دلم میخواست برای همیشه غیبش بزند
Good morning/night
چشم دیدنش را نداشتم. هیچ کسی ندارد. البته برای هر کسی شکلش متفاوت است. شاید شما به چیزی که من میگویم مشکل پوزخندی بزنید و بگویید برو بابا. و شاید من مشکل شما را مضحکه قرار دهم.
اینجا بخشی درونی و بخشی بیرونی در میان است. بخش درونی، فرار و انکار است. بخش بیرونی دریافت نکردن همدلی و قضاوت شدن است.
در رابطه با بخش درونی اشتباهمان/اشتباهم این است
امروز توجهی به آن ندارم. انگار که نیست. تا فردا.
و بخش بیرونی
اینجاست که خودت را جای فرد دیگری گذاشتن مهارت میطلبد.
بهش نگو چیزی نیست، بگو چه چیزی در این جریان تو را بهم ریخته؟
در رابطه با مشکلِ خودمان، دسترسی به بخش بیرونی نداریم. پس ناگزیریم تمسک جوییم به بخش درونی که در کنترل ماست.
در رابطه با دیگران ما در قسمت بیرونی فرآیند هستیم. بنابراین، مهارتهای همدلی، سکوت، شنیدن موثر را در خود تقویت کنیم.
برای بخش درونی چندین بار در روز حین انجام کاری، یک دقیقه برای خودت وقت بگذار. از خودت بپرس:
«داری چی رو کنترل میکنی؟»
«دلیل انجام این رفتار و عمل در این لحظه چیست؟»
چرایی و شک و تردید را همراه خودت نگاهدار. بیندیش، تامل کن و خودت را مشاهده کن.
کتاب یک دقیقه برای خودم نوشته اسپنسر جانسون به ما کمک میکند تا از این رویکرد برای ارج نهادن به خود استفاده کنیم.
یادگیری امشب
امشب اولین جلسه از کوچینگ گروهی هفت عادت را در سال جدید داشتیم. در حین تدریس اتفاق میافتد به جز دانشی که بصورت کلی بهرمند میشوم، ناگهان مغزم یک جمله را شکار میکند. حکم دارویی شفابخش را دارد.
یک قطره آگاهی بر زبان خشک وجودم میچکد. همچو مرهمی برای زخم یا دردی. ارزش آزمودن در جهان هستی را دارد. این لحظات برایم خوشایندترین لحظههای یادگیرنده بودن است.
آخرین نظرات: