سرگرم چه باشی؟
کجا باشی؟
بهتر است کجا باشی؟
یا کجا باشی بهتر است؟
اصلن بهتر را با کدام معیار میسنجی؟
Good morning/night
لحظه آهان گفتن؛
زمانی که توام با شک و تردید به جرقهای که مدتها پیش در ذهنت خورده بود پاسخ مثبت میدهی و بالاخره تصمیمت را میگیری.
از این پس
بهتر متوجه میشوی کجا باشی یا
بهتر است کجا باشی یا
کجا باشی بهتر است؟
سرگرمِ چه باشی.
درگیریها و دغدغههایت چه باشند.
به چه دانش و ابزاری نیاز داری.
راستی بهتر را با کدام معیار میسنجی؟
شدنها (having) و انجام دادنهایی (doing) در فحوای این جملاتست که به بودنِ (being) مطلوب و مقصودت طرح و رنگ میدهند.
هرچند زمانی که تصمیم بگیری فوجی از موانع به سمتات میآیند. همچو رانندهی تازه کاری که به نظرش جاده شلوغ میرسد. اما از مزایای فراوانش نمیتوان گذشت.
انرژی ذهنی و جسمیات اغلب در مسیری که باید هزینه میشود، نه مسیری که شاید. البته که در مسیر مشخص هم تردید و شایدها وجود خواهند داشت. این بخش کار و فرآیندِ خلق را ما به مثابه آزمون و خطا مینگریم و میپنداریم. حلقههای بازخور و پیشخور رشد دهنده.
چرا به او، چرا از او؟ چرا او؟
به این ترتیب، زمانی که میبینم میشود، شادمانم.
شده. مدتها در ذهنت زیرورو کردهای. رویا یا خواستهای در ذهن داری و گمان نمیکنی که چنین ایدهای زنده است و در جریان حیات. میتوانی زانوی غم بغل بگیری که پیش از من آفرینندهای بوده، میتوانی مشتاقانه پیگیر شوی با این استدلال که ایده کار میکند.
شده و میشود. نه لزومن دقیقن به همان شکل. حضور، نقش و بودن تو آن را میدِگراند.
ناامید هم میشوی و در یکآن تهی. بوی حسادت به مشام میرسد. خشم هم اندکی بعد به جسم و جانت راه مییابد. در ذهنت تکرار میشود “چرا من نه؟”.
چون او به جهان اعلام کرده که هست. که وجود دارد. چیزی برای بخشیدن به جهان، به دنیای تو و دیگری در وجودش دارد. چیزی برای بُختن تو. برای میراندن موانع. برای وانگریستن به خودت.
نیازت را شنیده پیش از آنکه خودت متوجهش باشی و مهمتر از آن شهامت ابرازش را دارد. شجاعت آمدن سمت تو.
رهبری سازمانی را چگونه میآغازم؟
از انسانها و سیستمهای انسانی. سپس انسانها در میان راهروها و دستگاهها و سیستمها و ابزار و مدلها و سقفهای بلند، صداها، جلسات میچرخند و سازمان همزمان درحال فعالیت و شکلگیریست.
در سازمان نگاهم به انسان است. آنچه سبب رشد و توسعه شخصی و حرفهای شما میگردد. چرا که به تمامیت فرد توجه دارد. در نهایت شما را دعوت به خلق و آفرینش خواهد کرد. محرک توست برای دست یازیدن به سمت مدادهای رنگی دستنخورده و تجربه احساسات تازه، نو و بدیع.
عبارتهای قلمبه سلبمه را نمیآغازد. او از تو میآغازد و کانون نگاه و توجهش تویی. تو به عنوان یک انسان پیچیده در پیچیدگیهای شغل و حرفه و سازمان.
آخرین نظرات: