۱۴۰۳/۳/۱۵

تناقضِ هدایتگر…

Good morning/night

تناقض هدایتگر؛ هر چه سخت‌تر زندگی می‌کنیم قویتر می‌شویم و زندگی رضایت بخش‌تری را تجربه می‌کنیم.

حرف امروزم نبود. از یادداشت پیشین برداشتم. مگر نه این است که ما یک کل بهم پیوسته‌ایم. خوانش این جمله برایم حسی همسان با آنچه در کتاب از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم موراکامی داشت. پاسخی که دوندگان دو مارتن در جواب پرسش موراکامی دادند، به نظرم چنین فحوایی داشت.

برایم جواب می‌دهد و موثر است هر بار

متوجه ارزش زمانم نیستم

هر بار خسته‌ام و ناامید

هر بار منتظر پاسخی مثبتم و نه می‌شنوم؛ نه‌ها بی فاصله تکرار می‌شوند و می‌روم زیر خرواری از احساسات و هیجانات منفی

هر بار بی‌انگیزه می‌شوم و یکهو همه چیز، حتی کوچکترین واحد تلاش در نظرم نیست و پوچ می‌گردد.

و سخت‌تر از همه هر بار تنها می‌شوم یا احساس تنهایی می‌کنم،

نجوایی در گوشم بعد از این هر بارهاست که وادادن را فراخوانی می‌کند.

درک این تناقض راهگشاست. زندگی رضایت‌بخش‌تر مبادی و اصولی دارد. موخره‌ای که مقدماتی می‌طلبد. زندگی رضایت بخش به معنای همه چیز خوب و عالی‌ و پرفکت نیست. نه اینکه بزرگان قصدشان بخشیدن ارزش و مرتبه ای به رنج و درد باشد؛ نه. ابتدا به ساکن ارزش نهادن به زندگی‌ و فرصتهایمان با تمام وجوهش است.

رمز یا وِردی یافتن برای خودم تا وقت دویدن قادر باشم خود را سرپا و درجریان نگاه دارم. خواندن این جملات برایم الهام‌بخش و مایه‌ی فراغ و رهایی‌ست. همچو وردی که بر زبان دونده‌ دو مارتن است، تا سختی و رنج راه او را از ادامه راه باز نایستاند. من هم به تعابیر و استعاره های متفاوت نیازمندم.

حل معادله و جابجایی متغیرها به منظور اثبات و حل، برایم از شیرنی‌های درس ریاضی بود. برخوردن با این تناقضات، جملاتی از این دست که زندگی یعنی ریاضیات را به ذهنم متبادر می‌سازد. جملاتی کلیشه‌ای که زمانی تصورم در موردشان والایش و بهای زیاد به درس ریاضیات بود. لیکن به عنوان یک پدیده هنگام توجه به حال و دگرگونی‌های خود به ویژه در مواجهه با این پارادوکس‌ها بیش از پیش ریاضیات برایم تداعی می‌شود. مبحث معادله و نامعادله. حتی ساده‌ترینشان در کتاب ریاضی یکِ دبیرستان.

زندگی یعنی ریاضیات یعنی چه؟

همواره در حال جابجایی تعدادی متغیر از طرفی به طرف دیگر هستیم. حتی در حالتی که نشسته‌ایم یا در حالی که دریافتمان از موقعیت و خودمان انفعال کامل است؛ همچو سکوت یا بی حرکتی یا …

چه فایده‌ای دارد. این استعاره چه کمکی به من یا دیگری می‌کند؟

چنانچه از این فرآیند آگاه باشیم نه در حد توجه وسواسی، سبب حفاظت و صیانت از متغیرهای بزرگ زندگیمان می‌گردد.

شاید قدری تند رفتم. نگاه دقیق‌تر به من گوشزد می‌کند، در گام نخست به وجود برخی  متغیرهایی حیاتی و شاخص پی‌می‌بریم. گام‌های بعدی به جابجایی پرداخته می‌شود.

بدیهی‌ترین و ساده‌ترین مثال معادله‌ها انتخاب‌های روزانه‌مان است. بشقاب غذا، وعده غذایی، چتها و پیامک‌هایمان، ابراز دلتنگیمان. هر انتخاب یا اقدامی معادل رویارویی و حل یک معادله است. البته که هر کسی بایستی با توجه به اولویت و ارزشهایش معادلات مهم زندگی شخصی و اجتماعی‌اش را بیابد.

حالا حداقل کاشفیم هنگامی که انتخابمان فلان بشقاب غذاست در حال حل معادله‌ و درگیر یک موازنه‌ هستیم. وقتی مدتهاست معادله‌های مربوط به روابط‌مان را بازنگری و بازآرایی نکرده‌ایم، کجا هستیم.

کجا هستیم از یک منظر معنا و مفهموش این‌ست که در حال حل چه معادلاتی هستیم؟

در بخش فیزیکی، اجتماعی و ذهنی معادلات مهم ما چه هستند؟ هر کدام معادلات مروبط به خود را دارد و ما هر لحظه در این‌ها غرقیم.

برای رفتن به هر کجا که قصد و هدفش را داشته باشیم، ملزم به دستکاری متغیر یا متغیرهایی هستیم. به علاوه بدیهی‌ست در ابتدا ناگزیریم به دانستن و آگاهیدن از جا و موقعیتی که هستیم. این تعبیر شاید برایمان آشناتر باشد نسبت به  توجه به معادلات و تناقضات زندگی.  اما من گهگاه نیازمند آشنایی زدایی‌ام.

به هر روی، رویارویی علی‌الدوام در زندگی با پارادوکس‌ها، معادله و نامعادلات برایم معنایی نو و بدیع دارد. شاید یک مفهوم و کلمه، نگاه ما را به جریانی تغییر دهد. تغییری کارآمد مدنظر است. مثالش برایم همین معادله بازی روزانه‌مان است. این معنا و مفهوم چشمانم را بازتر و بیش از پیش هشیارم می‌سازد.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط