۱۴۰۲/۱۲/۰۸
Good morning
هوا سرد است. برفِ روی کوه، از پنجره خانه دیدنیست. تکههای خاکستری رنگِ کوه میان برفها نشان از مقاومت برفها در مقابل گرمای اندک و تابش خورشید دیروز دارند. اسفند که میشود زمستان هم هول برش میدارد. انگار تازه شَستش خبردار شده وقت رفتن است و بهار چون عروسی در حال تدارک حضورش است.
در هوای ابری ترجیحم ملاقاتی پر احساس با دمنوشی داغ، بخار برخاسته از آن، گرمای مابین انگشتانم و ماگ، دفتری کاهی، خودکار، یه کتاب و لپتاپم است. اما تنها چند قلمش مهیا بود.
دیشب گفتم خستهام. انگار اغلب شبها میگویم. (نکنه عادتم شده؟)
امروز صبح هم گفتم خستهام. انگار اغلب صبحها میگویم. (نکنه عادتم شده؟)
پس میشه خیلی هم بهش توجه نکرد. اما خودم رو رها نمیکنم. میتونم با خودم همدلی کنم؟
بذار ببینم.
بیا یه قهوه بخوریم، ببینیم از کجا شروع کنیم خوبه؟ یا نظرت چیه؟
یا اینکه بیا حالا چند صفحه کتاب رو بخون و بعد تو استراحت حرف بزنیم. یا بنویسیم. از هر چی الان به ذهنت میرسه. آزاد و رها.
صفحات صبحگاهی را نوشتم. در گروهی نظرم را نوشتم. با مائده جان قهوه، چایی، کمی بحث و اندکی کشمکش نوشیدیم. بعد هر کسی رفت سر کار خودش. البته تا برویم طول کشید. چون خیلی حرف میزنیم.
آنچه از کوچینگ گروهی هفت عادت اکنون به ذهنم متبادر میشود:
قصدم یادگیری از جلسه دیشب و اقدام هم راستا با قصدم نوشتن درباره آن و دریافتهایم است.
وقتی نگرانم فشاری که احساس میکنم حالت زمانی دارد که دندانهام را روی هم میفشارم تا بازیکن حمله فوتبال گل بزند. واقعن بیشتر و کمتر فریاد زدن و دندان فشردن من منجر به گل زدن او نمیشود.
فیالواقع آنچه در دایره کنترل اوست، یعنی قصد و اقدامش (Act) موثر و تاثیرگذار بر فرآیند است. پس دست و پا و فکرت را از دایره کنترل دیگران یا بهتر بگویم ملت بیرون بکش.
یا بهتر این است:
دایره نگرانیهای خودت را شلوغ نکن. به آنچه در کنترلت است بپرداز.
بلی. پیام دریافت شد.
نتیجه گوش دادن کلاس هفتکار دیشب، معرفی جالبی از خودم بود که نوشتم.
Good night
کوچینگ مدام جلسات آخر پیشاز سال را سپری میکنیم. مهمترین چیزی که امشب باز یادآوری شد و نکته ارزشمندی بود؛ کوچ در جلسه کوچینگ هیچ غلطی نمیکند. همانند شنا کردن. اگر زیادی دست و پا بزنی غرق میشوی. سوالاهای کوتاه و به خصوص مکثهای به موقع اجازه دادن به مراجع برای اندیشیدن و تامل نکات مهم کوچینگ امشب بود.
تفاوت کوچینگ مدرسه مدام با کوچینگهای دیگر این است که مدام با همدلی شروع میشود. نه صرفن شعاری باشد که کوچینگش مراجع محور است و کاری به موضوع ندارد.
اخر کلاس مطابق همیشه استاد برایمان فال گرفت. تنها کسی نبودم که بعد از اتمام کلاس و شنیدن فال دلم نمیخواست دوربین را ببندم و به زندگی در جریان بپیوندم. اما چارهای نبود مثل خیل وقتها. تقدیر نبودن و صبر داشتن. چیزهای خیلی بدی هم نبود. اما به مذاق اکثرمان خوش نیامد.
به پیشنهاد علی و برای راحتتر خوابیدن به مدیتیشن تحولی زارکر گوش سپردیم. جملات دوست داشتنی، انگیزاننده و الهامبخش در این مدیتیشن:
من خالق خودم هستم و طبیعت میزبان من است. تک تک سلولهایم توانایی تبدیل شدن به یک جنگل را دارند
آخرین نظرات: