چرا تغییر سخت است| بدن و ذهن ما در برابر تغییر کوچک

پیازها را سرخ کردم، گوشت را تفت دادم، رب را اضافه کردم.

واگویه‌های ذهنم: میخای مثل همیشه بپزی یا به روش جدید؟

 

چگونه بدن و ذهن ما در مقابل تغییر کوچکی مقاومت می‌کند؟

تا به حال تجربه تغییر در روش انجام کاری که، برای‌تان عادت شده است دارید؟

آیا می‌توانید از جمله کلیشه‌ای “تغییر سخت است.” فاصله بگیرید؟

از یک تجربه ادارک شده بگویید؛ یا اینکه تا این لحظه صرفن یک گوینده یا شنونده‌ی این جمله کلیشه‌ای بوده‌اید؟

 

در این نوشته می‌خواهم اذعان کنم که تغییر سخت است. حتمن و قطعن بعد از خواندن جمله قبلی می‌گویید چه اکتشاف جدیدی!

اجازه دهید، من هم همواره شنیده‌ام تغییر سخت است. اما ایا من این جمله را زندگی کرده‌ام؟ در واقع تقریبن همه ما شنیده‌ایم، ترک سیگار سخت است. اما آیا همه زندگی‌اش کرده‌ایم؟ قطعن نه. شاید در موقعیتی هم نیستیم که بخواهیم آن را  تجربه‌د کنیم. می خواهم در این نوشته مواجه با یک جمله بدیهی را بیان کنم. سپس شما را دعوت کنم که در اِشِل کوچکی این جمله را تا وقوعِ تغییر، زندگی، لمس و مزه مزه کنید. سپس به جایگاه خود یعنی خوانندگان، شنوندگان و تماشاچیان برگردید. مجدد با خود این جمله را تکرار کنید :”تغییر سخت است”. حالا چه احساسی دارید؟ آیا تفاوتی در ادراک شما ایجاد شده است؟

 

اولین مواجهه با تغییر: ابهام و ترس در مسیر تغییر

واقعن همه چیز تا به حال عالی بوده؟ حس یک کودکِ دبستانی را به خود گرفتم، که قرار است از روی درس رونویسی کنم. انگار زندگی همان کتاب درس است؛ از پیش نوشته و فصل بندی شده. نوشته‌ای از جوزف کامبل در این رابطه که بسی به دلم نشست و امید دارم به دل شما نیز بنشیند تا به بهانه پیش رو نبودن مسیر، از حرکت نایستید.

جوزف کامبل:« اگر بتوانید مسیرتان را که پیش روی شما گسترده شده است، گام به گام ببینید، متوجه می‌شوید این مسیر متعلق به شما نیست. شما مسیرتان را با هر گامی که برمی‌دارید، می‌سازید. به همین دلیل به آن می‌گویند “مسیر شما“.»

 

مسیر زندگی ما مشخص شده نیست. لیکن حضور در مسیر شناخت، آگاهی و سپس تعهد ما را به دست‌کاری در روش‌های قبلی وا می‌دارد، البته اگر دست به عمل شویم و طبیعتن اگر دست به شکستن(پادشکننده) شویم. حالا با چنین زاویه دیدی با ادراک تناقض توام با شناخت زیبایی از شکست‌هامان برمی‌گردیم و از اطلاعات تراوش شده از شکست‌ها بهره ‌می‌بریم.

 

واقعیت تلخ برای منفعلان این است که برای دانستن، جا خشک کردن جوابگو نیست؛ بلکه دانسته‌ها گنجی نهان در مسیرند، صد البته برای آن‌کسی که در کاوش و بدون هراس از شکست گام برمی‌دارد. خودِ قایم شده‌اش را به تدریج به ما می‌نمایاند و ظهور می‌کند. اما نه یکباره و نه هر آنچه و هر اندازه ما خواهانیم، بلکه به قدر واندازه‌ای‌ که در مورد موضوع خاص‌مان در مدار عمل، دانستن، آسیب‌پذیری و بسیاری عوامل تاثیرگذار دیگر  هستیم.

 

تمام این نمی‌دانم‌ها و این احساس خفگی‌هایی که مانند بلوز یقه اسکی تنگ بیخ گلوی‌مان را گرفته نشان خوبی‌ست، چراغ سبزی که می‌گوید شما در حرکتید.  این در حرکت بودن همان مجوز ورود است؛ ورود به زندگی چون غیر از آن تنها به معنای “زنده‌ بودن” خواهد بود. تابلوی نقاشی که بارها زندگی به آن تشبیه شده با قلمویی به نام آزمون و خطا نقاشی می‌شود. و هر خطا، گویی مملو از اطلاعات است، همان دانسته‌های پنهان شده برای کسی که دست به قلم شده و زندگی می‌کند.

 

این تناقض و پارادوکس پنهان و گاه پیدا در زندگی صحه‌ای بر همین موضوع است.

در واقع مدلی که بر بوته آزمایش قرار نمی‌گیرد، تغییری نیز نخواهد کرد.

 

 

به درستی پیشامد و فکرِ تغییر برای آنکس که زندگی می‌کند، انکارناپذیر است. در  فرایند ایجاد تغییر با “رهایی” روبرو خواهیم شد، که به تبع سنگینی و عمق تغییر با سطحی از آن رودررو خواهیم شد که خود داستانی دارد پر آب چشم.

به نوعی تغییر یک ایست و بازرسی بر سر آنچه تا به حال بصورت یک عادت و روتین بوده، است. بنابراین طبیعی‌ست، بدن‌ و ذهن ما در برابر آن واکنش نشان دهد و ذهن‌مان شروع به دلیل خواستن، “چرایی؟” و ممانعت ‌کند و همچون بچه‌ای بهانه‌گیر دست از سرمان برندارد.

 

مشاهده و پذیرشِ درگیر شدن بدن و ذهن در پروسه یک تغییر کوچک به ما کمک می‌کند بعد از تغییر، فرصت نقاهت به خود دهیم. به علاوه از دشواری و عوارض ایجاد همزمان چندین تغییر در زندگی آگاه باشم.

 

داستان: پخت ماکارونی به روش جدید

سرکلاس بودم و مبحث تدریس مربوط به مدل ذهنی  بود. استاد عزیزی که از داستان و روایت وام ‌می‌گرفت و مباحث را بصورتی عینی بیان می‌کنند. در  میانستانِ بحثِ مدل ذهنی، در مورد مدل ذهنی مربوط به آشپزی صحبت شد، که در هر یک از ما در موضوعی مشخص، ممکن و مجاز است متفاوت باشد، مگر مَستری در یک حوزه خاص که آن هم به علت اینکه انسانیم تفاوت‌های خواهد داشت.

به طور مثال سراغ همان آشپزی که برویم؛ اینکه مثلن یک نفر دقیقه نودی و برای پیشگیری از ضعف و غرغر کردن، سمتِ پختِ غذا برود و آن دیگری برنامه‌اش را از شب قبل مشخص کرده و با سبزی تازه و فلان و بهمان غذایی بپزد، گیرِ همین مدل ذهنی است.

 

از مدل ذهنی که فعلن بگذریم، در مورد روش پخت ماکارونی صحبت شد که من روال چند ساله‌ای را با همان روش گذرانده بودم و اتفاقن در ادامه روشی که به نظر و تصویر ذهنی من یک ماکارونی وارفته و خمیری بود، توصیه شد.

بعد از چند روز در اولین تصمیم به پخت ماکارونی وسوسه شدم تا این روش پخت جدید را به عنوان یک چالش کوچک تجربه کنم و  حالا تصمیم گرفتم این تجربه را با شما به اشتراک بگذارم. صد البته که این فرایند( پخت ماکارونی به روش جدید) شاید از نظر شما خنده‌دار و یا زیادی اهمیت داده شده باشد، همانطور که یکی از دوستانم بعد از خواندن این مطلب گفت: من هفته پیش برنج را داخل خورشت ریختم، چیزی برعکس کار همیشگی و دچار چنین هیجانی نشدم. این موضوع هیچ خوب و بدی را تعریف نمی‌کند، بلکه آنچه در این مطلب مدنظرم است، هیجانی‌ست که با کوچکترین تغییری در جسم و ذهن‌مان مشاهده می‌کنیم.

 

با من همراه شوید و مشاهده کنید با تغییر کوچکی در روش پخت غذا چه فرآیند فکری در ذهنم سپری می‌شود.

مراحل پخت ماکارونی

به واگویه‌های ذهنیِ همزمان با انجام کار دقت کنید.

بسته ماکارونی را از کابینت بیرون گذاشتم. مواد ماکارونی را آماده کردم.

واگویه‌های ذهنم: میخای مثل همیشه بپزی یا به روش جدید؟

 

پیازها را سرخ کردم، گوشت را تفت دادم، رب را اضافه کردم.

واگویه‌های ذهنم: میخای مثل همیشه بپزی یا به روش جدید؟

 

مواد در حال سرخ شدن، زیر شعله را کم کردم. قابلمه را تا نزدیکی دسته آب کردم و گذاشتم روی شعله.

واگویه‌های ذهنم: میخای مثل قبل بپزی یا به روش جدید؟ خب برای روش جدید به نظر میاد این اندازه آب زیاد باشه.

منتظر ماندم تا آب جوش بیاد.

واگویه‌های ذهنم: هنوز درگیر پاسخ به سوال میخای چیکار کنی تو ذهنم هستم، اونطور که سجاد گفت میپزی؟ اگه بد بشه. تا حالا که نپختی! اگه وا بره؟بزار مثل همیشه بپزم برم سربقیه کارهام، اگه افتضاح بشه…

 

آب جوش اومد .

ماکارونی را داخل آب ریختم. هنوز تردید داشتم، به روش قبلی یا روش سجاد، یادم اومد سجاد گفت آب باید کم باشه و… آب جوش داخل قابلمه را کم کردم. بالاخره تصمیمم رو گرفتم..

حواسم به زمان بود تا از ۵ دقیقه بیشتر نشه بقیه ماکارونی رو ریختم و …

 

وای‌ی…

دیدم، آب داخل قابلمه نسبت به ماکارونی خیلی کم هست. ماکارونی وارفته جلوی چشمم بود.

آب داخل کتری جوش بود، گفتم تا دیر نشده باز آب جوش بریزم و به همون روش قبلی بپزم.

مقاومت کردم.

آب داخل قابلمه خیلی کم شد. رشته‌های ماکارونی وارفته و سوار بر هم. دیگه قل زدن آب شبیه قل زدن شیربرنج بود.  رفتم سمت کتری، اما، کمی آب اضافه کردم.

 

آبکش را برداشتم و مراحل بعدی رو با شک و تردید از اینکه آیا درست انجام میدم یا نه، طبق گفته استاد انجام دادم ،”برخلاف همیشه” ماکارونی را داخل مواد آماده شده ریختم. در ظرف را گذاشتم.

منتظر ماندم .

بعد از چند دقیقه به ماکارونی سر زدم. چیزی که منتظرش بودم اتقاق نیفتاده …ماکارونی وانرفته بود.

 

خیلی خوشحالم. شاید کیفیتی که باید و شاید نداشت؛ اما حالا فرصت دارم در تجربه بعدی پخت، روی چیزهای مغفول مانده تمرکز کنم .

 

کشفیات من در این تجربه کوچک

  1. خودمان را بیش از چیزی که فکر کنیم و یا شاید آگاه باشیم، گیر انداخته‌ایم.

شاید در سیکلی از اشتباهات و یا روش‌های ناکار آمد و محدود به روش‌ها و باورهای گذشتمون هستیم.

 

بیش از چیزی که فکر یا تصور کنیم خودمان را در تله روش‌ها و باورهای‌مان انداخته‌ایم. نه اینکه آنچه هست و بوده را زیر سوال ببریم، نه. اما بسیاری از  روش‌های انجام در زندگی را به خودمان تحمیل کرده‌ایم و به دلایلی عمدی یا سهوی خودمون را از روش‌ها و امکان‌های دیگه محفوظ کردیم.

 

  1. موضوع تغییر روش پخت ماکارونی و ایجاد ترس در مرحله اقدام درک کردم. تصویرسازی انجام چنین کاری، در ما هیجانات را بصورتی واقعی ایجاد نخواهد کرد. مشاهده خودم در حین پخت و آگاهی به آنچه درونم رخ می‌دهد، فرآیند جالبی بود. طبیعی‌ست در برابر تغییر روش‌ها و عادت‌هایی توام با ریسک زیاد، مقاومت و اصرار ما بر روش قدیمی و وسوسه بازگشت به همان فرآیند قبلی چه اندازه بیشتر و مقاومت بدنی و ذهنی زیادی می‌طلبد.

 

مهم: بعد از پخت متوجه شدم، شبیه پخت‌های قبلی ظرف دیگری را با سیب زمینی چیده شده کف ظرف، آماده ریختن ماکارونی بعد از جوشیدن کرده بودم! گاهی متوجه نیستیم که برده واگویه‌های ذهنی هستیم؛ بصورتی ناآگاهانه کاری را به گمان داشتن شناخت و آگاهی انجام می‌دهیم. اگر به خودمان در لحظه توجه کنیم چنین رفتارهایی را می‌بینیم که بخشی از پرونده بسته شده ما شده‌اند، بدون آگاهی ما سرو کله‌شان پیدا شده، کارشان را انجام می‌دهند. حضور در حال، همان که اکهارت تول می‌گوید ما را نسبت به این خودِ وجود داشته‌مان آگاه و هوشیار می‌کند. مشاهده گری و آگاهی است که ما را نسبت به روشی که تا به حال نتایج تکراری را برای‌مان به بار می‌آورده یا چشمان‌مان را بر روی دیدن امکان‌های دیگر کور کرده هشیار و بیدار می‌سازد.

 

  1. گاهی متفاوت انجام دادن کارهایی که عواقب و ضرر چندان زیادی ندارد، ما را آماده مواجه شدن با تغییر روش در کارهای یک سطح بالاتر، از نظر ریسک پذیری مالی و در معرض قضاوت گرفتن و آسیب پذیری و … می‌کند.

 

  1. چسبناک‌ترین کشف: از زمانی که تقریبن تصمیم گرفتم ماکارونی را به روش جدید بپزم .(آب ظرف رو کم کردم، اولین اقدام برای تغییر) دیگر با سوال: “میخای چیکار کنی و اینکه چی میشه؟”  در ذهنم کمتر درگیر بودم. درگیر فرآیند شدم.

 

به بیان دیگر  با شروع انجام فرایند و درگیر شدن با مسائل تازه و در معرض آسیب‌پذیری قرار گرفتن، از مشغله‌های خسته کننده ذهنی و مرور افکار تکراری به نوعی رها می‌شویم.

 

یک پیشنهاد برای درک شهودی این مساله و یادیگری که با اقدام ایجاد خواهد شد، برای خوانندگان این مطلب دارم؛

کاری که به گمانتان ساده است در یکی از نقش‌های‌تان در زندگی به عنوان مثال مدیر، کارمند، خانه‌دار، مدرس انتخاب و به روش جدیدی انجام دهید.

در حین انجام پروسه و فرآیند به خودتان توجه کنید، به خوبی خودتان را مشاهده کنید.

 

این داستان در جمع دیگری به اشتراک گذاشته شد، بازخورد دو نفر از دوستان را  به اشتراک میگذارم.

  1. اگر نتیجه خوب هم نبود، این تجربه را به اشتراک می‌گذاشتید؟

پاسخ من: از ابتدای این فرآیند چنین تصمیمی نداشتم، بنابراین سوءگیری در ذهنم نبود.  تمام احساسات، افکار و رفتارم در لحظه و واقعیت بود.  کیفیت پخت با دفعات پیشین تفاوت چنانی نداشت، چیزی که من را متعجب کرد، تغییر کوچک و ایجاد این میزان از هیجان بود. مشاهده یک نتیجه نسبتن خوب با شیوه‌ی متفاوت در انجام کاری که تصور نتیجه خوبی از آن نداشتم.

 

  1. دوست دیگری چنین نظری دادند:

من هفته پیش پلو تو خورشت ریختم و گذاشتم بپزه و این درگیری‌های ذهنی رو هم نداشتم.

البته خودشون هم گفتن چون مدل ذهنی من متفاوته. مدل ذهنی من از آشپزی اینه که غذا را جهت رفع گرسنگی بخوریم و به کارهای دیگمون برسیم.

پاسخ: همین طور که دوست عزیزم گفتند، روش انجام هر کار  و ترجیحات رفتاری ما بستگی به مدل ذهنی ما دارد.

مدل ذهنی یک نفر از آشپزی تنها رفع گرسنگی‌ست. بنابریان اولویت‌ها و ترجیحات رفتاری‌اش بر اساس مدل‌ ذهنی‌اش می‌باشد.

 

قطعن شما هم در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود عادت‌هایی دارید که به نظرتان تغییرشان راحت است.

اما اگر فرصت امتحان به خود دهید، خواهید دید هر  دگردیسی در روش یا انجام  فعالیتی که فرم عادت گرفته، بغایت بغرنج است. آگاهی از این مورد سبب خواهد شد با خودمان مهربانانه‌تر برخورد کنیم. به علاوه در مواجه با آنچه در تغییرات بزرگتر شاهد هستیم، خود را کمتر سرزنش کنیم. بلکه به فکر چگونگی کاهش این موارد و تسهیل فرایند تغییر در جهت مدل ذهنی و شایستگی‌های‌مان باشیم.

 

 

همراهی کوچ در مسیر تغییر

در مسیر شناخت و ایجاد تغییر  جهت رشد فردی و سبک زندگی بهتر و اگاهانه می‌توانید از حضور یک کوچ در کنار خود بهرمند شوید. در مسیر رسیدن به اهداف با آگاهی و شناخت بیشتر نسبت به خود و شفاف کردن لنزهای دیدتان، به گام‌هایتان سرعت و قدرتی افزونتر خواهید بخشید.

 

شما توانمندی‌های لازم برای رسیدن به هر آنچه گمان می‌کنید خواهید داشت، اما آنچه بودن یک کوچ در کنارتان را در این مسیر ضروری می‌سازد، ایجاد شناخت، سپس تعهد و مسئولیت‌‌پذیری خواهد بود.

جهت آغاز راه یک “تغییر” کافی‌ست وارد قسمت تماس با ما شوید؛ بعد از آن در مسیر تغییر و توسعه همراهتان خواهم بود.

 

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط