کارهای تکراری را …
تا زمانی که از انجام آن لذت میبرید انجام دهید
Good morning/night
آنچه امروز در کتاب ببخش و بگیر نوشتهی آدام گرنت آموختم. دلایل بیهدفی انسانهای بخشنده:
۱٫ خلاء تاثیر|ناآگاهی از اثربخشی بخشندگی
بخشندهها وقتی نتایج بخشندگی خود را در زندگی دیگران میبینند، خسته نمیشوند. آگاهیدن از ردپا و نشانههای موثر از بخششی که داشتهاند، در ادامه برایشان الهامبخش است.
تاثیرگذاری بیشتر یکی از عواملی است که به بخشندهها کمک میکند با وجود بخشندگی روزافزون از فرسودگی شغلی در امان بمانند.
بر اساس این ایده در سازمانها چطور بخشندگی را نیروبخش و فروسودگی شغلی را بکاهیم؟ میتوان طرحهایی اجرا کرد تا کارکنان از تاثیراتی که محصول و خدماتشان به زندگی دیگران میبخشد به شکلی آگاه شوند.
بصورت شخصی، آیا قابل پیادهسازی است؟ چه فرآیندی ترتیب دهیم؟
۲٫ تغییر فرایند بخشش در کجا و به چه کسی مرتبط است با این استدلال که روانشناسی به نام آنیترا کانسترن از افراد خواست کارهای تکراری را تا زمانی که از آن لذت میبرند، انجام دهند، ولی وقتی از آن خسته شدند دست از آن بکشند.
شرکت کنندگان گاه در آزمایش به کارهای چون نقاشی کشیدن و آواز خواندن مشغول شدند تا جایی که دیگر نتوانستند یک لحظه دیگر هم آن کارها را تحمل کنند. کار یک نفر این بود که عبارت ababab را پشت سر هم بنویسد.
الن لانگر در مورد این فرد توضیح میدهد: «اون قدر پیش رفت تا از لحاظ ذهنی و جسمی خسته شد. دستش بیحس شد تا جایی که نمیتونست برای نوشتن یه علامت دیگه حرکت کنه. تو اون لحظه محقق ازش خواست اسم و آدرسش را برای یه کار دیگه بنویسه. خیلی راحت اون کار رو انجام داد.»
به نظرم ایده بخشش در کجا و به چه کسی در جاهای دیگری از زندگی و جایگزین شدن مفاهیم دیگری هم قابل تقلید است.
آخرین نظرات: