لحظهها را حفظ کنید نه اشیاء را.
Good morning/night
امروز پیشنهاد یک همکاری داشتم. ابتدا هیجانزده شدم. بعد سرد گشتم. چه خبر است. واقعن شدنیست؟ هیچ پیشزمینهای داری؟ تردید پیش از آغازیدن است. به نوعی دِسرِ آغاز است. پیشغذای حرکت. علامت تازگی. نشان ندانستن. نشان تغییر. نشان پا گذاشتن در مسیری جدید. نشانهی آشناییزدایی. نشان از راه همیشگی از کوچه همیشگی نرفتن. نشان مواجهه با کلمات، واژهها و حوزه زبانی ناشناس و نو.
تردید پیش غذای شروع است.
تردید پیشغذای حرکت است.
قصدم نوشتن بود. نوشتن همین چند خط و نه مهمتر تعهد و مسئولیتپذیری بود. بله در کنار نوشتن این صفحات، هر روز تعهد و مسئولیتپذیریام را محک میزنم.
در واقع بسیار سخت و ثقیل است بدون اینکه کسی از ما انتظار کار یا رفتاری داشته باشد، خودمان را متعهد به انجام یا ارائه کاری کنیم. پارادوکسی آزادی و ماندن. رهایی و بودن را بایستی حل کنی. چون ما اغلب در انجام کار برای خود، استادان داستانسرایی مختوم به نشدن و بهانهتراشی هستیم. ما یک من است. خودم را تحسین میکنم. بعد از تحسین حرفم، دوباره ودوباره استمرار است.
از این رو، نیازمند یادآوری این جنس از یادگیریِ منقوش و برجسته شده با تابآوری، تعهد و مسئولیتپذیری هستم.
البته بصورت خاص آنچه نیاز دارم ضربالعجل است. ضربالعجلها برای من منتهی شدن به ساخت و خلق نمونه اولیه هر چیزی هستند. ضربالعجل میگوید دیگر فکر بس است. دست بجنبون. شروع کن. انجام بده. بساز. بنویس. برو خرید. طراحی کن. منتشر کن. پیامهای دعوت را ارسال کن. مرحله سخت تصمصیمگیری قطع میشود.
اگر شب پیش از خواب مجبور باشیم به این پرسش پاسخ دهیم چه جوابی میدهیم؟
داشتی چیکار میکردی؟
چه جوابی داریم؟
چی میگیم؟
به این صورت در هفته آینده چیکار کنی متوجه میشی تو مسیری؟
اصلن میدونی کجایی؟
هر طرف بار بخورد یا خودت هم عامل هستی؟(خودم را صدا کردم.)
آخرین نظرات: