۱۴۰۳/۵/۵

امروز بیاندیش تا…

آن عاملی که آتش دورنت را پیوسته شعله‌ور نگه می‌دارد بیابی.

Good morning/night

بعد از حدود ۴۰روز بازگشتم. امروز آزادانه نوشتم. به اندازه‌ای که خودم را سرزنش نکنم. سرزنش نکنم؟ به قدری که ببینم و ادارکش کنم. و به گمانم غرقش شوم. از همه جا نوشتم. هر چند آزادنویسی بدون هیچ موضوعی پر می‌شود از روزمرگی‌ها، آموخته‌ها و دغدغه‌ها، احساسات و هیجانات، امیدها و ناامیدی.

این روزها ذهن آشفته‌ای دارم. بهم ریخته، تا دلت بخواهد. هر بار پیش از نوشتن یادداشتی در سایتم ازاد نویسی دارم . سپس مطلبی را پیدا میکنم و ان مطلب را گسترش میدهم.

امروز قصد داشتم به شیوه برخی روزهایم پس از آزادنویسی، موضوعی به عنوان سوژه نوشتن یادداشت روز سایت برگزینم.

موضوعات مختلفی برایم نشان شد. اما هیچ کدام برایم مناسب نبود. مناسب هم تنها معیارش حسم بود.

نوشتن مثل همیشه همدلانه کنارم بود. روراست،شفاف و با صراحت. حین نوشتن آگاهیدم دغدغه الانم بازگشت است. بازگشتن برایم سخت بود. مقاومتی در خود می‌دیدم.

مدتی بنا به شرایط از انتشار هر روزه یادداشت فاصله گرفتم. انگار که صفر شوم. اتفاقن فرصت یافتم خودم را ببینم. سمیه‌ای که دیگر یادداشت‌های روزانه ندارد. اطلاعات زیادی از ذهنم گذشت. دغدغه چه نوشتن، فشار هر روزه و تعهد انتشار روزانه، حتی به اندازه ۵ خط را نداشت.

 میزانی از نوشتن به قصد بهرورزی، غرق نشدن در روزمرگیف رشد و یادگیری مرا به انتخاب نویسا رسانده بود. سمیه‌ی نویسا. یادداشت‌های روزانه هم سهمی از واژه‌ی نویسا داشتند.

هر چند نوشتن صفحات صبحگاهی را داشتم. اما انتشار هر روزه درگیریهای خودش را داشت.

به خودم گفتم اجازه بده، ببینیم این بازگشت و اصرار بر آن، ا زکجا آب می‌خورد؟

پای هزینه از دست رفته‌ در میان است؟ نه واقعن این نبود، به این دلیل که تا الان بوده از این پس هم باید باشد. ازاتفاق نوشتن محکی‌ست برای شناخت اقدامات و فعالیت‌ی که تداوم آنها گاهن حکم هزینه از دست رفته را در زندگی برایم دارد. 

گاهی ما ادامه می‌دهیم و هستیم چون بوده‌ایم. به این دلیل که پیش از این بوده‌ایم. هستم‌هایمان را نمی‌ریزم و بپاشیم. نوشتن مرا وادار به کاوشگری می‌کند، به پوییدن این بودن‌ها. آغازگر پوییدن‌ها توجه به احساسات است. توجه بر احساساتم سبب شد علاوه بر اصرار بر بازگشتن آن طرف جریان را هم ببینم.  مقاومتم را هم ببینم و سپس کاویدم.

به هر حال بازگشت در خود مقاومت دارد. من چیزی را زیسته‌ام و حالا اطلاعات و تجربیاتی دارم که نمی‌توانم بگویم نمی‌دانمشان. روزهایی بدون این چالش سر کرده‌ام. کششی برای بازنگشتن. برای دوباره سلام ندادن. برای دور ماندن و نزدیک شدن. برای حاضر نگفتن. و مهم‌تر از اینها شاید هم برای عدم تعهد و مسئولیت‌پذیری.

نوشتن یادداشت‌های روزانه مرا به چالش می‌کشد. زمانی که صرف نوشتن آن می‌شود گاهی وسوسه‌برانگیز است. کارهای مهم‌تری هم داری. چکش‌های ریزی که هنگام نوشتن بر مغز و ذهن نویسا می‌خورد و برای اغلب افراد نویسا قالب درک است.

چه بنویسم؟ چه موضوعی چه حرفی برای گفتن دارم؟ کدام یک ارزش گفتن دارند؟

خود نوشتن مسئله را برایم شفاف کرد. مقاومتم کجای این داستان جای دارد. چیزی که اکنون می‌بینم تعهدیست که در بازنگشتن، نخواهم داشت. تعهدی که این روزها نداشتم. دور بودن از چالش‌های این تعهد.

می‌خواهمش. سمیه با این چالش را می‌پسندم و انتخابم است. چگونه این تعهد و چالش را به نوعی از بودنم گره بزنم. پین شود به تحقق سمیه‌ای که در ذهن دارم.

راستی شما کدام فعالیت و تعهدتان را به خود مطلوبتان پین می‌کنید؟

کدام بازگشتن این روزها دغدغه‌تان است؟

چه چیزی سبب شده این موضوع اهمیت پیدا کند؟

خودتان را با و بی آن تصور کنید، احساسات و گفتگوهای درونی خود را در هر دو حالت بنویسید.

به بخش تماس با من بروید.

نوشتن آتش دورن مرا پیوسته شعله‌ور نگه می‌دارد. نوشتن منادای من است برای رفتن به سمت خواندن، به سمت گفتگو، به سمت سکوت، به سمت سفر، به سمت خودم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط