وقتی استاد از نوشتن در مورد بهترینهای حوزه صحبت کرد متوجه نکتهای شدم. به حدی درگیر محتوای حوزه هستم که متوجه رفت و آمدها و ترددهای این حوزه نیستم.
گاهی هم دیدن قدرت و تجربهی آنها باعث مقاومت در ما میشود. شاید خشم را تجربه کنیم. به هر حال تفکر و اندیشیدن به دلایل دور ماندن و گریز از روابط حوزه تخصصی اهمیت دارد. مشاهده از روابط حوزه تخصصی به علاوه مشاهدهی احساسات و ادارکمان در مواجه با افراد موفق و برترینهای یک حوزه در روند رشد ما بسیار اثربخش است.
ساعت ۴ بعداز ظهر چهارشنبه ۲۹ آذرماه ۱۴۰۲
با تعریف کوچینگ گفتگو آغاز شد. اما لزومن نه تعریفی که در کتابها و سایتها خوانده و یا شنیدهایم.
تعریف اختصاصی محمدرضا ترابیان از کوچینگ
محمدرضا:
«من با ماموریت کوچ تعریف میکنم؛ جلسهای که کوچ کمک میکنه مراجع بیشتر و به گونهای دیگر فکر کند. این تعریف من از جلسه کوچینگ است.»
آشنایی شما با مسیر کوچینگ از کجا و به واسطهی چه رویداد و اتفاقی شکل گرفت؟
محمدرضا:
«سال ۹۶ در جلسهای در خیریهای که قرار بر فراهم کردن امکاناتی برای بچههای بیبضاعت بود، حضور داشتم. دوست عزیزی پیشنهاد کوچ برای نوجوانان داشتند. من در آن جلسه با واژه کوچینگ اشنا شدم. جستجوهای من در اینترنت پس از آن آغاز شد. با کتاب مدیر در نقش کوچ نوشته کن بلانچارد آشنا شدم. پس از خواندن کتاب حس کردم گمشدهای را یافتم.
آنچه در ۳۰ سال گذشته در زندگی انجام داده بودم با مایندست کوچینگ همخوان دیدم.
مسیر جستجو و یادگیری من ادامه داشت تا به یک شرکت خودرویی دعوت شدم. در همان جلسه از من پرسیدند میتوانم کوچینگ سازمان آنها شوم؟
من در حدی که خوانده بودم و برای اینکه خودم را از تک و تا نیاندازم، پرسیدم کوچ فردی و یا سازمانی؟
به من گفتند در حد دانستن این دو کلمه برای ما کافیه. پس از شنیدن این جمله سالن را ترک کردم. هنگام بستن در احساس کردم که کوچ آن سازمان شدم. به من الهام شد که به عنوان کوچ آن سازمان بزرگ پذیرفته شدم. هفته بعد، قرارداد کوچ آن سازمان بزرگ را امضاء کردم. بعد از آن مطالعاتم چندین برابر شد.
در حین گفتگو با جناب ترابیان احساسات خودم را بعد از شنیدن این تجربه با ایشان به اشتراک گذاشتم. ترکیب هیجانات مختلف شادمانی، ترس، قدرت.
محمدرضا هم تایید کردند. بله واقعن ترس داشت. چون من چیز زیادی نمیدانستم و فردی که این سوال را پرسیدند در زاویه دید من نبودند. بعدها متوجه شدم فردی که از من درخواست کرد کوچ سازمان شوم، مدیر عامل شرکت بود.
پس از آن دورهی سه روزه علی سخاوتی نهال نورس کوچینگ من شد. سپس در ۴ مدرسه دیگر کوچینگ را گذراندم. مدرک PCC را گرفتم.»
آنچه که از جناب ترابیان شنیدم با جملهای در بیو واتساپ ایشان هماهنگ بود. شعار نبود و حاصل تجربه زیستهشان بود.
کمی یاد بگیر، بکار بگیر |
تاثیر کوچینگ را در زندگی خودتان چطور دیدید؟ ایا تفاوت ملموسی مشاهده کردید؟
محمدرضا:
«پیش از کوچینگ به هدف سطح موجود فکر میکردم. برنامهریزی و استراتژی داشتم. آنچه اغلب افراد انجام میدهند. در کوچینگ متوجه شدم ما هدف سطح مطلوب هم داریم. این برای من بسیار جذاب بود. من در ۳۰ سال دوم کاری همه چیز را از ابتدا آغاز کنم. از پایینتر سطح آغازیدم. یادگیری مستمر داشتم و اولین کار من راهاندازی کوچینگمال بود. فروشگاهی شامل طبقات متفاوت و کوچهای مختلف که هر یک با سیستم خود کار میکردند. من ۳۰ سال دوم زندگی کاری را از ابتدا آغاز کردم.
همواره در پی ایجاد ارتباطات بودم و بسیار برایم دلنشین، جذاب و ارزشمند بود. راهاندازی کوچینگ مال در راستای همین هدف بود. اما بعدها در طی جریاناتی فعالیت این سایت پایان یافت. آنچه از شایستگیهای کوچینگ به شمار میآید؛ همدلی، همراهی و گوش دادن.
در ۴ مدرسه توانستم همزمان نقش منتور را داشته باشم. این در سایه همین ارتباط است. هنگام پاسخگویی، تعیین هزینه و هر پاسخگویی سعی دارم تفاوتی بین انسانها قائل نباشم. تفاوتهای آنها در پاسخگویی من تاثیری نداشته باشد.»
افراد الهام بخش شما در کوچینگ
محمدرضا:
«کن بلانچارد نویسنده کتاب مدیر در نقش مربی؛ کتابی که من چندین بار خواندم.
گفتگوی کن بلانچارد نویسنده کتاب و دان شولا مربی تیم فوتبال آمریکا الهام بخش من بودند. تجربه بازی در تیم بسکتبال را داشتم و گفتگوی بین این دو نفر در کتاب برایم جالب بود.
نفر بعدی مارشال روزنبرگ نویسنده کتاب ارتباط بدون خشونت است. البته اساتید کوچینگ جایگاه خودشان را در ذهن من دارند.
من مشتاقم سر کلاس دوستانی که بعد از من وارد حوزه کوچینگ میشوند بنشینم. شما هم کلاس کوچینگ برگزار کنید، سر کلاس شما حاضر می شوم. معتقدم به تعداد کوچها و مراجعین و به تعداد جلسات کوچینگ تفکر منحصر به فردی وجود دارد و اتفاقن خیلی هم شنیدنی است.»
آیا تا به حال مراجع یا مراجعینی داشتید که الهام بخش شما باشند؟ بصورت فردی و یا در حوزه کسب و کار. (با توجه به اینکه در کلام خودتان هم چنین چیزی را شنیدم؛ از هر مراجعی یاد میگیرم). در بین همه مراجعان کسی که در این لحظه و با این پرسش در ذهن شما تداعی شود.
محمدرضا:
«تقریبن هر مراجعی به من چیزی آموخته؛ به طور مثال مراجعینی که در فضای کسب و کار چالش داشتند نزدیک ۹۹ درصد بایستی مایندست اصلاح شود.
بطور مشخص در مورد مراجعین در فضای کسب و کار آموختم که ۹۹ درصد نیاز به اصلاح مایندست است. نه الزامن بحث مهارت و ابزار و دانش. در آن فضا مایندست من نسبت به کسب و کار اصلاح میشد. البته که تعداد آنها کم هم نبود.
اما دو نفری که موضوعشان برایم جالب و هیجانانگیز بودند. یک نفر با موضوع ملی بود. قصد داشت اتفاقی را در کشور رقم بزند. همیشه برایم الهامبخش بود. در صحبتهایش شور و اشتیاق بسیاری داشت. در جلساتم با او، مینشستم و مینوشتم. جلسهای نبود که چند صفحه A4 پشت و رو ننویسم. انگار که صد سال تاریخ معاصر و روابط بین الملل به من یاد میداد. شاید اگر کلاس میرفتم به این حد و اندازه یاد نمیگرفتم. ایشان تحلیل و آنالیز میکردند و من هم جاهایی پرسش.
شخص بعدی آدمی هست در فضای مد و فشن. چالشهای عجیبی داشت. خلاف ظاهر زندگیاش که به نظر مینمود همه چیز سرجای خودش است، ولی گویی هیچ چیز سرجایش نبود. این برایم جالب بود. این آدم با رنکینگی که از خودش ساخته است، چرا این همه قصه و چالشهای عجیب و غریب دارد.»
آیا حوزه خاصی در فعالیت کوچینگ خود دارید؟
محمدرضا:
«۹۹درصد کوچینگهای من کوچینگ مدیران کسب و کار و به تبع آن چالشهای شراکتها، مسائل خانوادگی و زندگی شخصی مدیران و مهاجرت است.»
لطفن در مورد مهمترین عامل موفقیت و یا عواملی که منجر به بودن شما در این سطح از حرفه کوچینگ است صحبت کنید.
محمدرضا:
«از کجا معلوم که من موفق هستم. شاید هم نباشم. و اگر اسمش را موفقیت بگذارم ممکنه اشتباهی روی دهد و ما را از دیدن یک واقعیت دور کند. این جایی که هستم فقط و فقط نشان اشتیاق نوع بودنم است.
چنانچه بخواهم مصداق این بودن را بیان کنم، اگر حدود ساعت ۶ و ۷ صبح بیدار شوم و مراجع یا مراجعینی از من ۵ سوال کرده باشند، اولویت من برای شروع روز پاسخگویی به این پرسشهاست. هیچ کار دیگری انجام نمیدهم و این اتفاق میتواند تا ساعت ۱۲ شب هم بیفتد.
وضعیت فعلیام را حاصل این هویت میدانم. هویت بی تفاوت نبودن نسبت به آدمها. هویت محیط امن ایجاد کردن برای همه. بدون کوچکترین تفاوت در پرداخت وجه، کوچک و بزرگی، رئیس و مرئوسی. در چیزهایی که در اخلاقیات به آن اشاره میکنیم.»
تفاوت خاص و مشخص محمد رضا ترابیان
محمدرضا:
«مدل کوچینگ یک آدم مسن. این زمان در کشور ما کوچ ۶۰ ساله نداریم یا کم داریم. یا کوچی که ۴ مدرسه حضور داشته و ۸ کتاب نوشته است. بالای ۵۰۰۰ ساعت کوچینگ داشته. این سن بالا، برادر بزرگه، پدر بودنه، ۳۰ سال دوم مشغول کار شدن، روی جلسات کوچینگ من سایه میاندازد.
البته شاید هم درست نیست و من را از کوچینگ دور کند. چرا که به من الگویی بدهد. چون ما متعهدیم هیچ الگویی داخل جلسه کوچینگ نبریم.
اما تلاش میکنم این ویژگیها به محیط امن، مسیر همدلی و فراجنسیتی شدن جلسه تبدیل شود. در نهایت به یک جلسه کوچینگ بهتر و کارآمد کمک کند.
نه اینکه سایه بیندازد و به یک کوچ حمایتگر، پدر و برادر بزرگ تبدیل شوم. به طوری که تلویحن و ناخواسته و صرفن برای دریافت حمایت، خواهان جلسات کوچینگم باشند. قطعن این یک جلسه کوچینگ نخواهد بود.»
از شما میشنوم این موارد توامان میتوانند نقش منهدم کننده و تسهیلگری را داشته باشند. اما شما با رعایت شایستگیهای (competency) کوچینگ، از آنچه مختص محمدرضاست برای نوع بودن و برندینگ شخصی کمک میگیرید.
محمدرضا: بله همینطوره. |
نام یک کتاب که روی شما تاثیر گذاشته است یا جملهای که الهامبخش شما بوده و فکر میکنید برای دیگران هم الهامبخش باشد، بفرمایین.
محمدرضا:
«من با دلیل و یا بدون دلیل در هر جلسه، سخنرانی و لایوی، اصرار به بیان این جمله دارم. از این جهت که روی خودم تاثیر داشته فکر میکنم روی دیگران هم تاثیر بگذارد.
«قدرتمندترین سلاح روی زمین روح انسانی است که از اشتیاق شعلهور است.»
این جمله برای من مایندست کوچینگ هم هست. در جلسه کوچینگ اگر نتوانم شور، اشتیاق و خواستن مراجع را به آتش بکشم و شعلهور کنم، اون اتفاقی که علاقمندم بیفتد نخواهد افتاد.
جمله از فردیناند فوچ یک نظامی اتریشی در جنگجهانی اول است. دوست دارم باهاش زندگی کنم.»
در پایان چیزی که خودتان دوست دارید به این گفتگو اضافه کنید
محمد رضا:
«بدنیست نکتهای را بیان کنم. قصه یه کوچ ۶۰ ساله. حدود ۳۶۰ ساعت از تجارب کوچینگم را به رایگان در اختیار دیگران قرار دادم.
معتقدم آنچه میدانیم با یکدیگر به اشتراک بگذاریم و یک قدم به جلو برویم. در پیج اینستاگرام حدودن ۸۵ تعریف متفاوت از کوچینگ دارم. پاککن، تراش، فضای رانندگی در روز و شب و همه اینها را در فضای کوچینگی تعریف کردم.
دلیل بیان این مسئله بازخوردی بود که بابتش میگرفتم؛ اینکه مطالب به جامعه و مایندست کوچینگ کمک میکند.»
قدردانی
در پایان از محمدرضا ترابیان بابت فرصتی که به من و این گفتگو دادند قدردانی میکنم. تجربهی بسیار خوشایندی برایم بود. البته که این گفتگو در ذهن من خواهد ماند. امیددارم گفتگوهای دیگری با محمد رضای عزیز تجربه کنم و از تجربیات و آموختههای ایشان بیاموزم.
چنانچه بخواهم یادگیری از این جلسه با خود بیرون ببرم، جملهای که از استراتژیست اتریشی نقل قول شد برخواهم داشت. آنچه از شخص محمدرضا آموختم مایندست یادگیرنده بودن است. بابت این یادگیری قدردانم. |
«قدرتمندترین سلاح روی زمین روح انسانی است که از اشتیاق شعلهور است.»
2 پاسخ
درود بر شما
بسیار عالی و آموزنده بود.
موفق باشی
سپاس حمیدرضای عزیز.
ممنونم خیلی خوشحالم از خواندن بازخوردت و زمانی که برای خواندن این گفتگو گذاشتی.