن زدن. آن برای هر کسی متفاوت است. شوربختانه برخی و اکثرمان غافلیم که این آن چیست. یافتنش هم محتاج فرآیند است. فرآیندی منحصر به فرد، برای هر انسانی.
نقطه دردناک مسئله، فعلن نیافتن این آن نیست. نقطه دردناکش برایم جرات رویاپردازی نداشتن است. کوچک شمردن خودمان، انسان و توانمندیهایش. نیاندیشیدن به شدن و داشتن که منتج به بودنی ناخوشانید و پر حسرت میگردد.
برای چه بودنی دلت غنج میرود. با توام.
مهمترین و پرانرژیترین زمان روز را صرف خلق چیزی در همتنیده با بودن مطلوبمان کنیم. دوز کمی از آن بودن، برایمان چالشبرانگیز و در عین حال خوشایند و شیرین است.
همواره آغاز خوب، پایان خوب را نمیسازد. باز مخاطب خاص خودم هستم. کل فرآیند را در نظر داشته باش. اما دوپامین و انرژی حاصل آغاز خوب، مطلوب، موثر و کارآمد در ادامه ما را حفظ و نگه میدارد.
آخرین نظرات: