۱۴۰۲/۱۲/۱۵

 هیچ وقت فراموش نکن کشف‌ها در سفر  آشکار می‌شوند و اتفاق می‌افتند…

Good morning/night

 درگیر یک تعارضم. بودم.

در جمع دوستان یا در کنار علی در بازارچه پخت غذا؟ سر وکله‌‌ی تعارض پیدا شد.

انتخاب کردم. کنار علی‌جان می‌مانم. آش می‌فروشیم. قاب عکسی که تمایل داشتم در آن باشم، از دست دادم. هچنین مکان، فضا و هیجاناتی که تجربه‌اش برایم شورانگیز بود. جشن پایانی دوره با حضور دکتر قلی‌پور و دوستان.

ظهر نشده آش‌ها را فروختیم. تجربه‌اش برایم یادگیری زیادی داشت.

بعدازظهر برنامه تمام شده بود. عکس دوستانم را در واتساپ دیدم. می‌خواستم در کنارشان باشم. غرغرکردم. کمیت و کیفیتش نسبت به پیش از این متفاوت بود. کم‌تر از قبل.

حالا می‌دانم که مسئولیت انتخاب خود را بردارم. دردناک است. نقش قربانیگری و مادر فداکار را برنمی‌دارم. کشمکشی در من بود. با این حال آگاه بودم که به خود اجازه دهم آن تجربه هم برایم خوشایند باشد، چرا که نه.

 متعهد به پرداخت هزینه‌ برای انتخابم شدم.

 آش‌فروشی “ایران زمین”. صدایم گرفت. خندیدم. خنداندم. دلقک نبودم. ارزش‌هایم را حفظ کردم. به قضاوت دیگران اهمیت ندادم. نظر دیگران راجع به خودم را کنترل نکردم.

در خواب هم نمی‌دیدم روزی آش بفروشم.

هر پدیداری یادگیری‌هایی دارد. سفر خوب و آکنده از یادگیری بود.

 هیچ وقت فراموش نکن کشف‌ها در سفر  آشکار می‌شوند و اتفاق می‌افتند

کلاس کوچینگ را شرکت کردم. آموختم گاهی ما تنها درحال بازی هستیم. کار جدی با بازی کردن و صرفن مشغول بودن متفاوت است. تلنگر جدی خوردم. مشغولم؟ در حال بازی هستم؟ یا در حال کاری جدی، کارآمد و در مسیر خلق آینده مطلوب؟

معیار ارزیابی هر یک چیست؟

امروز نمونه کوچک شده‌ای از تمام ابعاد یک سفر طولانی‌تر بود.

 هیچ وقت فراموش نکن کشف‌ها در سفر  آشکار می‌شوند و اتفاق می‌افتند.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط