ارتباط بین کوچینگ و سازمان شما
عملکرد افراد و گروهها تنها اجرای روی صحنه است و واقعیت، پویاییهای پشت پردهای دارد که بسیار اثر گذارتر از نمایش روی صحنهاند.
دنیای درونی ما واقعی است و قدرتی دارد که میتواند ما را از قربانی شرایط شدن محافظت کند و در قبال زندگی مسئولیت پذیر سازد. دنیای درونی و یا آن خودی که متوجه شدهایم، احساسات افکار و رفتارمان زیر سر اوست. واژههایی که این روزها شاید کمابیش به گوشمان خورده است.
شاید برایمان محرز است که ما یا کارکنان ما با خودِ دیشب، صبح و هفته پیش مان به محل کار میآییم؛ از خانه دور میشویم، وارد سرویس میشویم، به محل کار میرسیم و حضورمان را ثبت میکنیم. حتی روزهایی تنها یک عروسک خیمه شب بازی هستیم که میخواهیم نقشمان را خوب اجرا کنیم.
واقعیت این است که شاید از خداحافظی دیروز تا سلام امروز افکار دیگری را بار زدهایم و با خود آگاهانه و یا ناآگاهانه همراه کردهایم. آنچه ما از آن انسان در حال نمایش میبینیم شاید چیزی نباشد که اکنون در درون اوست و این درون نیاز به توجه دارد.
آن خود دیروز با خود امروز مشغلههای متفاوتی دارد. دیروز با کارمندی متمرکز بر کار و رفتاری منعطف با همکاران و امروز درهم، عجول، نامتعهد و آشفته روبرو هستیم.
هیچ فرمول طلایی برای تغییر نیست، نبوده و به نظر نخواهد آمد، چون درواقع ما همه نیستیم و اصلن نمیتوانیم باشیم. لیکن میتوانیم از مفاهیم انسان دوستانه در کسب و کارمان جهت توسعه فردی و زندگی آگاهانه توامان با یادگیری بهره بریم و خبر خوب اینکه آنچه دستمان را خواهد گرفت بهبود و نیکوتر توسعه عملکرد سرمایه انسانیمان خواهد بود.
ابتدا میبایست تکلیفش را با خودمان مشخص کنیم؛
مدل ذهنی و شبکه اندیشه ما در سِمَت یک مدیر چیست؟
ورودی و خروجی را در کسب و کارمان چه میبینیم؟ خب اجازه دهید بگویم: یک بار گل، یک ماشین از ابزار و وسایل کاربردی، باکسها، مبلها، اکسسوریها و اجناس، خدمات؛ خب واقعیت پرسنل و کارمندان، خروجی صفرهای حساب و فروش در روزها و ایام شلوغ هستند.
البته این یک طرف قضیه است و شاید هم کسب و کارمان نشات گرفته از نگرشی متفاوت با چنین مدل ذهنی باشد. ما به انسان اعتقاد داریم و درمسیر تمامیت تا آنجا که منابع در اختیار داریم بر این امر اهتمام میورزیم.
خوشبختانه یا متاسفانه همانطور که ما(سازمان وکسب وکار) در ذهنمان ترازویی داریم و ورودی و خروجی را با هم میسنجیم، او هم داده و خروجی را با هم می سنجد و سبک و سنگین میکند. در کلِ سیستم و کسب وکارمان همه به انچه هزینه میکنند و انچه در قبال هزینه بدست میآورند میاندیشند. اگر اغراق نکنیم و بگوییم هر روز حداقل هر چند وقت این فکر به سرشان خطور میکند. در این بین یک نفر محاسبه گر آگاه وهوشمندتریست و دیگری تنها به هزینهها، درآمد ودریافتیهای سطحی میاندیشد.
من چه هزینهای میکنم و ما به ازاء آن چه بدست می آورم؟
شایسته ونیکوست که سازمان خود داوطلب شود وبگوید من از آنچه در ذهنتان میگذرد آگاهم. زیباتر و متعهدانهتر اینکه صدای سازمان اینچنین باشد: من تا حد توانم شما را میبینم و به شما اهمیت وارزش میدهم. بلی نگاه درست این نیست که انسان قربانی سازمان ومدیران شود و یا سمت دیگرش سازمان قربانی سرمایههای انسانی و منابعش شود که در هر دو صورت این رابطه پایدار نخواهد بود و سیستم ازهم خواهد پاشید.
سرمایههای انسانی مبلی نیستند که گوشه فروشگاه چیدمان شوند یا اکسسوری که همانجا و همان طور که ما خواستهایم جا خوش کرده تا یک نفر را مسحور خود کند. هویت شخصیت و ارزشها چیزهایی هستند که گاهی انسانها معاملات چشم گِردکُنی در قبالشان انجام میدهند که پشتش انگیزه درونی لَم داده است.
شکاف و گپی که به دلیل تغییر معنای زندگی امروزه در سبک زندگی ما ایجاد شده است منجر به جابجایی ارزشها، انتخابهایمان شده است. تغییر معنای زندگی، ارزش و اهمیت مفاهیم و موضوعات را نیز تحت الشعاع قرار داده و به تبع آن تغییر یافته است. بدین صورت که افراد حاضر به معاملهی آسان بعضی از لحظات زندگی خود با هر موقعیت و پدیدار دیگری نیستند واین امکان نیز وجود دارد در قبال ارزش و یا برخی علاقمندیها، هیجان و تجربهای از بعضی چیزهای حتی مهم هم چشم بپوشند. به این دلیل پول شاید تنها دلیل انجام کار برای کسی نیست که اگرهم باشد درکنارش نیازمند حمایت، همراهی، توجه و دیده شدن نیز هست.
در شرکت، سازمان و هر کسب وکار و تیمی، انسان پیشبرنده است. ما دیگر صرفن نمیخواهیم مجموعهای از واحدها و بخشها باشیم که تعدادی از وظایف را تیک میزنند. متوجهیم که لحظاتی با هم میزییم. تعامل داریم، لذت میبریم، یاد میگیریم و در کنار هم رشد میکنیم.
کوچینگ میتواند به عنوان یک فرهنگ در سازمان شما ارامش بیشتری بخشد. به علاوه درگیریهای بین افراد با فرهنگ کوچینگی و در سایه برخی کارگاهها و گفتگویهای گروهی و یا اموزشها رفع و هموار خواهد شد.
همچنین مدیران سازمان و کسب وکار به دلیل مشغله بسیار نیازمند تعادل کار و زندگی هستند که در سازمان های روبه رشد و توسعه امروزی داشتن کوچ مختص مدیران الزامی است.
هم مسیر شدن
چنانچه من و شما بدانیم چه میخواهیم کجا ایستادهایم و در چه فاصلهای با هم هستیم میتواند تقریبن ما را به یک نقطه تلاقی یا مسیر مشترک برساند. اینکه برای هم مسیر شدن چگونه و با تکیه بر چه اصول و ارزشهایی تفاهم ایجاد میشود قابل صحبت است. لیکن مشخص است که میزان نزدیک شدن افکار و خواستهها را احساس و مشاهده خواهیم نمود.
سپس مشخص شدن نتایج درخواستی و انتظارات میتواند در ادامهی مسیر ما را وارد یک رابطه توسعه دهنده کند.
سمیه توکلی
آخرین نظرات: