هر کاری را با عشق و علاقه انجام بده
Good morning /night
پیامهایش را محدود کرد. یکی از دوستان صمیمیام. خواستم بگم مهم نیست، به دَرَک. اما واقعن به درک نبود. اما چیزی متفاوت از قبل بود.
از رها شدن مثل قبل نمیترسم. ترک کردن دوستانم غمگینم میکند. به خودم حق میدهم حتی گم شوم. حداقل در ساعتهایی که مشترک بود. زمانهایی که صرف گفتگو با او میشد. یا صرف پیام و چت کردن. یا حتی هماهنگی برای یک تماس تلفنی.
وقتی کسی میرود. این جاها خالی میشود. زمانها. احساسات درگیر میشود. امروز اما در جایی متوجه شدم اغلب ما هنوز چیزی جایش خالی نشده با چیز دیگری آن فضای خالی را پر میکنیم. همه فضای اطراف ما باید پر باشد؟ اما در آن هیجانات و احساسات به نظرتان چه چیزهایی را جایگزین میکنیم؟ چیز درستی انتخاب میشود.
من ترجیح میدهم ابتدا با آن فضای خالی در ذهنم، احساسم و در نهایت خودم تنها باشم.
جمله دیشب استاد کلانتری برایم جالب بود.
«زمانی که کاری را بصورت مداوم انجام نمیدهم خودم را سرزنش نمیکنم برای انجام ندادن آن. به خودم میگویم هنوز بازی آن را طراحی نکردهام.»
علی در حال بازی است. زمان بازی با گوشی تمام شده است. او را صدا میزنم. کمی بلندتر. باز هم بلندتر. و…گوشش بدهکار نیست. دوباره و سه باره هم افاقهای نمیکند. نزدیکش میشوم و او گوشی در دست و سر در گوشی همزمان که مشغول بازی است میچرخد، تا نتوانم گوشی را از دستش بگیرم.
چگونه اینگونه به یادگیری زبان یا هر مهارت و حرفه و هنر و یا علاقمندی دیگرمان بپردازیم؟ چه الگویی در این مساله است که میتوانیم در جاهای دیگر پیاده و شخصیسازی کنیم.
تمرین ۵ دقیقه نوشتن برای من بازی جالبی است. نردبانی با ۵ پله. هر روز. خاصیتش این است که به نظر کار سخت و شاقی نمیآید. سخت، زیاد بودن و کمال طلبی زدهات نمیکند. در جریان هستی. اعتیاد خوبیست.
آخرین نظرات: