+بهش فکر کردی؟
-به چی؟
+ چه جملهای رو دوست داری بشنوی؟
Good morning/night
بهش گفت: “مهم نیست.”
برای شنیدن این جمله دلتنگم. نمیدانم چرا دلم میخواست من آن طرف خط باشم. من، این جمله را بشنوم. آدم کنجکاوی برای شنیدن مکالمه تلفنی بین دو نفر نیستم، آن هم چه رسد به یک غریبه. منتظر بودم تا کارم را راه بیاندازد. یک جای شلوغ و بهم ریخته. یک کامپیوتر و یک بخش ۲ متری با شیشه جدا شده از ۴ متر دیگر. منتظر روی صندلی نشسته بودم و کار دیگری نداشتم تا شماره کارت را برایش بفرستد و او هم به من بدهد. با این حال میان شلوغی و هیاهوی بازار آزاد خرید و فروش ارز و دلار چهارراه سپه که برایم غریب بود این جمله را خوب گرفتم.
“مهم نیست.”
انگار تشنه باشم و در راستهای که میپیمایم ناباورانه به دکهای باز برسم و بتوانم آب بخرم.
بقیه در همان چند متر جا ایستاده بودند یا تَکان کوچکی به خودشان میدادند. چند نفری کهبه واسطهی کار مشترک آنجا بودند، خیلی باهم غریب و دور بودند. آنجا زیادی بوی معامله میآید و احساسات خشکیدهاند. حتی جملات کوتاه بین خودشان هم به نظر تکیده و خشک و سرمازده مینمایید.
اما من چطور شکارش کردم؟ چه چیز سبب شد ذهنم این جمله را به قلاب بیاندازد؟
قبل و بعدش را به خاطر نمیآورم. چرا این جمله در میان دیگر جملاتِ مکالمه فروشنده، برایم نشان شد؟ در صورتی که لحن و بلندی صدا هم هیچ تغییری نداشت.
لابد بدنم نیاز داشت. مانند وقتی گرسنهام. ذهن و جسمم محتاجش بود.
تصورم از آنچه دیدم و شنیدم این بود که
«گویا چیزی یا کاری علیرغم تلاش، نتیجه نداده. یا شخص آنطرف تلفن بگوید نتوانستم، نشد و نمیتوانم. یا آنگونه که باید و میخواستم پیش نرفت.»
و آنچه از مهم نیستن گفتنِ مرد شنیدم، یعنی بیا بایست کنار. یا بشین. یا یک لیوان شربت بخور. نه اینکه مهم نباشد، نه.
یافتم. مفهومش برایم این بود: «خودت رو اذیت نکن، تلاشت رو کردی.» زمانی که واقعن تلاشم را کردهام بشنوم، دلانگیز و خوشاینده بهم میچسبه و حس خنکی بهم میده.
وقتی مینویسم جراح و متخصص بهتری برای خودم و زندگیام میشوم. نوشتن حکم بشکاف رو داره. شکافتن و لزومن همیشه بدون درد و توام با لذت نیست. اما همیشه میشه روی اون حساب کرد.
مهم نیست. برایم معنای “مهم نبودن” نداشت، معنای دیگری داشت.
دوست داری چی بشنوی؟
آخرین نظرات: