۱۴۰۲/۱۲/۱۲

Good morning

شاید شکست بخوری…

شاید. احتمال شکست مرا از قالب منِ کامل بیرون می‌آورد. آسیب‌پذیری و تاب‌آوری‌ام را می‌افزاید. در معرض آسیب قرار گرفتن را برایم چیزی طبیعی قلمداد می‌کند. جمله‌ای‌ که بارها شنیده‌ام و  باز نیازمند یادآوری آن هستم. تکرارش به من نیرو و توان می‌بخشد.

Good night

خیابان فردوسی. هوا روشن بود که وارد مطب شدیم. هنگام خروج هوا تاریک بود. نزدیک عید چراغ راهنمایی رانندگی از پس ترافیک چهار راه خیابان فردوسی برنمی‌آید. رودخانه هنوز خشک است. علی می‌رقصد. من نیز. با پای روی کلاج تنها کاری که می‌توانستم همراهی با او بود. صدای والد درونم را می‌شنیدم در حالی که می‌گفت همینطور مثل برج زهرمار بشین. اما کودک درونم توصیه‌های باحالی داشت.

به خانه رسیدیم. خسته بودیم. قیافه خسته‌ها را نمی‌خواستم در بیاورم. چون حسابی نمایان بود. امروز روی آنتی‌تزم بودم. اولین روز بودن در نقش‌هایم. صرفن نقش. نه انجام وظایف. البته اعتراف می‌کنم بصورت کامل نمی‌توانستم در نقشم باشم.

چایی نوشیدم. تکالیف علی را گذاشتم وسط. در دلم کلی به خودم بد و بیراه گفتم. در جلسه‌ای گروهی با دوستانم شرکت کردم. موضوع بحث تفکر طراحی بود. ارتباط تفکر طراحی با کوچینگ. به نظرم مهمترین نقطه اشتراک تفکر طراحی و کوچینگ داشتن رویکرد انسان محور است.

فائزه جان از دورهمی شب قبل برایمان گفت. یادآوری یک تکنیک مدیتیشن و ایجاد آگاهی برایمان. یادآوری اهمیت ژورنال‌نویسی. من هم خوشحال که انجام می‌دهم. متوجه اهمیت آن هستم. به جز تجربه حسی درگیری با نوشتن صفحات صبحگاهی نتایج آن در هر حال و هوایی که هستم برایم کارآمد است.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط