…عزیزم چی میخوای چی دوست داری؟
با شما نیستم با خودم هستم.
Good morning/night
…عزیزم چی میخوای؟ چی دوست داری؟
با شما نیستم با خودم هستم.
اسمت رو بذار جای سه نقطه، ابتدای جمله بالا. مثل من.
از خودت بپرس. با لحنی آرام و آهسته و دلنشین. مثل یه مادر که از کودکش میپرسه.
سمیه، عزیزم چی میخوای؟
شروع کرد به گفتن. ازشنیدن دیگران. از خوب و موثر شنیدن. از راهنمایی کردن. نوگفتن. خود را بالا کشیدن. ارتباط ساختن. ارتباط موثر ساختن. پیشنهادات خوب داشتن. کهنه نبودن. تکراری نشدن.
به نظر شما، همین شما که الان سر از این مطلب و نوشته در آوردید بگویید. چی میشنوید. انصافن قشنگ و کتابی بود. اما چیزی از جنس خودش نشنیدم. چیزی از جنس تجربه. مثلن آب سرد خوردم و دندانم یخ کرد. یا ادامه دادنش به این صورت ۵،۶ تا قالب یخ هم از شدت تشنگی ریختم داخلش. لیمو ترش نداشتیم تا چند قطره بچکونم تو لیوان. همین که با دندونهام و سقم تماس پیدا کرد، سرجام میخکوب شدم. یکهو چشمم افتاد به بیرون تو کوچه و دیدم همسایه پایینی …
آره، میبینید. نبود. انصافن درسها، جملات، تئوریها و نظریهایی که بابتش دوره و کارگاه و وقت و هزینه صرف شده بود رو حروم نکرد.
چند بار هم حین صحبتش به خودش هشدار داد؛ گفت: «نکنه یهو هوا برمون داره»، نیاز داریم رو خودمون کارکنیم و خودمون رو توسعه بدیم.
من فکر میکنم یا نظر شما هم همینه هنوز بعد از یهو هوا برمون نداره جملاتی که هست دوباره از جنس شنیدن و دیدن خودش نبود. یه کاری به قصد کهنه و تکراری نبودن برای دیگران روی خودش بود.
نوشتیم. با این پرسشها رفتیم سراغ نوشتن. اینکه … چی میشه که میخواد کهنه نباشه. یا چی میخواد.
اون…(نام خودت) که داره خوب پیشنهاد میده رو ببین.
بیا بیرون و از خودت قدری فاصله بگیر. از خودت دور شو و خودت رو مشاهده کن، ببین الان چی تجربه میکنی؟
ما هم نوشتیم. بعد از نوشتن برخی از جملاتش را برایم خواند. یکی از زیباترین جملاتش این بود:…(اسم خودش) عزیزم تو چی میخوای؟ امروز میخوای چطور باشی؟
مثل یه مادر که از کودکش میپرسه. از خودت بپرس. با لحنی آرام و آهسته و دلنشین. متوجه شدم صحبتم دائم از توجه به دیگران بود و چطور بهتر و اثرگذار برای دیگران باشم. سرخوش و کیفور شد، طوری که خندهاش را نتوانست مخفی نگهدارد و از صورتش پاک کند. رهایی رو برای چند لحظه حس کرد، گاهی برای نوشتن نباید قصد و عنوانی داشته باشی.
آخرین نظرات: