۱۴۰۳/۱/۵

می‌توانی فکرهایت را مثل آدامس بجوی،

و ذهنت را بازتر کنی،

و طرز فکرت را خودت تعیین کنی.

Good morning/night

خودم را فریب دادم. یا به اصطلاح پیچاندم. سردم است، ممکن است سرما بخورم به پیاده‌روی نمی‌روم.

به هر حال، صفحات صبحگاهی را همراه با ساعت شنی ۱۵ دقیقه‌ای می‌نویسم.

دیشب هوس چایی داشتم. به گاز، کتری و شعله زیر آن نظر انداختم. کتری روشن بود.

به چایی در قوری پیرکس نگاه انداختم. چایی فقط بود. کم بود و از رنگ و رخساره‌اش فهمیدم چایی کهنه شده. از تنبلی خواستم همان را بخورم و بروم پی کارم.

خب بالاخره و به توصیه همسرم باقی‌مانده چایی را ریختم. زحمتش قوری شستن، چایی دم گذاشتن و کمی انتظار بود. یک چایی دبش و تازه نوشیدم.

فکر کردم اگر اینطور با خودمان شفاف باشیم، بعضی چیزها را دور خواهیم ریخت. مثلن روابطی که دیگر کهنه شده‌اند. کهنه منظورم اینجا قدیمی و با اصالت نیست. کهنه منظورم این است که مصرفش ضرر دارد.

می‌اندیشم که چه اندازه چایی‌های کهنه و مانده را هر روز مصرف می‌کنیم. باورها،ارزش‌ها، پیش‌فرض‌ها و نظریه‌ها آزموده نشده.

کوچینگ آگاهی می‌آورد. بیشترین سود کوچینگ خودآگاهی‌ست که به مراجع می‌دهد. با همین خودآگاهی فرد به خودش دسترسی دارد. نقاط قوت خودش را می‌شناسد. به الگوهای احساسی، افکار، رفتار و اقداماتش پی می‌برد. این الگوها را هم در موفقیت‌ها و هم در شکست‌هایش کاوش می‌کند. در نهایت آنچه اکنون، در موقعیت فعلی و منطبق با نیازش، برایش کارآمد و خوب است و جواب می‌دهد، کشف می‌کند.

به جز کوچینگ با نوشتن نیز این دسترسی تا حدی امکان پذیر است. زمانی‌ که هیجانی را ادارک می‌کنیم و دست به قلم می‌شویم تا بنویسم در ذهن و فیزیکمان در آن لجظه چه می‌گذرد. چه احساساتی را در آن  موقعیت تحربه می‌کنیم. این مواجهه همان دیواره شیشه‌ای، پیرکسی و شفاف است.  یک نشانگر.

اینها (منظورم باورها، پیش‌فرض‌ها، قصه‌ها و داستان‌های کهنه‌، مانده، ناکارآمد و مخرب) بیشترشان کشنده نیستند. اما منفعل کننده هستند. به تدریج امید و انگیزه را از بین خواهند برد. وقتی نیستند دیگر اطلاعی از زمان رفتن و نبودشان نداریم. خاطرمان نیست از کی و کجا آغاز شده‌اند. به چه چیزهایی وابسته‌اند. کجاها و در چه موقعیت‌های تشدید یا تضعیف شده‌اند.

با نوشتن رد پای خودمان را داریم. اما نوشتن تنها و همواره در تعقیب و در جستجوی گذشته نیست. از نوشتن در راه‌سازی هم می‌توان بهرمند شد. راهی برای ساختن هفته و سال. نه اصلن چرا ابتدا مسیر و راه مهم باشد. چیزی ارزشمندتر وجود دارد. خودمان. خود مطلوبمان.

بدون هیچ معذوریت و هیچ شرط و محدودیت زمانی. تصویر خود دوست داشتنی و مطلوبمان چگونه است؟ تامل کنیم و بنویسیم.

چرا زمان را در نظر نگیریم؟ چون محدودیت زمانی ذهن‌مان را مشغول دودوتا چهارتا می‌کند. گرفتار می‌شود و نمی‌شود و موانع خواهد شد. درگیر هدف با ویژگی‌های smart‌ شده، می‌سازد. نه لزومن تصویر. از این روی در خلق آینده مطلوب رهایی و آزادی را از ما خواهد گرفت.

نیازمند کاوشیم. همه زندگی را نمی‌توان دوید. دویدن و شتاب داشتن هر و همه جا به درد بخور و مفید نیست.

راستی برای کاوش از ابتدا نمی‌دانیم و ناآگاهیم کجا نیازمند جستجو و کاوش عمیق‌تر است. نوشتن به مرور و گفتگو در فرآیند کوچینگ سریعتر این امکان را به ما می‌دهد.

و یک راستی دیگر،

چاره‌ای ندارم هم خوب است. یعنی گاهی این کارآمدتر از یک منوی بلندبالا و پر از انتخاب است. برای من کارآمد بوده. چاره‌ای ندارم جز نوشتن صفحات صبحگاهی. چاره‌ای ندارم جز بازنویسی نوشته قبلی.

چاره‌ای ندارم میز پیش رویمان را خلوت می‌سازد. صحیح است خیلی چیزها کنار زده می‌شوند. چیزهایی که دلمان برایشان لک می‌زند و چشم‌مان اکلیلی می‌شود، اما خب چاره‌ای نیست.

چرا این محدودیت جواب می‌دهد. فکر می‌کنم چون “یا” در کار نیست. زمان و انرژی بابت تصمیم‌گیری صرف نمی‌شود. خستگی تصمیم‌گیری را نداریم و می‌چسبیم به یک چیز.

گاهی در اطرافمان دیگری یا دیگرانی را می‌بینیم از همین قشر و گروهی که  چاره‌ای جز پیگیری یک حوزه و هدف نداشته‌اند، و در آن حوزه موفق‌تر از همراهان هم‌دوره‌ی خود شده‌اند.

چاره‌ای نداریمی که ما را منفعل سازد به هیچ وجه خوب نیست. در آن حالت باید در پی کشف امکان‌ها و گزینه‌های دیگر باشیم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط