به نظرم اینبار باید سعی کنم
کمی جلوتر بروم و
کمی جلوتر و
کمی جلوتر …
Good morning/night
نارنجی رنگ محبوبم است. به خصوص اگر ترکیبی منحصر با آبی کنارش باشد. راستی بهم آمدن و ترکیب زیبای این رنگ را کجا دیدهام؟ آسمان هنگام غروب. جلوهای از ترکیب رنگ نارنجی و آبی که طبیعت به زیبایی با نمایش غروب پدیدار میسازد.
- روز از نو روزی از نو
از احساساتی شدنم برای انتخاب رنگ نارنجی بگذریم به روز میرسیم. به اولین روز کاری خیلی از افراد. ۱۴اهم فروردین. به دوبارهها و بازهمها.
امروز در استوری پیجم نوشتم
به نظرم اینبار باید سعی کنم
کمی جلوتر بروم و
کمی جلوتر و
کمی جلوتر …
با این نوشته آغازم همدلانهتر شد.
راستش گاهی اوقات تعیین انجام میزان و مقدار زیاد یک فعالیت در روزهای آتی کارآمد نیست. البته با عنایت به ضربالمثل “کاچی بهتر از هیچی هست” آنقدرها هم بد نیست. اما گاهی باعث حال بدمان میشود. چرا؟
اگر مشخص کنیم که روزانه ۱۰۰ صفحه کتاب مطالعه کنیم و ۳۰ صفحه بخوانیم حالمان خوب است یا بد؟
پاسخ اکثرن بد است. چون خیلی پایینتر از سطح انتظارمان عمل مینماییم. به طور مثال تعیین تعداد صفحات مطالعه در یک روز. نداشتن این میزان مطالعه حالمان را خراب میسازد. یا به زبان عامیانه حالمان گرفته میشود.
در هر صورت چنانچه در انجام کاری مقاومت زیادی داریم و تا به حال عادتسازی آن برایم سخت و دشوار بوده میتوانیم این تکینک را بکار گیریم.
با تکنیک بانوی پرنده در کتاب کلید را بزن آشنا شدم. زمانسنج را روی ۵ دقیقه بگذارید و به سراغ کِشوی نامرتبتان بروید. بعد از شنیدن صدای تایمر متوجه خواهید شد که تمایل به ادامه کار دارید.
پس از ۵ دقیقه متوجه میشوید درگیر مطالعه، پیادهروی، ضبط صدا، خواندن زبان، نوشتن مقاله، مرتب کردن خانه هستید. در بسیاری از مواقع بیش از پیش غرق کار میشوید و بیشتر و بهتر انجام میدهید.
امروز به کم قانع شدم. احساس و ادراک خوبی هنگام انجام داشتم. جبری در کار نبود. از نظر کیفی هم کارم بهتر و جالبتر انجام گرفت. این تکنیک را امروز برای پیادهروی و مطالعه کتاب کوچینگ خود بکار گرفتم. اصطکاک کمتر و رضایتمندی بیشتر در آن فرآیندها داشتم.
همواره به کم قانع شدن انتخاب همیشگیمان نیست. استراتژی جهت بهبود عملکردمان و تحقق آینده مطلوب.
- شاید…
گاهی شایدها دلخوشکُن هستند. یک قطره امید میپاشند روی افکارمان. البته بعضی شایدها را هم میخواهیم پرت کنیم بیرون. دوست داریم از اول جمله برداریم و با قطعیت مابقی جمله را بخوانیم.
قدردان شایدهایی هستم که امیدبخشند. شایدهایی که در برخی لحظات سخت و دشوار، زندگیام را به سمت یقین و نتایجی مثبت سوق میدهند.
شاید جواب کارگزینی منفی باشد.
شاید جواب سونوگرافی خوب باشد.
شاید هنوز فرصت هست.
فرصت. فرصت چیز کمی نیست. شاید آنچه در ذهنمان از دیگران حک و ثبت گشته، نتیجهی فرصتیست که در برههای از زمان به ما بخشیدهاند. زندهتر و ماندگارتر آن زمان که تصور بخشش این فرصت را نداشتهایم.
فرصت دادن بعد از اتمام مهلت. حالا که طالبش هستم ارزشش را متوجه میشوم.
درس امروزم از زندگی این بود:
«برای خودمان و دیگران همواره فرصتساز و گاه فرصتبخش باشیم.»
آخرین نظرات: