ما میتوانیم در بهبود پیشرفت کنیم.
Good morning/night
قدردانی تنها و صرفن برای بودنها و داشتهها نیست. یعنی منحصر به اینها نیست.
امروز سر ساعت ۸ صبح در سونوگرافی نوبت داشتم.
وارد شدم. خیلی سعی کردم از این فضا دور شوم. میدانستم اولین اقدام تشخیصی پزشک، ارجاع به سونوگرافی است. به هر حال بعد از ۳ ماه اجتناب، پذیرفتم.
خلوت بود. زمان زیادی منتظر نماندم. صبح فروردین خنکی و من در بهار. من که مدتها از بیرون رفتن به جز موارد ضروری ممانعت میکردم. مشاهدهگر شدهام. سلام و احوالپرسی کارکنان رادیولوژی هم از مشاهداتم مستثنی نیست. خاطرات گذشته ذهنم را سوزن سوزن میکرد. شاید یکی از دلایل اجتناب زنده شدن همین تداعیها بود.
- بودنها
خیلی زود کارم تمام شد. ساعت حدود ۸ و نیم سرچهار راه شیخ صدوق. من بودم و مابقی روزی که روی دستم بود. مکان بعدی مراجعه به مطب دکتر ناطقی در خیابان ارباب. از آن دندان پزشکهای کار بلد. همواره دکتر را به خاطر توجهش به جزئیات تحسین میکنم. آنچه در طی این سالها همواره از ایشان میبینم انجام یکسری کار برای روکش کردن دندان نیست. در نقشش فرو میرود. همزمان با فرد تعامل دارد. مهارت و شایستگی که بسیاری از پزشکان ما از آن بیبهرهاند. “با کارش حال میکند”، جملهایست که به گوشم خورده. عامل متمایزساز و منحصر به فرد کننده یک فرد از دیگر متخصصان و افراد مشغول در حوزههای مشابه. در ارتباط با این نحوه تعامل و کار در حرفه پزشکی در مقدمه کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت نوشته را خواندم:«…»
دیروز استادم دو ویدئو در گروه تلگرامیمان به اشتراک گذاشتند. دو هنرمند کمانچهنواز. به طور واضح هر دو تکنیک میدانستند. اما حسم یکی را عاشق میدید و دیگری را تنها نوازندهِ ماهرِ کمانچه. عشق بر بودن، چگونگیاش و حضور تاثیر میگذارد. (یادآوری به خودم)
- گونه دیگر قدردانی را یافتم
حین خروج و از درب رادیولوژی این موضوع در ذهن تداعی شد که نبودن در چنین فضاهایی هم قدرشناسی میطلبد. خستهام، اما نگرانیهای زاییده بعضی شرایط و موقعیتها را ندارم و بابتش قدردان هستم. قدردان این آسایش هستم. شاید هم یادآوری چنین فضاهایی بار منفی داشته باشد. لیکن خوشحالی بابت نبودن در فضایی دردناک، به ما امید میبخشد. ما را برانگیزاند و دستپاچه استفاده از فرصتهای موجود سازد.
- شنیدن صدای ذهنم
امروز صدای ذهنم را شنیدم. میگفت کاش تمام میشد. بیرون بودنهای متوالی از خانه را دوست ندارم. استراتژی تقسیم را بیشتر میپسندم. ساعاتی از روز در خلوت و بخشی از برخی روزها بیرون زدن. حالا به اجبار برای انجام کاری یا با انتخاب خودم.
ضربالعجلی نباشد به خلوت با لپتاپ، کتابها، جلسات آنلاین و ماگهای قهوهام خو گرفتهام. حتی گفتگوی تلفنی برایم آزار دهنده است.
به تازگی و به سختی برخی فضاها را میآزمایم. نمیدانم شاید هم وقت بیرون زدن است. یا نیازمند ایجاد یک تعادل هستم.
نوشتن نشانگریست که ما را از روند رویدادها مطلع میسازد. کدام مکانها، روابط، یا لحظات به من احساس خوشایندی میدهند یا بالعکس.
آخرین نظرات: