هر جا میروی امیدهایت را با خودت ببر.
رویاهایت را در چمدانت بگذار و…
و هیچ وقت فراموش نکن کشفها در سفر آشکار میشوند و اتفاق میافتند…
۱۴۰۲/۱۲/۰۵
Good morning
برگهای تازه ایجاد کردم. ننوشته، سفید و دستنخورده برای جولان دادن. آزاد و رها. به دور از بایدها و حفاظها و خود مراقبتیهای تخریبگر. برای کوشیدن برای گریز و فرار از تئوری و نزدیکی با چیزهایی عینی. رنگها، گوشههای مبل، دمنوش گلگاوزبان، قهوه صبحم. باشههای جاری در چتهای این روزهایم. سختی و زبری زندگی و نرمی و راحتی آن.
برگهای برای آغازیدن و چشم بستن. شاید هم چشم بستن و آغازیدن. اصلن چرا آغازیدن با صبح معنی داشته باشد. شاید برای همسایه دیوار به دیوارمان اغازیدن از شب باشد. دمادم صبح. یا لحظه و لحظاتی بین این دو. و شاید هم هنوز نیاغازیده باشد.
امروز هنوز را بکار میبرم. هنوز مهربان است. هنوز امید میبخشد. صدایش تسلیبخش است. میگوید هنوز وقت داری. یا شاید خودت را قضاوت نکن. هنوز همه چیز به آخر خظ نرسیده. و بهترینش اینکه هنوز زندهای، هنوز هستی، هوز فرصت داری، پس خلق کن.
این مدت قدری از نوشتن دور ماندم. گویی اجناس مسی که به پرداخت نیاز دارند. سیاه گشتهام. حتی صورتم، لحن صدایم، نوای این دوری، گمگشتگی و هجران است.
هدفم نویسنده شدن نیست. اما قصد نوشتن دارم. بنابراین نوشتم.
از چرخیدنم در میان موسیقی و صدای آدمهای حاضر در شهر کتاب و فرهنگ بعد از ظهر جمعه اسفندماه ۰۲ بنویسم. از رسیدنم به کتاب “برای چه به این جهان آمدهای؟” جملات الهامبخش، شوق انگیز، از جنس بلور و پر احساسش.
قصدم این بود با علی راحتتر و کارامد، علوم را مرور کنیم، چون فردا علی آزمون علوم دارد. اقدامم دراین جهت خریدن کتاب آموزشی بود. ناگهان خودم را در بخش کتاب کودک و نوجوان یافتم. جنس جملات کتابها مرا فریفت. برگرد و جملهی ابتدایی را بخوان.
هر جایی میروی امیدهایت را با خودت ببر.
رویاهایت را در چمدانت بگذار و…
و هیچ وقت فراموش نکن کشفها در سفر آشکار میشوند و اتفاق میافتند…
خواندن کتابهای کودکان در این حد از الهام بخشی و انگیزه برایم شوقانگیز است و حسی شادمانه دارم.
Good night
کلاس توسعه فردی استاد کلانتری را نتواستم بصورت آنلاین شرکت کنم. حدود نیمی از صوت کلاس را گوش دادم. همواره در پس و پیش جملاتش نوشتن حضور دارد. نوشتن را میشکافد به تار و پود کلمه و جمله. به این شکل من هم میکوشم از کلینگری و کلیگویی حذر کنم.
یک گفتگوی کوچینگی در گروه همدورهایام داشتم. خودم را در حین خود سانسوری یافتم. بنابراین آنچه نوشتم را با رهایی فرستادم. باز به خودم یادآور شدم که نظرات، تصور و اندیشه دیگران در حیطه و دایره کنترلم نیست. بنابراین وقت گذشتن روی آن برابر با به آب دادن زمان، بودن و شدنم است. برای استقلال و وابسته نبودن بیشتر به قصد و عمل مرتبط با آن توجه کنم.
همراه علی دفتر خانم شمسیان رفتیم. از نانوایی مرکزی در خیابان فردوسی بر حسب عادت نه گرسنگی از همان نانهای چندقلوی بهم چسبیده باب میل علی خریدیم.
پیش از خواب صفحات آغازین کتاب “ببخش و بگیر نوشتهی آدام گرنت” را خواندم. جنس کاغذهای این کتاب “کاغذ بالکی”ست که به “کاغذ سوئدی” هم معروف است. ویژگیهای این کاغذ رنگ چشمنواز، بازیافت سادهتر، وزن کمتر، مطالعهی راحتتر میباشد.
این کتاب به ما یاد میدهد چگونه بخشندگی را بشناسیم، بنامایانیم و ترویج دهیم و به کمک آن قلههای موفقیت را فتح کنیم
آخرین نظرات: