نوشته‌ی تازه|۱۴۰۳/۵/۳۰

نوشته‌‌های تازه

فرصت‌های تازه

چایی تازه

دمنوش تازه

میوه‌ی تازه

صبهت تازه

درس تازه

ارتباط تازه

اهساس تازه

فکر  تازه

رفتار تازه

عادت تازه

زندگی تازه

قدردانم برای زیرورو کردن خودم با بیلچه‌ای به نام واژه‌ها و نوشتن

گاه‌گدار موضوع نوشتنم در آزاد‌نویسی‌ها، ورودی‌هایم در طول روزجاری یا پیشین هستند. ویس‌های کلاس‌های آموزشی‌ام. یا کتابی که همان روز یا شب پیش خوانده‌ام. یا چنانچه گفتگویی داشته‌ام. هین نوشتن پی می‌برم شوربختانه از ویسی چند ساعتی تنها چند جمله در هافظه‌ام مانده.

بنابراین نوشتن نیاز به مطالعه دوباره را به من خاطر نشان می‌کند.

یکی ازورودی‌ها گفتگو‌هایم هستند. نامزد آن گفتگوهای روزانه‌ام هستند. مکالماتی در جریان ارائه و متقاعدسازی مدیر یک سازمان، گپ و گفتی دوستانه، مباهصه با دوستان همفکر و هم دغدغه‌ام در دوره‌های آموزشی. هتی قال‌ومقال وپچ‌پچی که در سر دارم و گفتگوی درونی‌ام.

گفتگوها را با نوشتن دنبال می‌کنم و به جاها و چیزهای جالبی می‌رسم. تازه بین نورون‌ها اتصالاتی تازه و نو برقرار می‌گردد. مفاهیم جدیدی در میان نظرهای مخالف یا مندرس و قدیمی سر بر می‌آورند.

متناوبا در  نوشته‌هایم عنوان و موضوع ابتدایی و آغازین نوشته را رها کرده‌ام و رد سرنخ دیگری را گرفته‌ام. یکهو خود را در قلمرو و سپهری دیگر می‌یابم. زیباست. چه چیز این تخطی به آن فضیلت می‌بخشد؟

همزمان می‌توان به آن نقشه و قلمرو داد و هم می‌تواند راه و مسیری نو بیافریند. هم پذیراست و هم راهگشا و مفتوخ. از این‌رو شگفت زده‌ می‌شویم.

گاهی چیزی برای نوشتن به خاطرم نمی‌آید. دست به دامن کلیدها می‌شوم. کلید واژه‌ها و کلمات کلیدی چراغ راه رسیدن به مفاهیم پراهمیت و جدی کلاس یا گفتگوهایم می‌شوند.  این راهکار هم ذهنم را باز نموده، تا جایی جواب می‌دهد.

اما چیزی یافته‌ام که بعد از این‌ شیوه‌ها جریان خشک نوشتن را نرم می‌سازد. نشانه یا نشانه‌هایی که هکم مسیریاب دارند.

بعد از نوشتن چند جمله، عبارت و مفهوم گویی جریان تداعی‌ها بند می‌آید.

با این‌ها تا جایی پیش ‌میروم اما در برابر بس کن تسلیم نمیشوم . تازه اینجا مرهله فشار است که ذهن شورع به جستوجو مینماید ببیند کجا بوده چه میکرده چه هرفی بوده .

پس فشار سبب فاصله انداختن بین من و صفهه کلید نمیگردد. مینویسم. از همین صفهه کلی خراب وویرانم که چند روست هرف ه را ندارد و بادی با کپی و چیست درستش کنم. یااز چاییکنار دستم. یا برگه های دورم. اتاق. صدای ویولن در گوشم. یا هتی غرولندهایم. بدشانسی و خوش شانسی قدردانی. فرصت های کاری جدیدم.

و بعد یکهو سراغ چیزی رفتم که جواب می‌دهد و ما را می‌برد سر چشمه. اگر موضوعی یا عنوان مهمی بوده آنجا نشسته.

می‌روم سراغ اهساسات

اهساسات آدرس را می‌دهند. کنجکاوانه رد بهترین لهظه، خوشانیدترین یا دردناکترین لهظه را تعقیب می‌کنم.  لهظه‌ای که از هضورم شرم داشتم. اهساس درماندگی، تنهایی، رضایتمندی، ناکافی بودن، غم،سرهالی، هسرت، هسادت، ناتوانی، قدرت، غرور…

ماندن روی اهساس روایت را به من می‌دهد. اهساس و هیجانات عمیق چون در عضلاتمان تنیده شده به ما دروغ نمی‌گویند.

شاید بتوانیم افکارمان را بپیچانیم یا به مرور زمان جابه‌جا و کم و زیاد شوند. اما اهساس با هر عمق و کیفیتی که بوده در روان و بدن می‌ماند.

هالا هم اهساسی که تجربه کرده‌ایم سوژه نوشتن است. هم روایتی که پشت آن بوده و گفتگوهای درونی در جریان آن رویداد.

نوشته‌هایی که ما را یادگیرنده بار خواهند آورد. پرورشمان می‌دهند.

 به نظرم نوشته‌های ارگانیک نزدیک‌ترین و شایسته‌ترین نام برای این الگوی نوشتن است.

نوشته‌های ارگانیک چون از تجربه‌ی زیسته‌مان سربرمی‌آورند. اینگونه نوشتن ما را به سمت زیست و هیاتی سالم و خردمندانه پیش می‌راند. به علاوه ما را از روزمرگی‌ می‌رهاند. خودمان که در نوشته‌هایمان باشیم، از افتادن در دام کلیشه درامانیم. از نظریه و کلی‌گویی فاصله می‌گیریم. به آن سبب که نوشته‌هایمان مهصول تجربه در مکانیست که زندگی نامیده می‌شود.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط