فکر کنید به آن دست نیافتهاید. آن چیز مهمی که همین حالا یا اخیرا در ذهن دارید، اتفاق نیفتاده است. من هم این کار را انجام میدهم. چه فاجعهای. در حال تجربهی هیجانات مختلفی هستم. میخواهم پا به فرار بگذارم. خب پس یعنی همه چی کشک.
یحتمل یک مازوخیسیت قضاوت شوم. با من همراه شوید بلکه پایان خوشی در پیش باشد.
خواستهی شما پیروزی در مسابقات ورزشی پیش رو است.
خواستهی شما پذیرش در یک آزمون است.
خواستهی شما موفقیت در کسب و کارتان است.
خواستهی شما کاهش وزنتان تا پایان سال است.
خواستهی شما پذیرش در آزمون آیلتس است؟
خواستهی شما …
این بار علی رغم تمام رویاپردازیها و تصویرسازیهایی که تا به حال آزمودهاید از زاویهی دیگری به موضوع بنگرید. قطعن، اصلن امکان نداره، رد خور نداره و این تعابیر و اصطلاحات را کنار بگذرایم و تصور کنیم که رخ نمیدهد. کوتاه بیا بابا. اوهه.
قدری بیاندیشید با آنچه مطلوب و برایمان مهم است چه هستیم و بدون آن چه؟
چشمان خود را ببندید. خواستهتان را تصور کنید. حالا خودتان را بدون آن ببینید. در حال تجربه چه فضا و احساساتی هستید. یحتمل تنشی در ما ایجاد میشود.
به وزن دلخواهتان نرسیدهاید. آزمون موردنظرتان افتضاح شده است. در مسابقات شکست خوردهاید.
شاید بخواهید یقهی مرا جِر دهید. دقیقن احساست و هیجان منفی ناشی از این تصویرسازی عدم کامیابی ما را خشمگین میکند. هیجانات منفی ما را وادار به اقدام میکند.
حالا به خودمان میجنبیم و میاغازیم. این هم زاویهی دیگریست که خود را در مسیر نگاه داریم و سر به راه خواستهیمان شویم. حالا برخیزید و کاری که برای خواستهتان لازم است را انجام دهید.
در کتاب کلید را بزن نیز نویسنده استفاده از احساسات منفی را برای آغاز تغییر و حرکت پیشنهاد میکند. احساست منفی مشتهای ما را در هم جمع میکند و ما بهتر به سمت اقدام میرویم. بنابراین گاهی نیاز به این تصویرسازی داریم. نا گفته نماند در هر حال احساسات مثبت، الهامات و انرژیست که به ما اشتیاق و دوپامین مورد نیاز جهت تلاش را میدهد.
همچنین در کتاب مثبت فکر نکنید نویسنده بصورت مفصل همانگونه که از اسم کتاب مبرهن است دیدگاهی خلاف آنچه تا به حال در مورد موفقیت و دستیابی به رویاها شنیدهایم بیان میکند.
بخشی از کتاب مثبت فکر نکنید:
- درست است که خیالپردازی میتواند کمکمان کند تا بعضی نیازها را برطرف کنیم، ولی نمیتواند فایدهای برای ارضای نیازهایی داشته باشد که به نیرو و تلاش و تعهد بسزایی نیاز دارند. قبلاً دیدیم که رؤیاپردازی محض دربارهٔ پیامدهای مثبت نمیتواند به آدمها کمک کند که به رؤیاهایشان برسند. پژوهش دیگری کردهام که نشان میدهد در خیالپردازی مثبت چیزی هست که باعث میشود از انجام کارهای دشوار چشم بپوشیم و سراغ کارهای آسان برویم.
- وقتی چیزی را تصور میکنید، توان و انرژی لازم برای انجام آن را تضعیف میکنید. [با این کار] خودتان را در موقعیتی گذرا از خلسه، آرامش و رخوت قرار میدهید.
در واقع با متصور شدن خود پلاس آرزو این احتمال وجود دارد که دستیابی به خواسته و هدفمان را بدیهی پنداریم. خود را فاتح قله ببینیم. نیاز به سرسختی و استمرار هم نیست. آنچنان خود را با آن یکی و یگانه بیابیم و غرق در آن شویم که از تلاش دست برمیداریم و متوجه آن نیستیم.
با این نظریه در کتاب “مثبت فکر نکنید: بصیرتهایی از دانش جدید انگیزش” نوشتهی گابریل اوتینگن آشنا شدم.
شاید تا پیش از این مطلب شنیده باشید آنچه ایدهآلتان است تصور کنید. با طراحی و تماشای این تصویر آگاهانهتر گام برمیدارید. ساخت این تصویر در ذهنتان شما را یاری میدهد تا ابزار و مهارتهای مورد نیازش را فراهم سازید. حتی آنچه در فرآیند ساخت تصویر به کارتان نمیآید فیلتر میسازد؛ آن چیز منع شده میتواند برخی روابطمان باشد، خواندن محتواهایی در یک مقوله و یا آموختن مهارتی. از طرفی این تصویر شما را به حرکت وا میدارد.
من هم مثل شما به تناقض رسیدم. کدام توصیه میشود و کمک کننده است؟ تصور آینده مطلوب یا عدم تصور دستیابی به ان؟
واقعیت این است که نمیتوان در مورد انسان و هر آنچه محتوم به اوست با قطعیت سخن گفت.
شاید شایسته آن است که روند خلق کردن در لحظه را پیش بگیریم. تا نسبت به فرایند و آنچه رخ میدهد پویا باشیم. یعنی هر زمان نسبت به داشتهها، محیط و تصویر مطلوب ترکیبی تازه بسازیم تا ما را به خودشکوفایی نزدیک سازد.
شاید فکر داشتن نقشهای واحد با مسیر و راهی معین و مشخص برای طراحی تصویر مطلوب و پیشرفتن به سمت آیندهای که خواهانیم ناممکن و حتی تمسخرآمیز و هجو آید.
زمانی که به تناقضی رسیدیم با مسئلهای روبرو میشویم. این نقطهی شروع خوبی است. پیدا کردن مسئله خود برای یافتن پاسخ یاری دهنده است.
بنابراین گمان میکنم بهتر است پرسشمان را تغییر دهیم:
کدام برای من موثر است؟ و یا به زبان عامیانه کدام برای من کار میدهد؟
در این زمان و موقعیت کدام برای من موثر است؟
در نهایت این را هم بگویم که ما پریم از خودمان. بنابراین در این مسیر همراهی یک کوچ کمک کننده است.
آخرین نظرات: