پاسخ به ۴ پرسش که دوست دارید از یک کوچ بپرسید اما خجالت می‌کشید

تا به حال برای‌تان پیش آمده درحوزه‌ای که در آن فعال هستیم، سمت دیگر و دیگران بروید؟ به قولی پا در کفش دیگران کنیم. یا مدرن‌تر بگویم زاویه دیدمان را تغییر دهیم. از نگاه دیگران به تخصص، حرفه و مهارت‌مان بیاندیشیم. مقصود از دیگری و دیگران به طور خاص مشتریان محصول‌ و خدمت‌مان است. کوشیدم خود را از این فضا دور کنم و سوالاتی که به زعم خود پرسش‌هایی نیستند که به راحتی مطرح شوند حدس زده و پاسخ دهم.

علاوه بر این، عنوان انتخابی نوشتارم را برای چند دوست فرستادم. هر چند جامعه آماری قابل استنادی نیست. اما به هر حال صادقانه پاسخ دادند. من نیز در حد دانش و آگاهی و تجربه زیسته خود پاسخ دادم.

 

آیا یک کوچ از خدمات کوچینگ استفاده می‌کند؟

از خودم بیاغازم بله. در حال حاضر از کوچینگ گروهی یک کوچ حرفه‌ای و شایسته استفاده می‌کنم.

اغلب افرادی که در حال گذراندن دوره‌های کوچینگ با ایشان برخورده‌ام از خدمات کوچینگ به شکل‌های مختلف استفاده کرده‌اند. حتی در تمرینات کوچینگ البته در مدرسه مدام، دانش‌پذیران کوچینگ هر دو نقش کوچ و کوچی را تجربه می‌کنند.

برای رشد و آگاهی و یادگیری و در نهایت خلق آینده مطلوب‌مان:

ما نیاز به کسی داریم که ما را به چالش بکشد.

ما نیاز به کسی داریم که با ما همدلی کند.

ما نیاز به شنیده شدن داریم.

ما نیاز به یافتن مسئله داریم.

ما نیاز به پاکسازی داریم.

ما نیاز به حامی داریم.

ما نیاز به گروه حمایتگر داریم.

ما نیاز به کسی داریم که با ما صراحت تمام عیار داشته باشد.

ما نیاز به انتقاد سازنده داریم.

ما نیاز به کسی که داریم که ما را با خودمان مواجه سازد.

ما نیاز به تشویق و پاداش داریم.

ما نیاز به توقف و سکوت داریم.

ما نیاز به کسی داریم که امکان‌های مختلف‌مان را با او بهتر و روشن‌تر و شفاف‌تر ببینیم.

ما نیاز به کسی داریم که نقش‌های مختلف‌مان را به ما یاداوری کند.

ما نیاز به کسی که داریم که به تمامیت ما توجه کند، نه تنها یک تکه و قطعه از پازل وجودمان.

ما نیاز به کسی داریم که گاهی ما را با رساندن به یک آهان در پی یافتنِ و کشف تعقیب اشتباه یک گزاره تا به این نقطه از زندگی آشفته سازد و بهم بریزد.

ما نیاز به کسی داریم که ما را بشنود و هر آنچه در مورد روابط‌مان اذعان می‌کنیم و سپس از ما بخواهد که تو چه می‌خواهی.

ما نیاز به کسی داریم که انگشت‌ اشاره‌مان را به سمت خودمان برگرداند.

ما نیاز به کسی داریم که عصای ما نباشد.

ما نیاز به کسی داریم که مصداق‌های آنچه می‌گوییم هستیم و هست از ما بخواهد.

ما نیاز به کسی داریم که بدون قضاوت، فرافکنی و تحمیل افکار و احساسش، ما را بشنود.

ما نیاز به کسی داریم که فیل و فیل سوارمان را با همراهی او به حرکت در آوریم.

ما نیاز به کسی داریم که الهام‌بخش ما در مسیر رشد و توسعه و تغییر باشد.

ما نیاز به کسی داریم که ما را به کلام‌‌مان حساس کند.

ما نیاز به کسی داریم که بگوید در نهایت خودمان مسئول “بودن” و تحقق آینده‌ی مطلوب‌مان هستیم.

جمله پیشین درد همه را به یکباره انتقال می‌دهد. به راستی هیچ فرآیندی وجود نخواهد داشت که بار ما را با انداختن بر دوش دیگران سبک‌تر سازد. نه اینکه نباشد هست اما به ازای هزینه‌هایی که می‌بایست پرداخت شود. سنگین‌ترین هزینه‌ای‌ که متحمل می‌شویم “خودمان” هستیم. خواسته‌هایمان و آنچه امکان تحقق داشت.

در پاسخ به پرسش بصورت شخصی من هم جزئی از این ما هستم. امیدوارم متقاعدسازی خوبی صورت گرفته باشد.

هر زمان که بپذیریم که همه چیزیم، کارمان تمام است و به قولی فاتحه‌مان خوانده شده. آن هنگام است که دچار توهم دانایی شده‌ایم. اتفاقن سیستم هوشمند مغز‌مان هم خودش را با این فکر و احساس تنظیم ساخته تطبیق می‌دهد. یعنی در لحظه‌ی پس از این توهم و خیال، آنچه را که می‌خواهیم می‌بینیم و می‌شنویم. به جز آن را فیلتر می‌سازد و بسیاری از چیزهای دیگر اعم از امکان‌ها، مسیرها، فرصت‌ها و انتخاب‌های دیگر را نمی‌بینیم و نمی‌شنویم.

«تنها چیز ثابت در دنیا تغییر است.»

چیپ هیس

این را هم اضافه کنم که اغلب در آینده ما این هزینه‌ها را جای دیگری می‌پردازیم. این جمله برآمده از تجربه زیسته من پیش از آشنایی با کوچینگ است. شما می‌توانید آن را به حساب دعوت من به استفاده از این خدمات بگذارید و یا فرصت رشد و تغییری که امروز به واسطه این آگاهی به دست می‌آورید.

شاید بی ارتباط نباشد آنچه در ارتباط با یادگیری از استاید بزرگی شنیده‌ام. با وجود جمیع دانش، مهارت و شایستگی هنوز در پی یادگیری رشد و تمامیت خود هستند.

شاید بتوان گفت کوچی که، بودن کوچینگی را تجربه کند در پی آموختن، توسعه و رشد و خودشکوفایی است. کوچینگ را به منزله‌ی یک شغل و حرفه تقلیل نخواهد داد، چنان که در خود معنای کوچینگ این‌ واژه‌ها جریان دارند.

مدتی پیش به لطف استاد کلانتری، پادکستی از محمدرضا شعبانعلی در رابطه با یادگیری و آموختن شنیدم. نگاه خاص، اصیل و یگانه‌ی ایشان به یادگیری الهام بخش من بود.

جناب سجاد سعیدنیا موسس مدرسه مدام به راحتی آسیب پذیری خود را در استفاده از این خدمات در اختیار دانش‌پذیرانش قرار می‌دهد. از ایشان نیز همین مسیر توسعه و یادگیرنده بودن را شاهد بودم.

استاد شاهین کلانتری عزیز که با آن حجم کتابی که خوانده هنوز شگفت زده شدنش در شنیدن یک جمله و نگاه از زاویه دیگری به یک مسئله توسط شاگردانش را پنهان نکرده و نقاب بی تفاوتی نمی‌زند.

گمان می‌کنم مشاهده درست و دقیق نگاه و مدل ذهنی اساتید، پیمودن یکی از راه‌های هزارتوی رشد و ترقی است.

همچنین مطالعه مقاله کوچینگ در سایت رایتینگ کوچ را پیشنهاد می‌کنم.

 

کوچ، نقش کوچ را برای نزدیکان خود ایفا می‌کند؟

من مامان می‌خوام من کوچ نمی‌خوام. جمله‌ای بود که از دخترم می‌شنیدم. دوستان کوچ فعال این عدم تمایل و بی‌میلی را هم از سمت خودشان و هم از طرف خانواده بیان می‌کردند.

او به نظر بهتر است که نباشد. احتمال گرفتن بازخورد بد وجود دارد. اگر خود کوچ  شروع به چالش کشیدن یکی از اعضای خانواده کند، کاری که با مراجعان بصورت معمول رخ می‌دهد ممکن است مختوم به مشاجره شود. همچنین به احساسات و روابط آسیب بزند. آسیب به احساسات کوچی و نادیده گرفتن آن‌، چیزی که در یک جلسه کوچینگ از آن به شدت پرهیز می‌شود.

نقش مادری پدری فرزندی،  والدی و همسری با نقش کوچ به نظر هماهنگ نیست. بهترین روش تمرکز بر رشد و نوع بودن خودمان است.

 

واقعن تحولی که کوچینگ مدعی آن است برای هر انسانی رخ می‌دهد

خاطرم هست پستی در اینستاگرام مبنی بر عدم استفاده از واژه‌های هر همیشه و هیچ به اشتراک گذاشته‌ام.

در رابطه با این ادعا که آیا چنین تحولی وجود دارد؟ پاسخم بلی است. هم شنیده و دیده و هم زیسته‌ام. خب واقعیت پذیرش چنین دید برای خیلی از ما دشوار و ناممکن است. چیزی به جز این که هست می‌تواند باشد؟ چیز دیگری هم مگر هست؟ اگر بود که می‌دیدیم.

باور به شکل‌های دیگری از بودن ما را هیجان‌زده می‌کند. شاید پا به فرار بگذاریم و استراتژی فرار انتخاب‌مان باشد. نمی‌خواهیم دست به جایی بزنیم از ترس اینکه مبادا همین قطعات کنار هم چیده با هر کم و کیفی بهم بریزد و زحمات‌مان به هدر رود.

 برویم پِیِ خرید امروزمان، یا دستمال کشیدن روی اجاق، یا گفتگو با همکارمان را ادامه دهیم، یا نشستن در اتاق مدیریت و مذاکره و گفتگو با کارمندان و حضور در جلسات با همان سبک و سیاق پیشین.

اگر بخواهم بصورت شخصی پاسخگوی این پرسش باشم باید داستان نشان دادن یک عکس و تکرار یک کلمه چندین بار پشت‌سرهم را بگویم. تا رسیدن به چیزی طبیعی در نتیجه تلاش‌هایی حدود ۸ سال. نبریدن و ماندن. اتفاقن رشد فردی توامان با این سال‌های سخت، پرتنش زندگی با حضور و هنرمندی هر روزه‌ی رنج، پاسخی به خود نیز هست. زمانی‌ که درگیر و دار تردید و ابهام ادامه مسیر بودم این پاسخ مرا مجاب می‌کرد. آنچه زیسته بودم. آنچه زیسته بودم و کارآمد بود. آنچه زیسته بودم و مرا نه تنها در مسیر نگاهداشت و منجر به رد شدن از مسیری پر پیچ و خم و  توسعه فردی‌ام گشت. بینش مرا تغیر داد و من در آغاز مسیرهایی هستم که پیش از این بصیرت و آگاهی اندیشیدن به آن هم برایم مسخره می‌آمد.

همچنین مهارت نوشتن من در اثر کوچینگ ارتقا پیدا کرد. با کوچینگ من نوع دیگری از بودن را تجربه می‌کنم.

منهای خود که نمی‌توان بر آن استناد کرد به هر حال کارآمدی و موفقیت جلسات کوچینگ بستگی به دو طرف رابطه و سپس چگونگی شکل‌گیری فرایند بین کوچ و کوچی خواهد داشت. پایه‌ی مهم و اساسی کوچینگ برقراری ارتباط موثر بین کوچ و کوچی است. ارتباط موثر بین کوچ و کوچی فاکتور اساسی و مهم در شروع جلسات، کارآمدی کوچینگ و تداوم جلسات است.

 

آیا کوچینگ تنها تکنیک پرسشگری است؟

سر کلاس مدیریت منابع انسانی بودیم. بعداز ناهار به دلیل برگزاری کلاس بصورت کارگاهی کلاس جابه‌جا شد. دوستانی که در این دوره افتخار همراهی‌شان را داشتم اکثرن از مدیران و کارشناسان منابع انسانی شرکت‌های معتبر بودند. استاد محمدی در حال تدریس کوچینگ بودند. یکی از دوستان که در تایم بعد از ظهر به کلاس پیوست در ادامه صحبت استاد د ر ارتباط با این جمله او فتند

بخشی از صحبت استاد نقل به مضمون این بود که در پس هر پاسخی راضی نشده و  به کاوش ادامه ‌دهیم. با این استدلال که فرد بهتر موضوع و مسئله‌اش، حدود و حواشی دغدغه‌اش را واضح و شفاف‌تر مشاهده کند. به این مقصود و هدف گاهی در پاسخ به صحبت‌ها او می‌گوییم: دیگه چی؟ چیز دیگه‌ای هم هست؟

هم کلاسی نورسیده گفت:« خب چه کاریه ما دورتادور خونه این رو می‌چسبونیم. و در ادامه گفت:

برای «دیگه چی» هزینه کوچینگ می‌دهند؟

 البته ناگفته نماند که این نگرش تنها محدود به هم کلاسی‌ام نمی‌شود. افراد زیادی در آغاز مواجهه و برخورد با کوچینگ چنین سوء برداشتی دارند. کما اینکه خود من هم سابق داشتم. در میان افراد فعال در این حوزه حتی برخی اساتید دیده می‌شود که کل فرآیند و ساختار کوچینگ را تنها به گفتگویی مبتنی بر پرسشگری تقلیل داده‌اند.

مثل هر حوزه‌ و تخصص دیگری یک فارغ التحصیل برق، شیمی و یا هر رشته ی دیگری ممکن است آنطور که باید و شاید مهارت کار در حوزه آموزش دیده را نداشته باشد. در این بین متخصصانی هم هستند که برای استفاده از خدمات‌شان بایستی مدت‌ها در صف انتظار بود. کوچ و کوچینگ گر چه شایستگی محور است اما غریب و دور از این ماجراها نیست. لذا یافتن یک کوچ شایسته و خوب دقت و جستجو می‌طلبد.

 

پنجره‌ها باران زده بود. پرده‌ها اغلب کشیده بود.

جای باران و خاک بر پنجره‌ها مانده. تنها عابری یا شخصی بیرون از خانه بهتر پنجره‌های باران خورده را می‌بیند. هنگام خانه تکانی یاد پنجره‌ها می‌افتیم، آن‌هم به زور یا لطف این سنت دیرینه.

چطور خود را میبینم. چند وقت یکبار. آیا جلوی دیدمان را گرد و غباری نگرفته. حسی، هیجانی، باوری، گزاره‌ای از هیچ و پوچ مانع از دیدن خودمان نشده‌؟

کوچ ما را یاری می‌کند تا خودمان، مسائل و دغدغه‌ها را بهتر، واضح‌تر، گشوده و امکان محور ببینیم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط