دست خالی نبودم،
یک نه گذاشته بودند کف دستم
Good morning/night
شمارتون رو میدیم به امور فرهنگی. همین. “فلانی دست از پا درازتر برگشت” که شنیده بودم رو دیدم. خودم بودم. با خودم میگفتم، خیلی خوبه آخه. چرا متوجه نمیشن؟ دستاوردهای زیادی میتونن داشته باشن.
بهتر نیست بگم چطوری میتونم روایت این خوبی رو براشون بگم. حالا دیگه نق زدن متوقف شد. دیگه اومدم تو زمین خودم. جایی که دسترسی دارم.
تا حالا کی موفق شده من رو متقاعد کنه که خوبی خدمت و محصولش رو درک کنم. یا به نوعی من رو وسوسه کنه که دنبالش کنم؟
و تبدیل شد به یک مسئله. من میبایست برای حل کردنش وقت میگذاشتم. اینجا زمینی بود که دسترسی به تغییر نتیجه داشتم. زمین بازی من بود. برای ایجاد این تغییر نیازمند کسب مجموعهای از مهارتهای دیگر هستم.
خلاصه اینجاست که “من” حضور دارد. اینجا میتوانم باشم. خب خیلی جاهای دیگر هم میتوانم باشم. اینجا میتوانم تغییر بیافرینم. تغییر و تحول خودم برای رسیدن به مقصدی که میخواهم.
و گام بعدی به چه مقصدی میخواهم بروم.
و گام بعدی از چه مسیری بروم.
چه چیزهایی را باید کنترل کنم.
آخرین نظرات: