در صفحه آخر کتاب آسودهگرایی از گرِگ مککیون خواندم:
«فرقی نمیکند چه اتفاقی در زندگی برایتان افتاده است. هرچقدر هم که سخت باشد، هر چقدرهم که دردناک باشد، هرچقدر هم که قابلتوجه باشد، در مقایسه با قدرت شما برای انتخاب کاری که میخواهید الان انجام دهید، رنگ میبازد.»
در این ۱۰۰ روز قصد دارم فعلی داشته باشم از جنس اقدام، عمل و انجام دادن و از فعلهای مبتنی بر آگاهی و احساس در گزارشنویسی روزانه استفاده کنم. اما از آنجایی که عدم شفافیت و وضوح، امکان دور زدن را برای انسان فراهم میآورد، اقدامات خود را طی این سفره ۱۰۰ روزه در شکل و قالبی مشخص نمودم. برای یافتنِ قالب نوشتم.
نوشتم و نوشتم تا این که آگاهیدم برای اقدام مشخص نیاز به مقدار معینی از واحد زمان دارم. گرفتاری که در این ایام به آن دچارم و دغدغه فعلیام تمرکز در ساعاتی معین و انجام یک کار مشخص است. مهمتر از همه یادآوری جملات پایانی کتاب اسودهگرایی شاید به اندازهی هر ۱۰۰ روز.
۱۴۰۲/۹/۱۶
۱٫ کوچینگ یک تکنیک قدرتمند است
یکی از اصولی که یک کوچ در فرآیند کوچینگ باید مورد توجه قرار دهد، حساسیت به واژهها و مفاهیم و گزارههاییست که کلاینت به کار میبرد. به اقتضای همین اصل گزارهی “کوچینگ قدرتمند است” را تا حدی میشکافم.
خود مولد است و شما را به یافتن پاسخ برای مشکلات سوق میدهد. هر چند افراد ناآشنا با کوچینگ پس از شنیدن این جمله شاید راحت با آن کنار نیایند. اما جهت اطلاع این مورد در همان آغاز جلسات کوچینگ میبایست با مراجع در میان گذاشته شود.
فرآِیند کوچینگ تفکر شما را در مورد خودتان و موقعیتی که در آن هستید آزاد کرده و به شما امکان میدهد از طریق فرضیات و گزارههای جدید مشاهده و بتوانید خود را از دید جدیدی ببینید. در فرآیند کوچینگ هم آرامشبخش و هم هیجانانگیز است. چگونه دو چیز متناقض را در کنار هم دارد؟ چون کوچینگ در مورد تغییر است. اما در پایان کوچینگ روی شما و نیازهای فردیتان برای گرفتن بهترین نتایج تمرکز میکند.
۱۴۰۲/۹/۱۷
۲٫ تخصص یا نیچ شدن در کوچینگ
آخرین لیستی که از حوزههای تخصصی کوچینگ دیدم حدود ۱۰۰ شاخه فرعی بود. سرم سوت کشید و تا این حد ریز شدن را بیشتر سوءاستفاده از آن میدانم. هر کدام از این موارد میتواند انتخاب یک کوچ و حوزهی تخصصی او باشد.
کوچینگ دانشآموزی ،کوچینگ لایف استایل کوچینگ شغلی و کوچینگ اجرایی، کوچینگ نویسندگی، کوچینگ کپی رایتر، کوچینگ سبک زندگی، کوچینگ رهبری، کوچینگ …
- در عین نزدیکی و در کنار مسخره به نظر آمدن برخی از شاخهها، این واقعیت را نباید نادیده گرفت که بعضی از آنها بسترهای متفاوتی دارند. کوچ مدعی تخصص در یک حوزه میبایست به مدل ذهنی و ترمینولوژی آن حوزه تا حدودی آشنا باشد.
- این تنوع و تا این حد خرد و تخصصی شدن نشان از وسعت مسائلی است که ما انسانها با آنها در ارتباطیم.
- لیکن وجود این میزان تنوع را میتوان از دو دیدگاه نگریست. یک سمت آن را همدلی و کشف نیازهای انسان و رسیدن به چنین لیست بلند بالایی و در سمت دیگر خروجی دغدغههای مراجعین در جلسات کوچینگ حول چنین مسائلی منجر به ظهور این تخصصها شده است.
خلاصه و چکیده دغدغه افراد منتهی میشود به بودن، شدن و داشتن؛
..باشم.
….را داشته باشم.
…شوم.
به خودتان بنگرید. به اطرافیانِ نزدیک و دورتان. اغلب درگیر این افعالیم. اگر آن تعهد و مسئولیتپذیری در جلسات کوچینگ برای مراجع ایجاد شود قطعن آن بودنِ مد نظرش حتی بالاتر از آن را ادارک خواهد کرد.
۱۴۰۲/۹/۱۸
۳٫ همدلی در کوچینگ
همدلی در ایجاد یک ارتباط موثر، قوی و قابل اعتماد تاثیرگذار است. مراجع احساس بهتری را تجربه میکند و این در جریان گفتگو احساس و دیده میشود. مراجع نرمی بیشتر در گفتار و حتی زبان بدنش دارد.
از طرف دیگر همدلی در مرحله کشف نیاز به کوچ کمک میکند. کوچ همانند یک متفکر طراحی، مسئله مطرح شده را از دیدگاه کاربر میبیند نه از دیدگاه افرادی که راه حل را قبلن پیدا کردهاند.
همدلی دلخراش است و واقعن نیاز به صرف انرژی و حضور دارد. شما درد و شادی دیگران را تجربه می کنید. همدردی آسانتر است زیرا فقط باید برای کسی متاسف باشید.
تقریباً همه دانشکده های پزشکی اهمیت گوش دادن به بیماران و نشان دادن همدلی را آموزش می دهند. (نیویورک تایمز)
در واقع مهمترین و شاید دشوارترین بخش یک جلسه کوچینگ همدلی است. از این نظر که ترکیبی از چندین مهارت و شایستگی است. به علاوه موضوع و دغدغه اصلی در این مرحله کشف میشود. از طرفی اولین شایستگی کوچ، ایجاد ارتباط موثر و کارآمد در گرو شکلگیری درست همدلی است.
ایجاد چنین بستر و مفهومی نیازمند کنار هم نشستن جعبهای از ابزار و توانمندیها از جمله پرسشگری، حضور، شنیدن فعال و تحولی است.
۱۴۰۲/۹/۱۹
۴٫ دغدغهی اول، مسئلهی اصلی نیست
احتمال بسیار کمی وجود دارد با دغدغهای وارد جلسه کوچینگ و با همان خارج شویم.
فرآیند با این موضوعات و دیگر دغدغههایی که منجر به بیان جملاتی نظیر یه مدته عملکردم پائینه، مدتیه بهم ریختم، متمرکز نمیشم، از خودم متنفرم، آغاز و با احتمال بالایی سر از یک مشکل ارتباطی و یا مسئلهای دیگر درمیآورد. بطوری که خود فرد هم شگفت زده شود. گرهای که تمام ذهن فرد را آشفته میسازد و کیفیت حضور و بودن او را در تمام صحنههای دیگر زندگی تحتالشعاع قرار میدهد.
من تجربهی تعداد جلسات کم و کاهش دغدغه فرد را داشتهام. دغدغههایی که شاید در نظر افراد دیگر جزء حساب شود. مثل دغدغه انتخاب لباس یک خانم در یک مهمانی مهم و یا استایل یک مدیر، کوچینگ یک نوجوان برای ورود به مدارس برتر. هر کدام از موارد به نوعی از بودن متصل شد. در مورد دغدغه انتخاب لباس شخص از چندین نفر مشاوره گرفته بود و پس از پایان رویداد خوشحال بود هیچ کدام از پیشنهادات را نپذیرفته بود.
۱۴۰۲/۹/۲۰
۵٫ هر انسانی در حل مسائل خود توانمند است
در کوچینگ باور داریم انسان در حل مسائل خود توانمندتر از هر شخص دیگری بیرون از خود است.
پس چرا کوچینگ؟ به دلایل بسیاری مهمترین آن ما هم به خود دسترسی داریم و هم از شدت دسترسی و غرق شدن و بودن در خود به نقاط محدود و سطحی دسترسی داریم. برخی را نمیپذیریم. باید از خود بیرون بیاییم. باز این از خود بیرون آمدن هزینههایی دارد. یکی از هزینهها ناهماهنگی بین خود بیرون و خود واقعیمان است.
۱۴۰۲/۹/۲۱
۶٫ آیافرآیند کوچینگ زمان زیادی طول خواهد کشید؟
هر کار ارزشمند نیاز به سرمایهگذاری زمان دارد و زمان صرف شده با یک کوچ سرمایهگذاری روی خودتان است. از لحاظ تاثیرگذاری و اثربخشی و از همه مهمتر پایدار بودن تغییرات ایجاد شده قطعن زمان خواهد برد. هیچ فرمول سرعتی برای رشد و توسعه وجود ندارد.
این جلسات به شما کمکی نمیکند.
کوچ دارای شایستگی از بیانش احساس بدی ندارد. از این روی و البته به نظر من آنچه برای انتخاب کوچ میتواند سردرگمتان نکند در نظر گرفتن بستر کلی خودتان و دغدغه است. کوچ دارای شایستگی توانایی بیان “نمیتوانم کمکتان کنم” و یا “این جلسات به شما کمکی نمیکند” را دارد.
۱۴۰۱/۹/۲۲
۷٫ رهبری همدلانه
مراقب خستگی و فرسودگی شغلی اعضای تیم خود باشید. به این معنی که رهبران به تیم خود توجه داشته باشند. تفکیک مسائل کار و خانه برای آنها دشوار است همانطور که خود مدیران نیاز به همدلی دارند. اما چگونه این توجه را ایجاد کنند؟ گفتگو با اعضای تیم. هر هفته چند دقیقه اضافی را صرف گفتگو و بررسی اعضای تیم کنید.
اساس همدلی توجه به نیازهای افراد و درک آنهاست. اهمیت به نیازها و اهداف اعضای تیم به مدیر برای تطابق تکالیف کمک خواهد کرد. در عین حال افراد از اینکه مدیرشان آنها را میشناسد بیشتر درگیر کار میشوند و حس خوب دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن دارند.
گشوده بودن، باز نگه داشتن خطوط ارتباطی و تشویق شفافیت در عین حال تعریف و حفظ حد و مرزها، راه خوبی برای تقویت امنیت روانی در میان گروه است و به اعضای تیم کمک می کند تا در مواقع ضروری احساس راحتی کنند و از قضاوت شدن نهراسند.
تعریف همدلی در محیط کار
همدلی توانایی درک و ارتباط با افکار، احساسات یا تجربیات دیگران است. کسانی که سطح بالایی از همدلی دارند در درک موقعیت از دیدگاه شخص دیگر و واکنش با شفقت مهارت دارند. همدلی در محیط کار منجر به افزایش روابط و عملکرد میشود.
چرا همدلی در محل کار مهم است؟
یکی از شاخصههای مهم گزینش و توسعه مدیران و رهبران موثرتر بصورتی که در زمانهای ثبات و چالشبرانگیز سازمان خود را پیش ببرند، همدلی است. شاید با استراتژیهای سنتی موافق و همسو نباشد. همدلی را بایستی به عنوان یکی از مهارتهای نرم و شایستگی رهبری مورد توجه قرار گیرد. در مقاله خوانده شده چنین آمده که تحقیقات ما نشان داده است رهبران موفق امروزی باید بیشتر «شخصمحور» باشند. یعنی بتوانند به خوبی با افرادی از تیمها، بخشها، فرهنگهای مختلف کار کنند.
۱۴۰۲/۹/۲۳
۸٫ تصویر آیندهی مطلوب و کوچینگ
هدف چیزی است که یک فرد در تلاش است تا آن را بدست آورد.
لوبهای فرونتال نقش حیاتی در رفتار هدفمند و تعین هدف و دستیابی دارند. قشر جلوی مغز ما را قادر میسازد تصویری آگاهانه از یک هدف تشکیل دهیم و چیزی که هنوز وجود ندارد پیشبینی کنیم.
این تصویرسازی توانمندی از مغز ما است. در فرآیند کوچینگ پس از انجام مقدماتی کوچ به کلاینت کمک خواهد کرد تا آیندهی مطلوب خود را در ذهنش خلق کند.
فرآیند کوچینگ کمک میکند تا ما هر هفته آن تصویر را بازبینی کنیم. اقدامات لازم را برنامهریزی و از حواسپرتی و خارج شدن ازمسیر اجتناب کنیم.
آنچه اهمیت دارد پیگیری و بررسی اقدامات مربوط به مقاصد اولیه مراجع است. کوچ هر علامتی از تغییر مسیر و سُر خوردن مراجع را مورد توجه قرار میدهد. به شکلی صادقانه و شفاف آنچه ادارک میکند با او درمیان میگذارد. این اشتراک به دو دلیل انجام میگیرد؛ کمک به کوچ و کمک به کلاینت.
- بیان این مشاهدات موانع حضور کوچ را نیز از بین خواهد برد.
- کلاینت ممکن است در حین تجربه برخی هیجانات، متوجه دور شدن خود از هدف مشخص، نباشد. در صورت آگاهی او به موضوع، کوچ نه برای ارائه توانمندیاش که به قصد همدلی اینکار را انجام میدهد.
در چنین مواقعی کوچی که خود را ملزم به حفظ شایستگیها میداند دچار عارضهی تصویر کوچ خوب نمیشود.
۱۴۰۲/۰۹/۲۳
۹٫ “تمرین عمدی” و آزادی “رشد بازداشت شده” با فرآیند کوچینگ
از خواب برمیخیزید. لباسهایتان را تن میکنید. صورتتان را آب میزنید. به دستشویی میروید. کتری را روشن میکنید. چند لقمه صبحانه میخورید. اینطرف و آنطرف میروید و بالاخره کفشهایتان را میپوشید. به پارکینگ میروید. دقایقی بعد محل کارتان هستید و یا هر جای دیگری که قصد رفتن به آنجا را داشتید.
ابتدا کدام کار راانجام دادهاید.
بندهای کفشتان را چطور بستید؟ خاطرتان هست؟
کفشهایتان بندی نیست، کدام کار را پیش از دیگری انجام دادید؟ گاهی چنان خودکار صورت میگیرد که حتی ترتیب و حتی انجام برخی کارها به خاطرمان نمیآید. هیچ بد نیست. ما به چنین سیستم خودکاری نیازمندیم.
یحتمل نقل قولی یکی از بزرگان در تعریف شرایط احراز شایستگی و مهارتی شنیده باشید. چند هزار ساعت چیزی حدود ۵ سال.
اما لزومن و در اغلب مواقع صرفن کسب مهارتی در بازهی زمانی منجر به سطوح بالای عملکردی نمیشود. درعوض پیشنهاد میشود فرآیندی به نام “تمرین آگاهانه و عمدی” طی شود. شایستگی تعریف شده با بازهی زمانی در سطح ناخودآگاه و وضعیت خودکار قرار میگیرد. اطلاع از چنین جریانی و قطع دست و پای باورهای روییده از آن به ما آگاهی و بصیرت خواهد داد.
شاید در مورادی هم در جریان رویدادهای زندگی به تناقض هایی رسیدهایم. یکی از دوستان و آشنایان ۵ سال در حرفهای مشغول است اما به تازگی شنیدهایم فامیل دوری با تفاوت چشمگیر زمانی قابلیت و توانمندیاش نه تنها قابل مقایسه که پیشتر است. در عین متعجب شدن دلایلی هم میآوریم و ته دلمان آن زمان را باز میستاییم.
در حالت قبلی که شایستگی محدود و با بازهای زمانی مشخص و تعریف میشود شایستگی حالت ناخودآگاه و خودکار قرار میگیرد. آنچه ارزش توجه دارد آگاهی به این نکته است که مهارتها با گذشت زمان بهبود نمییابد. بلکه منجر به رشد بازداشت شده میشود. ایده بازهزمانی برای کسب مهارتهای روزمره مثل بستن بند کفشها و رانندگی کردن و یا شاید کمی چالشیتر قابل قبول است. اما برای افرادی که آرزو و رویای تسلط بر چیزی دارند، کافی نیست.
توانایی نظارت بر اعمالمان نیازمند تمرینی عامدانه و آگاهانه است. تمرین انجام یک وظیفه با هدف مشخص، انگیزه برای بهبود و توجه به فیل یک تنی برای حرکت، بازخورد گرفتن و فرصتهایی برای تکرار.
زمانی که ما در حال انجام کاری هستیم که تمرین زیادی برای انجام آن داشتهایم، اغلب از انجام آن آگاه نیستیم. بصورت پیشفرض و خودکار صورت میگیرد. اما میتوانیم آگاه شویم. و این تنها در صورتی امکانپذیر است که تلاش کنیم درباره آن بیاندیشیم و فکر کنیم.
فرآیند فکر کردن در اینجا به معنای بیان محتوای ذهنمان در جریان یک رویداد و یا مسئله نیست. بلکه این تنها د رجریان افکار قرار گرفتن است. نه لزوما اندیشیدن و تفکر.
ما قادریم این سیستم خودکار و عمل نرم و روان خود را روشن و خاموش کنیم. این کار انرژ یزیادی از ما خواهد گرفت. لیکن چنانچه خواهان تسلط بیشتری هستیم، از احساس قدری فشار ذهنی و یا جسمی ناگزیریم. ادراک این مشقت و سختی نماد افزایش سطح عملکرد بیش از سابق است.
آنچه بیان شد در جریان جلسات کوچینگ رخ خواهد داد. در جریان تغییر و توسعه این تکهای از پازل است. به حضور کوچ به منظور خلق چالش و همچنین گذر از آن، در مسیر تحقق رویای خود نیازمندیم.
با چالشهایی که هر روز و در هر وعده “تمرین عمدی” ما را میفشارد میپروریم.
۱۴۰۲/۰۹/۲۴
۱۰٫ مطالعه یک کوچ در چه حوزههایی است؟
کوچینگ هم مثل هر شایستگی و حرفه و هنر دیگری از این قاعده مثتثنی نیست. هر چقدر بیشتر پیش میروی چیزهای بیشتری برای دانسته شدن و چیزهای بیشماری وجود خواهد داشت که نسبت به آن آگاهی و یا خردی نداریم. عجیبتر این است که این مواجهه با نداستن اغلب برای کسانی پیش میآید که نسبت به دیگران با حرفه و هنرشان درگیر شدهاند. شاید هم نسبتی بین پیشروی و تجربهکردن با نیاز به یادگیری و توسعه وجود دارد. هر عامل محرک دیگریست.
با اینکه هنوز در آغازم اما آنچه پیش از این در مورد کوچینگ تصور میکردم تغییر یافته است. جای تعجب ندارد که این بینش و آگاهی برای همچو من که ابتدای راهم، در بازهی زمانی کوتاهی مثلن یک هفته رخ دهد.
این تغییر ذهنیت و نگرش همچنین میزان و محتوای مطالعهام را تحت تاثیر قرار داد. شاید در آغاز پرسشگری برایم کلمه کلیدی حوزهی کوچینگ بود. اکنون برای درک بهتر خود را ملزم به مطالعه در رابطه با علم ذهن و رفتار، علم پشت کار مغز انسان (علوم اعصاب)، مطالعه علمی ذهن و رفتار (روانشناسی) و تاریخچه اجتماعی شدن و فرهنگی شدن میدانم. حتی کتابهایی با محتوای فلسفه هنر، تفکر خلاق و تفکر طراحی نیز توجهم را جلب کرده است. این تغییر تنها مختص و اختصاصی من نیست. هر کوچ علاقمند به توسعه جهت موثرتر بودن چنین روندی را طی خواهد کرد.
کوچ با دانه تفکر و ادراک مشتری کار خواهد کرد. نه برخلاف آن.
علاوه بر این شناخت و آگاهی از ترمینولوژی و بستر حاکم بر حوزه تخصصی فعالیت یک کوچ، منجر به تعامل، ارتباط و درک بهتر و موثرتر با مراجعان آن حوزه میشود.
۱۴۰۲/۰۹/۲۴
۱۱٫ آنچه در مغز یک کوچ میگذرد
در یک جلسه کوچینگ احتمال دو سناریوی زیر برای کوچ وجود دارد.
الف. مربی با مشتری خود همدلی می کند، احساسات او را احساس میکند. وضعیت عاطفی او را میبیند. لیکن خود را از این هیجانات دور و جدا نگاه میدارد.
ب. کوچ همزمان با شنیدن صحبتهای مراجع به افکار خود گوش میدهد. ایدهها و احساساتی که در حین گوش دادن برایش ایجاد میشود را یادداشت میکند تا اطمینان یابد فاصلهی حرفهای خود را حفظ میکند.
کوچ آگاهانه این دو فرآیند را در لحظه جدا میسازد؛ نگریستن و آگاه بودن به آنچه در خودش میگذرد. همزمان تلاش جهت هدف نهایی در کوچینگ یعنی کمک به مراجعان در توسعه فراشناخت و خودآگاهیشان.
نه دور از ماجرا و جریان در حال اتفاق، و نه نزدیک و پررنگتر از مراجع. افکار، احساس و برداشت خود را به اندازه کافی برای حفظ رابطه و شفافیت آنچه ادارک میکند با مراجع در میان میگذارد. کوچ حرفهای در هنگام مواجه با احساسات و هیجان مراجع، به فکر کنترل او نخواهد بود. بلکه به او اعتبار میبخشد.
از این روی یک جلسه کوچینگ انرژی زیادی میطلبد. کار با ابزار و مهارتهای بسیار سخت و به دور از زندگی عادی. شنیدن فعال و متحولانه، حضور کامل و رعایت بسیاری شایستگیهای دیگر و در کل توجه به ۳ پدیدهی (کل فرآیند جلسه، مراجع و خودش) در هم آمیخته.
۱۴۰۲/۰۹/۲۵
۱۲٫ جملاتی الهام بخش از چند کوچ زن برتر جهان
مل رابینز
پیام ساده و در عین حال قدرتمند کتاب او به نام قاkون ۵ ثانیه باعث میشود قبل از اینکه ذهن شما بتواند شما را متقاعد کند، لحظه را غنیمت بشمارید و سریع عمل کنید. انتظار برای لحظه عالی یا تفکر بیش از حد می تواند به فرصت های از دست رفته منجر شود، بنابراین مل بر اقدام فوری تأکید می کند.
۱۴۰۲/۰۹/۲۶
۱۳٫ ارتباط کوچینگ و نوشتن
دنیای کوچینگ در حال تکامل است. انواع و اقسام تخصصها و نیچمارکتها در این حوزه بیانگر همین موضوع است. لذا توانایی یک کوچ در برقراری ارتباط، همدلی با مشتریان در این تحول و رشد حائز اهمیت است. شاید از نظر بسیاری از فعالان در این حوزه مورد اهمیت و شاخص نباشد.
تقویت مهارت نوشتن میتواند آغاز یک سفر تحول آفرین برای کوچها باشد.
ابراز خود
بارها پیش آمده هنگام نوشتن به خودم دسترسی پیدا کنم. به طور شفاف و واضح مچ خودم را بگیرم. یا در حین نوشتن متوجه مقاومتی در خود شوم. بارها پیش آمده احساس و ادارک حین تجربهای را هنگام نوشتن کشف کنم. نوشتن نوعی ابراز وجود است. خلاقیت میبخشد و به کوچ امکان ارتباط با درونش را میدهد.
این افزایش خودآگاهی جهت درک دیدگاهها، سوءگیریها و احساسات موثر و ارزشمند است.
فرآیند نوشتن برای کوچ باعث ایجاد هماهنگی و مشاهده بیشتر آسیبپذیری و احساساتش خواهد شد. درنتیجه منجر به تقویت همدلی او با مراجعان میشود.
هنر ارتباط موثر
اولین شایستگی کوچینگ برقراری ارتباط موثر با مراجع میباشد. نوشتن ابزار قدرتمندی برای تقویت این مهارت است. با بهرهگیری از ابزار نوشتن کوچ توانایی خود برای بیان واضح افکار، ساختار دادن به ایدهها و انتقال پیام افزایش میدهد. نوشتن کوچ را تشویق به مراقبت زبانی بیشتر میکند. این مراقبت پرسشگری و ارائه بازخورد را شامل میشود. نوشتن ما را به واژهها حساس میکند. دقت و نکات ظریف حین فرایند نوشتن، تفاوتی در توسعه و پرورش مکالمات موثر، سازنده، انرژیبخش و متحول کننده با مشتریان ایجاد میکند.
۱۴۰۲/۰۹/۲۷
۱۴٫ نوشتن و کوچینگ
داستان سرایی
داستان و روایت یک تکنیک قوی و خوب برای کوچینگ است. نوشتن به کوچ اجازه میدهد روایتهای قابل باور و متقاعد کنندهای با مشتریان خود در میان بگذارد.
حکایتها، استعارهها و داستانهای شخصی میتوانند ایدهها و مفاهیم پیچیده را به شیوه ساده و قابل فهم انتقال دهند. گاهی یک بیت شعر و یا یک استعاره کلاینت را از موضعی پیچیده نجات میبخشد. همچنین کوچ میتواند از مراجعان وکلاینت خود دعوت کند درمورد تجربیات، افکار واحساساتش بنویسد. تا مراجع هم این فضای من و ابراز را حس کند. درجلسات بعدی این نوشتهها میتواند آغازگر گفتگوی ارزشمندی باشد.
ژورنال نویسی
ژورنالنویسی ابزار قدرتمندی برای خودسازی و خودشناسی است. کوچ میتواند مراجعان خود را تشویق نماید تا از ژورنالنویسی برای کشف افکار و پیگیری پیشرفت خود استفاده کنند.
به تدریج با حفظ این عادت، در مورد اهداف و ارزشهای خود به شفافیت و وضوح میرسیم. کوچهایی که خود تمرین ژورنالنویسی دارند در راهنمایی کلاینت موفقتر هستند. همچنین به دلیل ادارک مستقیم آنها مزایا و چالشهای حفظ ژورنالنویسی را هم بهتر درک میکنند. مراجع پس از گذشت یک دوره با مشاهده و مقایسه نوشتهها متوجه تغییر مدل ذهنی، دیدگاه و روش تفکر خود میشود. نمونهای عینی و ملموس که به او در ادامه مسیر نیرو میبخشد.
نتیجه
در دنیای کوچینگ، نوشتن بیش از یک مهارت است. کوچینگ را سفری متحول کننده میدانیم. نوشتن برای کوچ نیز سفری متحول کننده است که ارتباطات و همدلی را افزایش میدهد. نوشتن به کوچ خلاقیت میبخشد و کوچ به بینش عمیقی در مورد خود دست مییابد. ارتباط موثر و قوی با مراجعان خود برقرار میسازد. قدرت نوشتن را به عنوان ابزاری برای رشد شخصی و حرفهای خود در نظر بگیرید. نتیجه این نوشتن تنها واژهها و جملات روی کاغذ نیست، بلکه درک عمیقتر، همدلی و تحول در مورد خود و مشتریان است. در واقع آنچه درون ما به واسطه فرآیند نوشتن رخ میدهد ارزشمند است.
قرار نیست به جایی و نقطه پایانی برسیم. نوشتن یک مقصد نیست. یک روند مستمر خودسازی، خودشناسی خودیابی و رشد است. این مسیر نه تنها مهارت کوچ را افزایش میدهد، به کوچ قدرت میبخشد تا مشتریان خود را به سمت توسعه و تحول شخصی سوق دهند.
۱۴۰۲/۰۹/۲۸
۱۵٫ چگونه برویم هم اهمیت دارد
جملهای از یک استرتژیست:
«خطرناک است که بگوییم باید از اینجا به آنجا برویم، اما به اینکه چگونه برویم توجهی نکنیم.»
میرقصی. میخواهی برقصی. آواز میخوانی. قصد آواز خواندن داری. مینوازی. قصد نواختن داری. در پیش هر تغییر و در جریان فرآیند با کاهندههای مسیر مواجه میشویم. ما نیاز به منبع الهامی داریم تا موثر باشیم. کوچ سنسور و شتابدهنده مسیر تغییر است. یادآور اهداف بلند مدت، همزمان با اقدامها و پوشش هدفهای کوتاهمدت و مرتبط است.
در مسیر به آزمایش گذاشتن فرضیهها احتمال بسیاری وجود خواهد داشت که فرضیات و تبیینها آنطور که گفته شده به بار نشینند. کوچ در مسیر این چگونگی با شما همراه خواهد بود.
۱۴۰۲/۰۹/۲۹
۱۶٫ کوچینگ و تفکر طراحی
شرکتهایی مانند اپل، گوگل، نایک اصول تفکر طراحی را در تار و پود سازمانهای خود میپیوندند و با قرار دادن کاربر در مرکز طراحی، نوآوری را پیش میبرند.
تفکر طراحی یک رویکرد انسان محور، قابل تکرار و قدرتمند برای حل مسئله است.
در کوچینگ نیز کلاینت یا کوچی در مرکز قرار دارد، حول این مرکز امکانهای مختلف را میبینیم.
مراحل کلید تفکر طراحی
- همدلی
- تعریف مسئله
- ایدهپردازی
- نمونه اولیه
- تست یا ازمون
مراحل کلیدی تفکر طراحی و نحوه عمل آنها در کوچینگ حرفهای
همدلی
برای یافتن مسئله ابتدا بایستی نیازها شناسایی شود. در مرحله همدلی نیازهای افراد شناسایی میشود.
مشاهده کردن، گوش دادن فعال، پرسشگری، همراه شدن با کلاینت برای آگاهی از آنچه او احساس و ادراک میکند و کمک به او در دیدن آنچه به واسطهی گرفتار شدن در مه غلیط هیجانات نمیبیند. ناگفته نماند این مرحله دشوارترین مرحله در فرآیند کوچینگ است. تئوری و تبیین آن قابل مقایسه با حضور کوچ در آن موقعیت نیست.
انجام موفق همدلی منجر به درک مراجع میشود. فضای امنی برای کاوش ایجاد میشود. همچنین دلیل اهمیت این مرحله شکلگیری ارتباط، امنیت و اعتماد است. این مفاهیم به ظاهر ساده اما در واقعیت کمیاب و دور از دسترس، معیارهای مهمی جهت اثربخشی و کیفیت جلسات کوچینگ هستند. استاد عزیزم سجاد سعید نیا به بهترین شکل با کلاینت همدلی میکنند. اعتبار دادن به آنچه مراجع بیان میکند و نه تایید هر چیزی که به زبان میآورد حائز اهمیت است. در شکل عملی چنین مرزبندی دشوار است. جناب سعید نیا به خوبی و با مهارت بسیار این کار را انجام میدهند.
تعریف مسئله
در این مرحله بر روی موضوع و مشکلی که در تلاش حل آن هستیم توجه و تمرکز میکنیم. کوچ مراقب است درگیر محتوا نشود. کوچ مدل ذهنی خود مبنی بر مرکزیت کلاینت و توجه تمام به او حفظ مینماید. پس از همدلی، دغدغه و مشکلِ ورودی به یک مسئله، چگونگی و پرسش مبدل میشود. ” چگونه میتوانم مهارتهای رهبری خودم را ارتقا دهم؟” ممکن است، مراجع در ابتدا هیجاناتی مثل خشم یا رضایت نداشتن از خود، ناکافی بودن را تجربه کند و حتی با اقدامی خاص و از پیش مشخص وارد جلسه شود. اما تعریف مسئله میتواند به کل چیز دیگری باشد.
ناگفته نماند مرزها به این صورت منفک و مشخص نیست. به علاوه مسئول حفظ یکپارچگی، تنظیم هیجانات در جلسه کوچ است.
۱۴۰۲/۰۹/۳۰
۱۷٫ دیالوگ و گفتگو
دیالوگ بین آن دور را شنیدم. بارها این جمله راشنیدهام. خود نیز مصرف کننده آن بودهام. اغلب منظور از این جمله شنیدن و مشاهده رد و بدل شدن واژهها، عبارات و جملات بین دو نفر است.
آیا معنا و مفهوم دیالوگ را به گفتههایی فی مابین دو نفر، تقلیل دادهایم؟
دیالوگ چیست؟
دیالوگ چه نیست؟
دیالوگ گفتگو نیست. یا صحیحتر صرفن گفتگو نیست.
دیالوگ و گفتگو در ریشه، فرآیند و نتیجه تفاوتهایی دارند.
- ریشه یونانی دیالوگ شامل دو بخش است
- Dia که اغلب به اشتباه دو برای آن آمده، به معنای «در مقابل» یا «در عرض» است. لازمهی تحقق معنای آن وجود «حداقل» دو نقطه است.
- لوگ «logue» که ریشه درلوگوس (logos) به معنای خرد یا اندیشه است.
- بنابراین دیالوگ یعنی در مقابل هم قرار گرفتن دست کم دولوگوس یا دواندیشه. در این فرآیند لوگوس های جدید خلق میشوند.
- نتیجه لوگوس حاصل، از جمع جبری لوگوس های موجود، بیشتر است و ما شاهد خلق معنای جدیدی هستیم.
- ریشهی گفتگو شامل دو بخش است
- Con برگرفته ازcom لاتین و به معنای «با هم» یا «درکنار هم»
- Versare که ریشه در versus به معنای «علیه» یا «بر ضد» دارد.
- در واقع فرآیند گفتگو دلالت بر «در کنار هم» قرار گرفتن «کلامهای» ضد دارد، نه در «مقابل هم» قرار گرفتنِ «اندیشههای» مختلف.
- نتیجهی گفتگو، نوعی کنار آمدن است، نوعی همراه شدن با دیگری. در گفتگو، لزوما شاهد خلق معنای جدیدی نیستیم. آنچه در اصل اتفاق میافتد، برنده شدن یک طرف بر دیگری و کنار آمدن بازنده با برنده است.
در برخی و بخشی از فرآیند جلسات کوچینگ شاهد ایجاد معنای جدید خواهیم بود. مراجع در جریان فرآیند، تقابل افکار و ایدهها و باورهای خود را مشاهده مینماید و یک لحظه آهان و آگاهی خواهد داشت.
۱۴۰۲/۱۰/۱
۱۸٫ توجه به دو E مهم در توسعه و رشد
Efficient_Effective (کارآمد بودن _ اثربخشی)
مثل من و یا خیلی از شما. شما هم استثنایی ندارد. این شما هر نقش و پست و مقامی را شامل میشود. مدیر، معلم، دانشآموز، صاحب کسب و کار، هنرمند، خانم خانهدار که همواره مشغولیم.
و اغلب کارهایمان را درست انجام میدهیم. شکر خدا همیشه مشغولیم. وقت سرخاراندن و حتی یک پیادهروی هم نداریم. تا اینجا قضیه درد ندارد و همه چیز سر جای خودش است. البته اگر کارها را درست انجام دهیم.
یعنی منتظر درد باشیم؟
با این روال و بازخوردهایی که بابتش میگیریم حالمان خوب است، همین خط را سالها میگیریم و ادامه میدهیم. کارمان را درست انجام میدهیم. خب پس چرا رنج؟
اما بعد از ۳ سال بعد ۵ سال هنوز همان هستیم. هنوز همان سمیه همان مریم همان آقای سپهری، همان من و همه شمایی که تا زمانی انجام کارها بصورت درست معیار موفقیتمان بود.
اما پس چرا فلانی که چند وقت پیش دیدم یا خبرش را از دوستمان گرفتیم، سرعت رشدش با ما یکی نیست. ممکن است با هم شروع کرده باشیم. حتی شاید دیرتر از ما شروع کرده باشد. کارمان را هم درست انجام میدهیم، پس کجای کار میلنگد؟
سرذهنمان را شلوغ میکنیم و علت و معلولها را میچینیم پشت سرهم. اینجا درد را اغلبمان احساس میکنیم شاید هم خشم. منابع زیادی را از دست دادهایم مهمترین آنها زمان است. هزینه زیادی بابت درجا زدن خوب.
اما آیا
کاری که درست انجام میشود همان کارِ درستیست، که باید انجام شود؟
بله، انجام کار درست از اهمیت بیشتری نسبت به انجام دادن درست کارها برخوردار است.
نکته مهم
بعد از یافتن کار درست، انجام درست کارها در رشد و موفقیت ما تاثیر دارد.
در واقع ما برای کسب موفقیت به هر دو نیازمندیم. لیکن ابتدا یافتن آنچه باید درست انجام شود، اهمیت دارد. یافتن کار درست.
Efficient به معنای کارآمدی و انجام کارِ درست است.
Effective به معنای اثربخشی و انجام دادن درستِ کارها است.
توجه و ایجاد تعامل بین دو E (انجام کار درست و انجام دادن درست کارها) به رهبران کسب و کار برای رهبری موفق پیشنهاد میشود.
۱۴۰۲/۱۰/۰۲
۱۹٫ چگونه ارزش کوچینگ زندگی را تشخیص دهیم؟
هزینه زندگی چقدر است؟ چگونه ارزش کوچینگ زندگی را تشخیص دهیم؟
به عنوان یک مسئله ریاضی به این موضوع نگاه کنیم.
کوچینگ زندگی برای شما مقدار معینی پول و هزینه خواهد داشت. این را با متغیر«Y» در نظر میگیریم.
زمان و پولی که اکنون برای رسیدن به اهداف خود صرف میکنیم با متغیر«X»در نظر میگیریم.
و «X-Y» زمان و پولی که برای رسیدن به اهداف خود با کوچینگ زندگی صرف میکنیم.
حالا معادله «=X-Y» را پاسخ میدهیم.
X: زمان و پولی که اکنون برای رسیدن به اهداف خود در زندگی صرف میکنیم.
Y: زمان و پولی که برای دستیابی به اهداف به کوچینگ زندگی اختصاص میدهیم.
«X-Y=»
اگر X بزرگتر باشد حتی به اندازه یک ساعت و یا ا واحد پولی ارزشش را دارد. یک واحد زمانی و یا پولی پسانداز کردهایم.
۱۴۰۲/۱۰/۰۳
۲۰٫ اقرار کردن و دست کشیدن از ترفندهای ایجاد مانع
حدود یک ماه پیش بود. در حالی که بعد از مدرسه پسرم بازمیگشتم در پارکینگ متوقف شدم. چند روزی این موضوع دغدغهام شده بود وبیشتر به آن فکر میکردم. فرو رفته بودم در نقش قربانی. در حال کشیدن در پارکینگ برای بستن در، با خودم گفتم: «واقعن فکر کن همه موانع از بین رفته. همه چیز بیرون باقی میمونه و تو بدون هیچ مانعی وارد خونه میشی.» یک لحظه احساس سبکی تمام وجودم را گرفت. اما خیلی گذرا بود. بعد از آن حالت متوجه شدم خودم هم از رفتن و حل موانع میهراسم. با بودنشان است که میتوانم از ترسهایم دور بمانم و با موقعیتهای جدید مواجه نشوم. در واقع اغلب مواقع نقش خواستن، بودن و میخواهم را بازی میکنیم و صادقانه بگویم اَدایش را در میاوریم. حالا بیایید سر موانع. به موانع خود فکر کنید.
«هر شخص خلاقی هزاران را برای مسدود ساختن خلاقیت خود دارد. هریک از ما به ویژه به یک یا دو راه زهراگین دل بستهایم، زیرا به طرز بسیار موثری ما را با مانع روبرو میکند.»
جولیا
برای برخی از افراد، خوراک بهترین مانع خلاقیت است. یا هر اعتیاد دیگری؛ تمیز کردن سرامیکها، فکرکردن به اینکه فلان شخص دوستمان داشته باشد. فعالیتی که خودمان را بیحس کنیم. یا گفتن جملاتی زیبا به خودمان من با خودم شفقت دارم و امروز در خانه ماندم و به پیادهروی نرفتم. این شفقت تکرار میشود و ما متوجه مانع خود نیستیم. بنابراین گاهی هم معنای اشتباهی که به کلمات میدهیم، مانع ایجاد میکند.
به قول جولیا خود را “هنرمند” بدانیم.
«خود را هنرمند دانستن یعنی اینکه بدانید هنگامی که میخواهید خلاقیت خود را بند آورید، کدام یک از اینها را مورد سوءاستعمال قرار میدهید.»
لیستی از موانع احتمالی خود را بنویسید. فکر از دستدادن و یا رها کردن کدام یک از آنها بیشتر شما را به خشم میاورد؟
همان مانع یا موانعی که احساس خشم را در ما ایجاد میکند موجب شده که ما از ریل خارج شویم. آن مانع را بررسی کنید.
«اقرار کردن و دست کشیدن از ترفندهای ایجاد مانع در راه خویشتن، عنایت و شهامت میطلبد. چی کسی این اقرار و تسلیم شدن را میخواهد مادامی که همچنان موثرند، هیچ کس آن را نمیخواهد!»
جولیا کامرون
به محض پی بردن و پرداختن به موانعمان، میتوانیم درجازدنهای خود را ببینیم و احساس کنیم. در این صورت موانع دیگر مثل قبل موثر نخواهند بود.
۱۴۰۲/۱۰/۰۴
۲۱٫ سوالات واقعی
شاید این روزها دیگر پاسخ اهمیت زیادی نداشته باشد. از استادم چندین بار شنیدهام که بسیار پیش آمده پرسشهای افراد در مورد او چیزهای زیادی میگوید. گاهی در فحوای همین پرسشهاست که شخصیتی برایم مهم میشود. شاید هم از چشمش میافتد.
پرسشهای واقعی نیازمند تفکر است.
به نظر نسبت به سالها پیش بیشتر افراد جرات پرسیدن بیشتری پیدا کردهاند. اما این جراتمندی و این حد راحتی با پرسشگری سبب شده که ما بیخود و بیجهت بپرسیم. یعنی هیچ خود و جهتی مدنظر نداشته باشیم تا پرسشمان را در راستای آن بپرسیم. یا شفاف و صادقانه در آن راستا برایمان پرسشی پیش آید.
از جت جی بی تی در حال حاضر بالاتر در پاسخگویی نداریم. اینجا قدرت پرسش نمایان میشود. سوالات قوی ما را رشد میدهد. لازمهی پرسشهای قوی به نظرم بستری برای رشد و توسعه در دانش و مهارتورزی میطلبد.
۱۴۰۲/۱۰/۰۵
۲۲٫ PROACTIVE بودن
فعال بودن یعنی فکر کردن به آینده و تمرکز روی چیزهایی که می توانید کنترل کنید به جای همه چیزهایی که نمی توانید.
مفهوم proactive بودن اولین عادتی است که استفان کاوی در کتابش تحت عنوان هفت عادت مردمان موثر به آن اشاره دارد.
برخلاف فعال بودن، واکنش پذیر بودن به این معناست که فقط منتظر اتفاقاتی باشید که برایتان اتفاق میافتد.
به زبان سادهتر یعنی به جای اینکه اعمال و رفتار ما شرایط را بوجود آورد و دیکته کند، همواره کسی یا شرایطی یا عاملی بیرونی به ما میگوید که چه کنیم و اعمالمان به ما دیکته میشود.
در این مقاله در مورد تفاوت بین فعال بودن و واکنشپذیر بودن، گفته میشود فرد فعال از «ابتکار و عمل» استفاده میکنند درحالی که افراد واکنش پذیر به عنوان “شاهدان ساده زندگی خود” رفتار می کنند.
۱۴۰۲/۱۰/۰۶
۲۳٫ یادگیری در کوچینگ
یکی از تعاریف کوچینگ چنین است: «کوچینگ فرآیندی توسعه محور است.» روش و شفاف است که لازمهی توسعه و رشد، یادگیری است.
در فرآیند کوچینگ چگونه یادگیری ایجاد میشود؟
بر اساس چرخهی یادگیری دیوید کلب، بازخورد عامل مهمی در دگرگونی تجربه، به عنوان بخشی از دیالکتیک بین کنش و تفکر است.
بازخورد: «فرایند شناختی که هم شامل تفکر و هم احساس درباره یک تجربه (گذشته یا حال) است؛ حاصل این تفکر و احساس، آگاهی جدید است. با پذیرش، درک و بینش جدیدی در مورد آن تجربه ایجاد خواهد شد.»
در کوچینگ کوچ در فرآیند کاوش با کلاینت شریک میشود و او را وادار میسازد تا درباره افکار، مفروضات و برداشتهای خود به طور انتقادی فکر کند. ماحصل این تفکر نقاد آگاهی جدید است. آگاهی تازه یافته شده به همراه انگیزهی کشفِ جدید، سکوی راهاندازی و طراحی اهداف و اقدامات میشود.
بنابراین میتوان گفت در نقطه و لحظهی مشخصی در جلسه و حتی در تعاملات کوچ و کوچی یادگیری رخ نمیدهد. بلکه ابزار و مهارتهای متفاوتی در طول فرآیند و جلسه کوچینگ آن را رقم میزند.
همچنین یادگیری جدید مسئولیتپذیری ایجاد میکند. مسئولیتپذیری ایجاد شده منجر به ادغام یادگیری جدید با زندگی و رشد و گسترش آن میشود. بنابراین مسیر رشد و توسعه ادامه مییابد.
یکی از شایستگیهای اصلی فدراسیون بینالمللی کوچینگ در مورد این است که چگونه یک کوچ باید رشد کلاینت را تسهیل کند. تسهیل رشد به واسطهی ادغام آگاهی و بینش با یادگیری جدید است.
تسهیل در عمل چگونه توسط کوچ شکل میگیرد؟ کوچ از طریق فرآیند کشف و تفکر، کوچی را حمایت میکند تا اقداماتی را که باید دنبال شود را بررسی کند. یک پرسش در راستای این شایستگی میتواند پرسش زیر باشد:
«اکنون چه کار متفاوتی انجام خواهید داد؟»
بنابراین کوچ به واسطه تسهیل در عمل کوچی نیز محرک یادگیری او خواهد بود.
«عمل، دایره یادگیری را میبندد و پردازش درون مغز را با جهان دوباره مرتبط می کند.»
دیوید کولب
از کوچه پس کوچهها همچنان به جملهی نیچه میرسیم:
«زندگی نزیسته ارزش زیستن ندارد.»
۱۴۰۲/۱۰/۰۷
۲۴٫ تفاوت ارزیابی و قضاوت
ارزیابی مربوط به مسیر است. لیکن قضاوت مربوط به نتیجه. ارزیابی دارای معیارهای مشخصی است. آنچه بیان میشود تقریبن و تا آنجا که ممکن است بایستی خالی از تفکر شخصی، پنداشتها، افکار و احساسات ارزیاب باشد.
در قضاوت امکان دخالت نظر و احساس شخصی وجود دارد. قضاوت در مورد نتیجه است. اما ارزیابی مرتبط با فرآیند است. بنابراین به نظر من چیزی که در قضاوت درداور است این است که انچه فرد در جریان فرآیند با آن مواجه بوده و اقدامات واحساساتش نادیده گرفته میشود و صرفن نتیجه دیده میشود. این هم شامل نتایج مثبت و هم منفی خواهد شد. به هر حال در کسب نتیجه مثبت، فرد داستان موفقیتش را دوست خواهد داشت. به همین روی در نتیجه منفی و شکست هم، فرد از اینکه تلاشهایش نادیده انگاشته و در یک قضاوت منفی خلاصه شود احساس ناخوشایندی دارد.
از زاویهی دیگری ارزیابی و قضاوت را وارسیم:
زمانی که چند منبع نور مختلف را نگاه میکنیم، مثلن یک شمع، یک لامپ ۱۰۰وات و یا خورشید ممکن است تفاوتی نسبی ساطع شده را متوجه شویم. یکی را نسبت به دیگری روشنتر یا کمنورتر ارزیابی کنیم.
اما قضاوت به این گونه است که یکی را محکوم میکنیم. یک منبع را بسیار روشن و دیگری را به اندازه کافی روشن نمیدانیم.
یک تفاوت مرتبط دیگر تفکر انتقادی و انتقاد است.
تفکر انتقادی و انتقاد، هر دو نیازمند توجه و مشاهده هستند. با این حال تفکر انتقادی شبیه به ارزیابی است در حالی که انتقاد شبیه به قضاوت است. اغلب زمانی که انتقادی میبینیم نکته منفی را در کنار مشاهداتمان میآوریم.
در کوچینگ نسبت به معانی کلمهها حساس خواهیم بود. معنی و مفهوم هر کلمه از منظر شخصی که بیان میکند نه آنچه در فکر و ذهن ما در آن مورد ثبت شده است. زندگی خوب، موفقیت، ارزشمندی، ارزش زندگی، خوب و بد. در این راستا بررسی کلمات مشابه و گفتگو تا رسیدن به شفافیت و وضوح میتواند ما را از قضاوت در مورد دیگران بر حذر کند. هر چند توصیه میشود تفاوتها را ببینیم. برای شادی و شادکامی خود و دیگران، همچنین آسوده گذراندن زندگی آنها را با تفاوتها بپذیریم و از کنارشان راحت بگذریم. به زبان ساده خود و زندگیمان را معطل تفاوت دیگران، چرایی، بدتر و به نظر خودمان اصلاح آنها نکنیم.
۱۴۰۲/۱۰/۰۸
۲۵٫ از کلماتی که استفاده میکنید آگاه باشید
میخواهید فعال باشید. موثر و کارآمد باشید. اگر نمیدانید “فعال بودن” چه نوع بودنی است مطلب شماره ۲۲ را مطالعه کنید.
قصد دارم شما را با یک کلمه آشنا کنم. کلمهای که ۴ حرف دارد. دلیل معرفی آن کلمه نقشی است که در نوع بودن ما دارد. فعال بودن و نبودن ما از آن تاثی میگیرد. آن کلمه چیزی نیست جز “کلمه“.
لابد گمان نمیکردید. اما برخلاف آنچه به نظر میرسد واقعن اثرگذار است. برای فعال بودن پیشنهاد میشود از کلماتی که استفاده میکنید آگاه باشید. کلماتی که به زبان میآوریم بیشتر از آنچه میپنداریم، در زندگی و نوع بودن ما نقش دارد. مراقب باشید چگونه صحبت میکنید و به استفاده از چه عباراتی تمایل دارید. مدتی خودتان را زیر نظر بگیرید. روز گذشته، یا از صبح تا هر زمان از روز که سپری شده را در زندگی شخصی و حرفهای خود بررسی کنید. اغلب کدام عبارات را بر زبان میآورید؟ الگوی مصرف کلماتتان را میتوانید با مشاهدهی خود بیابید. سپس بهبود دهید. در ادامه با چند نمونه از عباراتی که در ساخت نقشهای متفاوت در زندگی ما موثر هستند آشنا خواهیم شد.
کدام عبارات تمایل شما هستند؟
“مجبور هستم…”،
“اگر فقط…”،
“من نمیتوانم کاری در مورد آن انجام دهم”، و
“اگر……” همه چیز فرق می کرد؟
این زبان یک فرد فعال و proactive نیست. دقیقن عاملیت ما را میکاهد. و به معنای حذف و کنار گرفتن ما از زندگیست. این عبارات قدرت شما را از بین میبرد. به عبارتی دیگر خودمان را مسئول زندگی خود نمیدانیم.
بنابراین توصیه میشود بکوشید به جای موارد بالا از عبارات زیر استفاده کنید:
“من میرسم”
“من میخواهم”،
“من انتخاب میکنم”، و
“من روشهای مختلف / رویکردهای مختلف را امتحان خواهم کرد.”
استفاده از این عبارات تمرکز شما را از «آنچه نمی توانم انجام دهم» به «آنچه می توانم انجام دهم» تغییر میدهد. این اولین گام در جهت فعال شدن است.
عبارات اول ممکن است در موقعیتهایی هم نجات دهنده به نظر آیند. ما را از پاسخگو بودن رهایی میبخشند. گاه در موقعیتی ما را برنده میدان هم خواهند کرد. اما استفاده دَمِدستی از این عبارات به تدریج ما را به یک برنده در زندگی خود مبدل نخواهد کرد. هزینه پنهانی که بابت از بیان چه عباراتی خواهیم پرداخت زندگیمان است. حتی هنگام بیان آزمایشی و آگاهانه هم احساسات مختلفی را ادارک میکنیم. پیشنهاد میکنم امتحان کنید.
هزینه پنهانی که در قبال بیان عبارات مشابه دسته اول خواهیم پرداخت زندگیمان است. ما این هزینه را یک شبه پرداخت نمیکنیم، بنابراین زمانی سَر میاندازیم که کار از کار گذشته است. در پی این عبارات بودن ما تعریف میشود. اقدامات و رفتار ما بر اساس زبانمان و همین عبارات شکل خواهد گرفت. و نهایتن به عادت و سپس به مَنش ما تبدیل میشود.
پس برای فعال بودن، بکوشیم آگاهانه از عبارات دوم استفاده کنیم.
“من میکوشم ….”
۱۴۰۲/۱۰/۰۹
۲۶٫ چگونه تشخیص دهیم؟ proactive و فعال یا منفعل بودن؟
وقتی چشممان به آنها میافتد،رگ حسادتان بالا میزند. همچنین رگهای دیگرمان. سرزنش خود و یا حس استیصال و درماندگی، گاهی خشم و یا شاید غمناک شویم. مدتی پیش پستی در اینستاگرام بسیار پربییننده شده بود. محتوای آن هم طنز داشن و هم از واقعیتس سخن میگفت. اینکه چطور بعضیها هم اندام مناسبی دارند، باشگاه میروند، زبان میخوانند، ساز میزنند، خوشگل هستند، کتاب میخوانند و خلاصه باز هم پشت سر هم ردیف کرد و در آخر هم گفت خاک بر سر من.
در هر موقعیتی از زندگی حرفهای و یا شخصی ما با یک محرک و یک واکنش مواجه هستیم. افرادی که به نظرمان موفق به نظر میرسند. آنها فعالیت ورزشی منظم خود را دارند. درحرفه و تخصص خود کارشان را پیش میبرند. ارتباطات خوبی دارند. به دنبال هنر وعلاقه خاص و شخصی خود نیز هستند. به گونهای که وسعت بودن آنها در زندگی به چشممان میآید.
احتمالن با خواندن این جملات تصویر افرادی در ذهنتان نقش میبندد. گاهی حس خشم و حسادت هم در ما برانگیخته میشود. “چطور ممکن است؟” پیش میآید که خود را در حالت فرضیه سازی برای نتایج آنها میبینیم یا صادقانه بگویم کمارزش کردن آنچه در ابتدا شگفتزده مان کرده بود.
خودتان را چگونه ارزیابی میکنید. فعال هستید یا منفعل و واکنشی؟
چند سوال شما را برا یافتن نوع بودنتان راهنمایی خواهد کرد:
ایا برنامه بلند مدتی در زندگی دارید؟
آیا در زندگی نقش بازیگر را دارید یا تماشاچی؟
آیا فقط زمانی تصمیم میگیرید که کاملاً مجبور باشید؟
آیا در حالی که به آینده فکر میکنید نتایج احتمالی را هم پیش بینی میکنید یا رویکرد لحظهای دارید؟
یا احساس میکنید زندگی بر شما اعمال میشود و شما واقعن نقشی فعالی در آن بازی نمیکنید؟
خب بیایید نتیجه را ببینیم. واقعیت علی رغم اینکه خود را زیاد پرواکتیو ارزیابی نمیکنم، اما برایم خوشایند است از آزمون پرواکتیو بیرون بیایم.
برویم سراغ نتیجه.
چنانچه پاسخ های شما نشان میدهد ترجیحتان این است که برنامههای بلند مدت داشته باشید و نتایج احتمالی آینده را پیشبینی کنید، به احتمال زیاد شما فرد فعال و پرواکتیو هستید.
در عین حال، اگر تصمیمگیری حساب شده و مشخص برایتان سخت و دشوار است پرواکتیو نیستید. رویکرد واکنشی به زندگی دارید.
در مقالهای که امروز خواندم، کریسی سیویک، کارشناس حرفهای، در کتاب خود روشی را مطرح کرده است. راهکاری تحت عنوان ۵p ارائه میدهند. هر p یک فعل است.
توجه به این ۵P میتوانیم به یک فرد پرواکتیو و فعال در زندگی تبدیل شویم. با من همراه شوید.
- Predict پیشبینی کنید.
- prevent جلوگیری کنید.
- plan برنامهریزی کنید.
- participate مشارکت کنید.
- perform اجرا کنید.
۱۴۰۲/۱۰/۱۰
۲۷٫
۱۴۰۲/۱۰/۱۱
۲۸٫ کوچینگ و مهارتهای زندگی
اکثرن مراجعان و کلاینتها با موضعی به کوچینگ روی میآورند که مسئله اصلیشان نیست. گاهی حتی به نظر خودشان روی آن مسدله فکر شده و به نتیاجی هم رسیدهاند و یا اقداماتی در ارتباط با آن انجام دادهاند. اما واقعن نیاز اصلی و دغدغه آن موضوع نیست. با این حال پس از خواندن مقالهای و مواردی که تحت عنوان کوچینگ زندگی درآن آمده بصورت خاص روی آنها کار کرد بد نیست. مقالهای خواندم که در آن تحت عنوان کوچینگ زندگی مواردی را بصورت خاص بیان کرده بود. بصورت جداگانه بر روی مواردی همچون اعتماد به نفس جلسات کوچینگ ندارم و بصورت خاص نیچ مارکتام نیست. ولی مواردی هستند که موجب تضعیف عملکرد میشوند و در نهایت کل زندگی تحتالشعاع آنها قرار خواهد گرفت. به هر حال شاید بیان آنها در این دسته به مراجعان و خوانندگان کمک کند. کمک به بهبود زندگی شخصی و حرفهای، دوری از اجتناب تجربی و زیستن.
۱٫کوچینگ و اعتماد به نفس
کوچینگ اعتماد به نفس به افراد کمک می کند تا اعتماد به نفس خود را ایجاد کنند و از این طریق زندگی خود را تغییر دهند.
کوچ به فرد کمک میکند اعتماد به نفس از دست داده و یا نداشته را بدست آورد. در گفتگوی کوچینگی متوجه الگوهایی میشویم. پیشفرضها، باورها، یا بازیهایی که بیشتر از سود برایمان هزینه داشتهاند، آشنا میشوید. شفاف است نحوه فکر، حتی موضع افکار و دغدغهها، رفتار و حضورتان، بی و با اعتماد به نفس متفاوت خواهد بود. حتی در خلوت و تنهایی. کوچ و کوچینگ کمک میکند اعتماد به نفس خود را بازیابید و از این طریق زندگی خود را تغییر دهید.
۲٫ کوچینگ و استرس
کوچ به شما کمک میکند با استرس و اضطراب خود را شناسایی کنید. الگوهایی را د رزندگی خود بیابید که درگیر استرس واضراب میشوید. بعد از مشاهدهگری خوب شما بهتر با استرس و اضطراب برخورد میکنید. چنانچه درگیر حرفهای با مسئولیت ومشغله بالا باشید کوچ کمک میکند تا بین کار و زندگی خود را تعادل ایجاد کنید.
۳٫ کوچینگ و احساسات و ابراز صمیمت
بیان احساسات و عواطف نیز باعث بروز مشکلات بسیاری در زندگی است. بسیاری از ما در ابراز کلامی هم راحت نیستیم. به هر دلیلی که در جلسات کوچینگ به آن پرداخته میشود، احساسات خوب ما خشکیدهاند. به تیع آن عملکردمان در روز و ماه و سال راکد شده و یا کاهش یافته است. احساس محبت و صمیمتمان را ابراز کنیم.
۴٫ کوچینگ و ارتباط
ارتباط یک مهارت اصلی است. برای ساختن و داشتن ارتباط موثر با فرد یا افراد مد نظرمان در هر حوزه و یا هر موقعیتی نیازمند موارد دیگر گفته شده در این لیست هستیم. کوچینگ ارتباط یکی از شاخههای پر کاربرد کوچینگ و واقعن مورد نیاز افراد است. یک کوچ به فرد کمک میکند تا ارتباط موثر و کارامدی داشته باشد و نه لزومن پیشنهاد به ترک و یا ماندن همیشگی در یک رابطه، بلکه متغیرهای کارآمدی و تاثیرگذاری عوامل تعیین کننده هستند.
همچنین کوچینگ مهارتهای اجتماعی افراد را بهبود میدهد.
در دنیای شبکه، تیمها، محدودیت منابع آگاهیم که اگر نگوییم اولین عامل موفقیت از عوامل مهم رشد و موفقیت توانایی در مهارتهای اجتماعی است. مهارتهای اجتماعی کلید فرصتهای بهتری در زندگی هستند. شناسایی موقعیتها آگاهی به خود، مشاهدهگری، توجه به موقعیت و بستر و نه لزومن به محتوا در جریان فرآیند کوچینگی منجر به ایجاد این مهارت خواهد شد.
۵٫ کوچینگ و تابآوری
مردم یا چالشهای متفاوت و با دامنه و برد متفاوتی در زندگی دست و پنجه نرم میکنند. جلسات کوچینگ به فرد کمک میکند تا در عین پذیرفتن و نه صرفن تسلیم عملکرد خوبی هم داشته باشد.
۶٫ کوچینگ و مدیریت تعارض
زندگی بستر حضورتعارضهاست. گویا این تعارضها هستند که زندگی را میسازند. اما افراد در برخورد با تعارضها راحت نیستند. خود من گاهی گییریپاچ میکنم. بنابراین گفتگو با یک کوچ و فرآیند کوچینگ میتواند به شما در حل تعارضات کمک کند. بنابراین سد را میشکنید و در مسیر آینده مطلوب حرکت میکنید. مدیریت تعارض بسیاری از مواقع برای مادران خانهدار و یا حتی شاغل پیش میآید. همچنین برای مدیران این مسئله بسیار پیش خواهد آمد. مدیرانی که بهتر مهارت و توان رویارویی با تعارضات را داشته باشند، رهبران بهتری خواهند بود.
۷٫ کوچینگ و عزت نفس
نبود عزت نفس افراد را از دستیابی به پتاسیل خود باز نگه میدارد. ما اصولن کسری از خود را میبینیم. این کسر ارتباط مستقیمی دارد با میزان عزت نفس و تصویری که از خود و توانمندیهایمان داریم. شاید یک دهم و یا یک پنجاهم. کوچ و کوچینگ به افراد کمک میکند تا تصویر خود را از خود بهبود بخشند.
۱۴۰۲/۱۰/۱۲
۲۹٫ تعهد به خود
مطلبی که امروز مطالعه کردم در مورد عوامل اثرگذار بر ناکارآمدی فرآِیند و جلسه کوچینگ بود. تعهد به خود از موارد توصیه شده به کوچ برای حضور در جلسه و حفظ کارآمدی آن بود. بود. اما به نظرم بکارگرفتن آن در هر مکالمه و مذاکرهای سودمند و نتیجهبخش است. حتی در زندگی شخصی خودمان به نظرم “تعهد به خود” و در ادامه “تعهد به توجه” عبارتی غنی، ارزشمند است.
توجه کردن جایی است که همه چیز شروع میشود. اگر بخواهید تغییر رفتار دهید کلید طلایی توجه کردن است. به این معنا که متعهد به یادآوری توجه به خود باشید.
- توجه به احساس
- توجه به افکارمان و به آنچه با خود میگوییم (واگویههای ذهنی).
- توجه به رفتارمان
- توجه به هدف؛ با خودمان چک کنیم از نظر هدف کجای مکالمه هستیم.
۱۴۰۲/۱۰/۱۲
۳۰٫ تاثیر کوچینگ عملکرد |میخواهید در کارتان سرآمد شوید؟
در مقاله امروز با موضوع کوچینگ عملکرد به سخنرانی تد ارجاع شده بود. سخنرانی تد جراحی با نام آتول گاوانده با عنوان “میخواهید در کارتان سرآمد شوید؟ کوچ بگیرید“
سخنرانی او با ارجاع به دادهها، اطلاعات و نتایج، پاسخ خوبی به چرایی داشتن کوچ میدهد. به این ترتیب هم احساسات واقعی و هم بخش منطقی ذهن را درگیر میکند. مخاطب و شنونده را مقتاعد به اثربخشی و کارآمدی داشتن کوچ برای سرآمدی در کار، هنر و حرفه میکند. در بخشی از سخنرانی که آسیبپذیری خود را به اشتراک گذاشت تحت تاثیر قرار گرفتم. درخواست از یک کوچ برای مشاهده او حین عمل.
بخش کوچکی از سخنرانی او در رابطه با کوچ و اهمیت و تاثیر آن بر بهبود عملکرد را در ادامه میخوانیم. پیشنهاد میکنم سخنرانی او را بصورت کامل در لینک زیر ببینید.
آغاز صحبت آتول گاوانده:« امروز به عنوان یک کارشناس پیش شما نیامدهام. به عنوان کسی اینجا هستم که به شدت علاقمند است به این مسئله که چطور میتوانم در کاری که میکنم بهتر شوم. و این که همه ما چطور میتوانیم چنین کنیم، به گمان من فقط این نیست که شما الان چقدر در این کار واردید، مهم این است که چقدر در آینده خوب خواهید بود.»
آتول گاوانده:
«افراد حرفهای چطور در کارشان بهتر و بهتر میشوند؟ چطور عالی میشوند؟
در این باره دو دیدگاه وجود دارد.
یکی دیدگاه سنتی تحصیلی است. این که به دانشگاه میروید، تحصیل میکنید، تمرین میکنید، یاد میگیرید، فارغالتحصیل میشوید، و بعد وارد جهان میشوید و بعد خودتان راهتان را پیدا میکنید.
یک حرفهای کسی است که قادر است تا پیشرفت خودش را مدیریت کند.
این همان رویکردی است که تمام حرفهایها آن را یادگرفتهاند. دکترها به همین روش یاد میگیرند، وکلا همین کار را میکنند، دانشمندان، نوازندگان موسیقی. و نکته این است که این روش کار میکند. مثلا دوروتی دیلی، مدرس افسانهای ویولن در مدرسه موسیقی جولیارد را در نظر بگیرید. فهرست شاگردان فوقالعاده او که نوازندگان خبره ویولن شدند، بلندبالاست: میدوری، سارا چنگ، ایتزاک پرلمن. هر کدام به عنوان استعدادهای جوان پیش او رفتند، و سالها با او کار کردند.
او میگوید، آنچه که بیش از همه رویش کار کرده این است که عادت تفکر و یادگیری را ملکه ذهن شاگردانش کند تا آنان بعد از پایان دوره، بدون او نیز بتوانند راهشان را در جهان پیدا کنند»
در ادامه لزوم داشتن کوچ از نظر آتول گاوانده:
«معلوم شده که پیدا کردن مسیر به تنهایی مشکلات عدیدهای دارد. شما مشکلات موجود در مسیرتان را تشخیص نمیدهید، و اگر هم تشخیص دهید، الزاماً بلد نیستید که حلشان کنید.
و در نتیجه، جایی در مسیر از پیشرفت بازمیمانید.
من به این مسئله فکر کردم و متوجه شدم که دقیقا همین برای من به عنوان یک جراح اتفاق افتاد.»
اولین تجربه او کنار یک کوچ:
«من به عنوان یک جراح به این امر فکر کردم. به یک نفر پول دادم تا با من به اتاق عمل بیاید، تا بر من نظارت و انتقاد کند. به نظر بیمعنی میرسد؛ “تخصص داشتن یعنی عدم نیاز به مربی”
او قبول کرد که با من به اتاق عمل بیاید و بر من نظارت کند. این عمل — این مورد اول را به خاطر دارم. خیلی خوب پیش رفت. فکر نمیکردم وقتی کارمان تمام شود چیز زیادی برای گفتن داشته باشد. در عوض، یک صفحه کامل را از یادداشت پر کرده بود.»
۱۴۰۲/۱۰/۱۳
۳۱٫ بهتر است این را نپرسی
احساسات داشبورد ما هستند. تغییر واقعی این است که کنار احساساتمان باشیم و ببینیم چگونه با افکارمان همکاری میکنند تا رفتارمان را بسازند. کوچینگ این ترکیب را مد نظر دارد تا تغییرات واقعی را احساس کنیم.
چه احساسی داری؟
پرسیدن این سوال مشکلی ندارد. خود را در موقعیتی فرض کنید که پاسخگوی این پرسش باشید. یا موقعیتهای واقعی که با این سوال موجه شدهاید عکسالعملتان چگونه بوده است؟ یا زمانی که از دیگری یا دیگران پرسیدهاید.
یک سوال بدیهی و کلیشهای است. پرسشی شخصی نیست. بعد از این پرسش شاید بخندیم و یا مکث کنیم. یا چیزی بگوییم که واقعی نباشد. عکسالعمل کوچکی نشان دهیم و واقعن پاسخی برای آن نداشته باشیم. چون گفتنش برایمان سخت است. کلاینت و مراجع همراهی کوچ را نیاز دارد. به علاوه چیزهایی از او بپرسد که متناسب با نیازهایش باشد.
صادقانه بگویم، پاسخ به این سوال سخت است. بسیاری از ما نمیدانیم که در هر لحظه چه احساسی داریم. برای خودم هم پیش آمده که آیا این همان چیزی است که واقعن حس میکنم؟ درست است؟
کوچینگ بسیار قدرتمند است زیرا به ما کمک می کند تا وارد بخشی از خودمان شویم که احتمالاً با آن آشنایی چندانی نداریم. شوربختانه و متاسفانه اکثر ما در این مورد نابلدیم. شاید فکرش را هم نکنیم و یا نپذیریم. پرسشهای جایگزین که این آشنایی را ایجاد میکند و فرآیند کوچینگ را تسهیل خواهد نمود.
سوالهای جایگزین
- “چه اتفاقی در بدن شما میافتد؟”
- “چگونه آن را تجربه میکنید؟”
- “در حالی که در این مورد صحبت میکنید چه تغییراتی را متوجه میشوید؟”
اینها پرسشهایی برای به ارمغان آوردن یک تجربه عاطفی واقعی و کسب بینش هستند.
۱۴۰۲/۱۰/۱۴
۳۲٫ آیا فکر میکنید…؟
آیا فکر میکنید این مدل لباسها انتخاب خوبی هستند؟
آیا فکر میکنید باید این رفتار را در جمع ادامه بدهید؟
آیا فکر میکنید خواندن کتابها تمام نمیشود چون اشتباه انتخاب میکنید؟
در کوچینگ، مراجع مرکز توجه کوچ است. به تعبیری مهمترین فرد برای کوچ در جلسه کوچینگ، کوچی است. اگر کسی که به او اهمیت میدهید از شما سوالات بالا و یا مشابه آن را بپرسد، احتمالن آزرده میشود. احساس قضاوت شدن، چون در همه آنها قضاوت ریز و ظریفی است.
در مضمون این پرسشها چنین مفهومی جا خوش کرده است: «من چیزی در مورد این وضعیت میدانم که شما نمیدانید و با این پرسش میخواهم شما را بصورتی هوشمندانه به آن سمت هدایت کنم.» ممکن است فرد مقابل فکر کند پاسخ درستی در کار است که از آن آگاه نیست و احساس ناتوانی و درماندگی کند. واقعن برای چنین پرسشهایی نیاز نیست که برای کوچینگ هزینه کنیم. چون این پرسشها را اطرافیان نزدیک هم، از ما خواهند پرسید.
کوچینگ فرآیندی است که به فرد کمک میکند خودش را بهتر مشاهده و ارزیابی کند. مدل ذهنی یک کوچ حرفهای این است که کلاینت و کوچی خلاق، کامل و برای زندگی خود کافیست.
کوچ حرفهای با این پرسشها کلاینت را به چالش میکشد. با این مدل پرسشها فرد را از موقعیت خود بیرون و به چالش میکشد. او را به تفکر وامیدارد. همچنان او و موقعیتش را قضاوت نمیکند. با پرسشهای موثرتر، او را در وضعیت متا قرار داده تا موقعیتش را بهتر ببیند.
- “به کسی که در موقعیت شما قرار دارد چه توصیهای میکنید؟”
- “اگر شکست خوردن معنایی نداشت (یا نمیتونستی شکست بخوری) چطور با این موضوع کنار میاومدی؟”
پرسش “آیا فکر میکنید…؟” به این معنی است که شما متخصص زندگی خود نیستید. به طور نامحسوسی باعث میشود خودتان را زیر سوال ببرید. در نهایت پس از این پرسش برخلاف هدف کوچینگ کلاینت به شفافیت و اینکه چه چیزی برای او بهترین است، نمیرسد.
۱۴۰۲/۱۰/۱۵
۳۳٫ کوچینگ خلاقیت
مسئولیت اصلی یک کوچ خلاقیت (در این نوشته کوتاه بصورت انحصاری) این است که اطمینان یابد مشتری و کلاینت به اهداف خلاقانه تعیین شده خود دست یابد. این تعیین کننده موفقیت و شکست کوچینگ است.
نکته:
البته این در آغاز هر کوچینگی جای بحث، تامل و کاوش دارد. بنابراین حتی دراین مورد هم بصورت صددرصد موضوه ودغدغه همان مسئلهای نیست که کلاینت با آن مواجه شده است.
کوچینگ خلاقیت به جز تعیین اهداف خلاقانه و تحقق آنها از طرق مختلف به مراجع سود میرساند.
شُمای واقعی
به تو واقعی دست خواهید یافت. شما به شخص دیگری تبدیل نمیشوید. به شما کمک میکند با ماهیت و خود واقعیتان ارتباط برقرار کنید. ابراز و بیان واقعی خود را شناسایی میکنید. به شما و حرفهتان اصالتی میبخشد که همواره آرزویش را دارید. در واقع شما را به همان چیزی که قرار است باشید تبدیل میکند.
شاید باورش برایتان سخت باشد. اما با اندکی تامل آن را یواشکی بپذیرید. ما درخلوت خود هم از ابراز طبیعی خود میهراسیم. هنری که به آن عشق میوزیم. شاید تقلید صدا یا تمرین یک ویدئو باشد. تصور خود در حالتی که پیانو مینوازم. تصور هم برای ما خطرناک است. فرصت و قدرت رویارویی با خود را نداریم و بدتر از آن نمیآفرینیم. ما بیش از دیگران در حال کنترل و مانع ابراز واقعی خود هستیم.
شُمای بهتر
در فرآیند کوچینگ کوچ حرفهای به موضع نمیپردازد بلکه خود فرد مرکز توجه او است. بنابراین در این جریان الگوهای رفتاری ناسالم و اشتباه حذف و الگوهای مثبت و کارآمد تقویت میشود.
کوچ به شما کمک میکند تا بر موانع غلبه کنید، منعطف شوید و تغییرات را بپذیرید. دیدگاههای نو و تازه را پرورش و توسعه دهید.
جملات و عباراتی نظیر: “اینجوری ندیده بودم” یا “اصلن بهش از این زاویه نگاه نکرده بودم” ، “چه نگاه جالبی” برایم کهنه و قدیمی نیست. هفته پیش این جمله را از زبان کلاینتم فعال در حرفهی ماساژ شنیدم.
بهبود کیفیت زندگی شما
کوچ به کلاینت و مشتری کمک میکند تا با دیدگاهی کلی تکامل یابد. تنها به پیکرتراشی و زیبایی یک قطعه از پازل زندگی نمیپردازد. کوچینگ خلاقیت باعث میشود کوچ احساس رضایت و رفاه کلی را تجربه کند.
تنها اثرهنری مربوط به خود را نمیآغازید و یا به پایان برسانید. نوشتن کتاب، تابلو هنریتان. بلکه از تصمیمگیریهای ساده تا حل مسائل پیچیده خانوادگی به شما کمک خواهد کرد. بنباراین تمامیت شما در نظر گرفته میشود. تنها به آنچه میخواهید دست نمییابید.
تغییرات بلند مدت
به تدریج، بهطور مستقل قادر به مدیریت چالشهای جدید میشوید. این وجه تمایز کوچینگ با سایر روشهای تسهیل عملکرد و بهبود زندگی است.
آشنایی با گنجینههای ناشناخته یا مغفول مانده
به استعدادهای کشف نشده خود دست مییابید و آنها راشناسایی میکنید. شاید هم آنها را زنده کرده و به زندگی تان برمیگردانید. از نقاط قوت و ضعف خلاقانه خود با کمک ارزیابیهای کوچ آگاه میشوید. شما به پتانسل خلاقیت کامل خود میرسید. شما توانمند خواهید شد توامان با محدودیتها به سمت تحقق بهترین خود حرکت میکنید.
۱۴۰۲/۱۰/۱۶
۳۴٫ ۴ کلمه کلیدی برای شایستگیهای کوچینگ در ICF
۱۴۰۲/۱۰/۱۷
۳۵٫ آیا سعی کردهای…؟ آیا تلاش کردهای…؟
آیا تلاش کردهای به این معناست به معنای نظر نیست. آنچه در ادامه این جمله میآید چیزی نیست که یک کوچ باید ارائه دهد.
تصور غلط و رایجی مردم از کوچینگ دارند اینکه مردم کوچ استخدام میکنند چون نمیتوانند زندگیشان را مدیریت کنند. آنها به کسی نیاز دارند که آنها را حمایت و در تصمیمگیریها به آنها کمک کند.
مورد اول برای برخی افراد صادق است. شلوغی و درگیری ذهن منجر به کاهش عملکرد آنها میشود. اما قسمت دوم کمک در تصمیم گیری نیاز واقعی افراد نیست و یا بهتر است بگویم دردی را درمان نمیکند. فرد نیاز دارد تا به نقطهای برسد یا به جایی در زندگی خود برگردد که بتواند با اطمینان زندگیاش را اداره کند.
توصیه؛ آنچه که کوچ حرفهای نباید به شما ارائه دهد. دلیل مهمتری هم دارد.
دلیل بزرگتر این است که بیشتر ما اغلب آنچه فکر میکنیم میخواهیم، نمیخواهیم. اکثر ما از رویاهای خود منصرف میشویم و چیزهای کوچکتری را دنبال میکنیم. این چیزها ایمنتر یا برای دیگران خوشرنگ و لعابتر هستند و خطر شکست در آنها حداقل است. و طبیعت انسان اینگونه است. استیون پرسفیلد نویسنده کتاب «نبرد هنرمند» و جولیا کامرون در کتاب «راه هنرمند» از این مشاغل با نام مشاغل در سایه نام میبرند.
ما پناه میبریم به چیزی درحاشیهی خواسته و هنرمان. از این رو است که یکسری دستورالعملها، راهکارها و ایدههای افراد دیگر کاری نیست که یک کوچ خوب انجام میدهد.
کوچ حرفهای به راحتی نمیپذیرد آنچه را که کوچی و کلاینت با خود آورده و مدعی و مشتری پرو پا قرصش است.
کوچ حرفهای با سرعت مشغول نوشتن اقدامات و هدفگزاری نمیشود. بلکه کوچ خوب کنجکاو میشود. کنجکاوی نه در معنای قضاوت یا بازخواست. او کنجکاو میشود که چرا شما چنین چیزی را میخواهید. اصلن چه شده که خواندن زبان برایتان مهم شده است یا تناسب اندام اهمیت پیدا کرده و دغدغه شده. مهاجرت، ارتباط موثر و اثرگذار بودن، حتی درآمد و پول.
کوچ حرفهای شما شما را به چالش میکشد تا واقعن به آنچه شما را وادار میکند توجه کنید. نه اینکه چگونه به مرحله بعدی بروید. پایداری و قدرت در این سبک کاری وجود دارد. به همان حد و اندازهای که برای کلاینت نشنیدن توصیه و راهکار غیرمعمول است برای کوچ حرفهای هم پایبندی به این روش و شایستگی مهارت میطلبد و دشوار است. قدرت در این سبک کاری وجود دارد. از مشکل موجود برای بیرون کشاندن بودن واقعی استفاده کنید.
کوچی که سعی میکند مستقیما به نتیجه یک مشکل برسد، به شما ماهی میدهد. در حالی که حتی باید از شما پرسیده شود آیا ماهی دوست دارید یا نه؟ آیا داشتن آن چیزی را که واقعن در این زندگی نیاز دارید، به شما میرساند یا خیر.
۱۴۰۲/۱۰/۱۷
۳۵٫ چگونه خلاقیت خود را تقویت کنیم؟
نداریم پس قیدش را بزنیم. موروثی یا قابل یادگیری؟
بله، شما می توانید مغز خود را برای خلاقیت بیشتر آموزش دهید.
ترکیب و مطابقت
بین آنچه پیش از این داشتهایم ارتباط برقرار کنیم و به ترکیبات نو و خلاقانه برسیم. وقت ندارم کت بخرم چطور به یه ترکیب مطلوب برسم. چیزی شبیه “این رو با چی ست کنم.” من اغلب برای مهمانیها از این ترفند استفاده میکنم. موثر و کارآمده. حتی بهتر از زمانهایی که بصورت اختصاصی برای یک مهمانی هزینه کردهام. البته این یک مصداق جزئی از ترکیبهای خلاقانه بود. اما نیازمند دانش و اطلاعاتی فراتر از حوزه تخصصی خود هستید. در این مثال شخصی نیاز به شناخت و ترکیب رنگها، مشاهده استایل و سبکهای خاص میباشد. از اساتید بزرگ شنیدهام مطالعه کتاب را محدود به هنر و تخصص خود نکنید. به تجربه یافتهام محصور نکردن ارتباطات به حوزه فعالیتمان نیز در ایجاد خلاقیت اثربخش است.
حرکت کنید
به معنای واقعی کلمه! پیاده روی کنید، رانندگی کنید، سفر کنید. به حرکت ادامه دهید. در حال رانندگی ایدههای جدیدی برای نوشتههایم مییابم. یا برخی از اتصالات بین موضوعات مختلف مطالعهام هنگام رانندگی ایجاد میشود.
شاید مثال شخصی من مسخره به نظر برسد. سرخ کردن پیاز. یا جوش آمدن آب. احتمالن شما هم مثل من زخمی شدهاید. مادامی که بالای سرش ایستادهام و منتظر، تغییر رنگ نمیدهد. چند ثانیه نیاز به خلوت دارد. همینطور در مورد آب جوش. احتمالن خوب درک میکنید. منحرف کردن توجه و تمرکز برای ایدههای جدید مطلوب است.
پیادهروی هم ایدهی خوبی است.
استراحت کنید
خود را آرام کنید. خاطرم هست زیادی به پومودور چسبیده بودم. هر بار که آلارم گوشی زنگ میخورد شروع دوباره و شروع دوباره. از استادم سجاد سعیدنیا شنیدم آنقدر که از اهمیت ۲۵ دقیقه پومودور و تاثیر آن بر تمرکز و توجه صحبت شده از فاصله ۵ دقیقهای بین آن حرفی زده نشده است. متوجه عیب کارم شدم. دریافتم این ۵ دقیقه استراحت به زمانهای مشغول بودن کیفیت و قوام میبخشد.
مهم است هر چند وقت یکبار از فضای همیشگی خود جدا شوید. ارتباطتان را قطع کنید. بخوابید استراحت کنید تا آرام شوید. من اسمش را سمزدایی میگذارم.
دیروز در حیاط خانه مادرم کرفسها را خرد کردم و شستم. سردی آب به خورد دستانم رفت. برایم خوشایند و لذتبخش بود. به مدت ۱۲ ساعت از تلفن همراه و فضای مجازی و صدای پیامکهای شبکههای تلفن همراه راحت بودم.
گاهی اوقات هیچ کاری نکردن، بهترین کار برای ورزش کردن ذهن است. وقتی سعی می کنید خلاقیت را مجبور کنید، در نهایت مانع آن می شوید.
آزاد باشید
به مغز خود بیاموزید که چگونه ارتباطات جدید ایجاد کند. یکی از تمرینهای نوشتن من آزادنویسی است. گاهی زیادی پرت و پلاست. گاهی به معنای واقعی سرنخهای خوبی برای نوشتههایم به من میدهد. مثلن عنوان، تیتر یا شناختی نسبت به خودم که بیخبر از آن بودم پیدا میشود.
میتوانید از روش درخت ایده هم استفاده کنید. یک کلمه و یا فکر را در مرکز قرار دهید. دایرههایی به آن وصل کنید. سپس هر چیزی در ارتباط و یا بی ارتباط به ذهنتان میرسد در دایرهها بنویسید. حالا بین آنها ارتباط ایجاد کنید. مثال دیگر نوشتن یک یادداشت با کلمات انتخابی از مطالعه قبلیتان میباشد.
ذهنتان را گرم کنید تا خلاقیت از آن جاری شود.
ایجاد تغییر
در سالهای اخیر بسیار شنیدهام کا یخلاف عادت همیشگی انجام دهید. مثلن مسواکتان را با دست دیگر بزنید. واقعن موثر است. همه چیز در آن فرآیند نو میشود. چون مغز ناگزیر است مسیرهای جدید برای انجام بسازد.
ایجاد چنین تغییراتی در محیط اطراف، روال و عادات میتواند تفکر خلاق را بهبود بخشد.
با موسیقی بنویسد. یا ماکارونیتان را به سبک جدید بپزید. ایدههای جدید به ذهن کمک میکند تا شاداب بماند.
یک کار خلاقانه انجام دهید
خود را سرگرم انجام یک کار خلاقانه کنید. شطرنج، بازی شطرنج با پسرم فشار را از روی ذهنم برمیدارد.
کمک بگیرید
از روشهای دیگری که ما را از خودمان بیرون میبرند میتوانیم استفاده کنیم. به عنوان نمونه یوگا و مدیتیشن هم به دلیل دور کردن توجه و تمرکز ما از روی حرفه و هنرمان، باعث تقویت خلاقیت میشود.
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
۳۶٫ چهارچوبی برای یک زندگی عالی بسازید
مارتین سلیگمن بنیانگذار روانشناسی مثبتگرا در سال ۲۰۱۱ مدل PREMA را برای ساخت سبک زندگی عالی معرفی کرد. محققان بعدن به آن گزینه دیگری افزودند. عناصر این مدل را در ادامه بخوانید:
- احساسات مثبت (Positive emotion)؛ تجربه احساساتِ لذت و رضایت
- تعامل (Engagement)؛ در جریان بودن
- روابط (Relationships)؛ احساسات متقابل مراقبت، حمایت و عشق
- معنا (Meaning)؛ کمک به ساختن جهان به مکانی بهتر
- دستاورد (Accomplishments)؛ تلاش برای موفقیت یا تسلط، رسیدن به اهداف
و
- سرزندگی (Vitality)؛ سالم و پرانرژی بودن.
برای یافتن آنچه زندگی عالی را برایتان میسازد میتوانید از این دسته بندی کمک بگیرید. میتوانید دستهبندیهای خود را هم اضافه کنید. مثل استقلال.
ابتدا موقعیت فعلی خود را در هر یک از این عناصرارزیابی کنید. از ۰ تا ۱۰ به خودتان امتیاز دهید. همزمان دورههایی که رضایت عالی از زندگی و عملکردتان داشتهاید مرور کنید. این عناصر در آن چه نقشی داشتهاند. بکاوید و عوامل دیگر اثرگذار در آن موفقیت را بیابید.
چرا اینجا و اکنون مهم است؟
تحلیل وضعیت موجود به ما ایدههایی برای زندگی عالی میدهد. بطور کلی و در زیر چتر مدلها و راهکارهای کلی نمیتوان زندگی مطلوب ایدهآل خود را بسازید. با در نظرگرفتن موقعیت شخصیسازی شده خودمان با مدل به نتایج برجسته و کارآمدی دست خواهیم یافت.
این ارزیابی سریع یک ایده تقریبی برای چگونگی تعریف یک زندگی مطلوب و ایدههایی در مورد آنچه باید تغییر دهید به شما میدهد. این کار نیازمند وقت و حوصله است. چنانچه علاقمندید میتوانید از حضور یک کوچ در کنار خود بهرمند شوید. گفتگوی کوچینگی در دنبال کردن این پرسشها کمک کننده است.
۱۴۰۲/۱۰/۱۹
۳۷٫ پرسشی که با نپرسیدن فرقی ندارد
امروز در مدرسه خوش گذشت؟
ساختار سوال دامنه پاسخهای ممکن را محدود میکند. گفتگو کور میشود و جریان نمییابد.
در بستر و موقعیتی که نیازمند دریافت اطلاعات بیشتری از طرف مقابل هستیم پرسشهای باز کمک کننده هستند.
یک سوال بستهی دیگر: “آیا ……را انجام دادهای؟”
بستر و موقعیت میتواند یک گفتگوی دوستانه باشد. گفتگوی بین معلم و دانشآموز باشد. والدین و فرزند. یا بین مسئول جذب و استخدام و متقاضی استخدام باشد. بین مدیر واحد و کارمند بخش باشد. اهمیت پرسیدن سوالات باز در یک واحد زمانی را موقعیت و بستر مشخص میکند.
یک مثال از تفاوت این پرسشگری بعد از زمان مدرسه میتواند چنین باشد:
امروز در مدرسه خوش گذشت؟
ایا امروز در مدرسه از چیزی ناراحت شدی؟
اینها پرسشهایی بسته هستند. پاسخ این پرسشها را بله یا نه میشنویم. گفتگو و مکالمه پایان مییابد. هیچ اطلاعات معنا داری هم ارائه نمیشود. بدتر اینکه این گونه پرسشها بوی قضاوت را به مشام پاسخ دهنده میرساند. به نوعی راهنمایی کردن فرد به این معنا که پاسخ بهتر است و انتظار میرود در همین جهت باشد.
شاید او روز خوبی را تجربه نکرده باشد. بنابراین پاسخی سرهم کند که مطابق میل پرسشگر باشد. همچنین او در خودش دچار تردید شود که چرا چنین وضعیتی داشته است. امروز درمدرسه خوش گذشت؟
آنچه ممکن است در پاسخ به سوالات بالا بشنویم و آنچه در ذهن فرد میگذرد:
“نه خوش نگذشت. نکنه باید همیشه خوش بگذره. بله خوش گذشت.”
“نه. بله. نکنه باید ناراحت شده باشم.”
بهتر است با پرسشهای زیر جایگزین شود:
“امروز چه احساسی را تجربه کردی؟”
“امروز چطور گذشت؟”
به همین دلیل برای مشاهده امکانهای مختلف پرسیدن ابزار مهمی است. این نکته در فرآیند خود شناسی هم حائز اهمیت است. گاهی یک پرسش اثربخشتر از چند پرسش است و فرد پاسخ دهنده را به تفکر وامیدارد. ما را به سرچشمه و منبع میرساند.
پرسش خوب پیشنیازهایی دارد. رعایت این مقدمات و پیشنیازها منجر به چنین پرسشهایی میشود. فعالانه شنیدن فرد مقابل، حضور داشتن، ایجاد امنیت، اعتماد و آرامش مقدمات این پرسشگری است.
نکته مهم: ممکن است یک پرسش در یک زمان پرسشی مناسب و در موقعیت و زمان دیگری مفید و اثربخش نباشد.
۱۴۰۲/۱۰/۲۰
۳۸٫ ۶ سوال بررسی عملکرد در مورد فرصتهای رشد
سوالات “خوب” در مورد فرصتهای رشد
۱٫ چه اهداف مهمی برای خود دارید؟
۲٫ فکر میکنید باید روی چه چیزی کار کنید؟
سوالات موثرتر در مورد فرصتهای رشد
۳٫ قبل از بررسی عملکرد بعدی خود، قصد دارید روی چه مهارتهایی سرمایهگذاری کنید؟
یا میتوانید بپرسید “فکر میکنید چه مهارتهایی برای توسعه عملکردتان نیاز دارید؟”
۴٫ اگر مجبور شوید دوباره کار قبلی را انجام دهید، کدام کار و یا اقدامات را متفاوت انجام میدهید؟ چرا؟ فکر میکنید این چه کمکی به شما میکند؟
۵٫ چه کاری میتوانم انجام دهم تا به شما کمک کنم بهترین کار خود را انجام دهید؟
۶٫ چه زمینه و حوزههایی را برای بهبود رشد خودتان شناسایی کردهاید؟ چه چیزی باعث این انتخاب شده است؟ یا چی شد که به این زمینهها فکر کردی؟
۱۴۰۲/۱۰/۲۱
۳۹٫ سوال چند قلو
میخواهیم اطلاعات را یکباره بگیریم. بنابراین چند پرسش را در قالب یک جمله فشرده میکنیم. پرسیدن چنین سوالاتی در زمانی که هنوز گفتگو به ثبات نرسیده و بین طرفین احساس راحتی و اعتماد وجود ندارد، تنها هزینه کردن زمان و انرژیست. شاید هم یک شایستگی بپنداریم و مایه مباهات. وقت نداریم و نیازمند یکسری اطلاعات هستیم.
پرسشی که همزمان حاوی چند سوال است. به خصوص اگر هم سطحی در میان نباشد، ممکن است فرد را مضطرب کند. به طور مثال:
“چه اتفاقی در چه زمانی افتاده است و چه احساسی داشتهاید؟”
به فرد مقابل اجازه دهید تا در برابر پرسشی که مطرح میشود، افکار و احساسات خود را کشف کند.
از آوردن چند پرسش در قالب یک جمله بپرهیزید چون:
- باعث سردرگمی فرد مقابل میشود.
- او در پاسخگویی عجله کند.
- بخشی از سوال را از دست بدهد.
- به بخشی که به هر دلیلی علاقمند است پاسخ دهد.
میتوان چنین رویکردی را جایگزین کرد. ابتدا در مورد اتفاق از فرد بپرسید. سپس با توجه به کلمات و احساساتی که در زبان بدن و لحن صدایش مشاهده میکنید از افکار و احساساتش بپرسید.
“راستی وقتی داشتی در مورد … صحبت میکردی آه کشیدی. میتونی از احساست بگی؟” یا “هیجان تو صدات شنیدم و حتی یه کم صورتت قرمز شد، خودت متوجه شدی؟”
میتوانید بپرسید:
“یه لحظه مکث کردی چه احساساتی را هنگامی که این اتفاق افتاد تجربه کردی؟” و یا “حین صحبت از این اتفاق در بدنت چه احساساتی را تجربه میکنی؟”
این پرسشها به فرد احساس شنیده شدن، دیده شدن و مهم بودن میدهد.
۱۴۰۲/۱۰/۲۲
۴۰٫ آیا من تنها به این شکل پذیرفتنیام؟
آیا اجبار مداوم در کمک به دیگران را احساس میکنید؟
آیا احساس میکنید به این شکلی که هستید ناکافی هستید؟ و باید دائم قهرمان دیگران باشید؟
به اهداف زیبا و رفتارهای پسندیده و افکار ناکارآمد در پرده بنگریم. پس از مدتی شاید اشکمان هم سرریز شود. چون همواره خود را در نقش قربانی میبینیم. کسی که میکوشیده تا فضا امن و امان باشد.
گاهی ما مردم را وادار میکنیم به سمت ما کشیده و متمایل شوند.
متاسفانه و شوربختانه در این حالت ما اهمیت مراقبت از خود را درک نمیکنیم.
چگونه باید خودم را دوست داشته باشم پیش از اینکه دیگران مرا دوست داشته باشند؟
تلفات و هزینههای این الگوی احساسی، فکر و رفتاری را مورد توجه قرار دادهایم؟
چرا این اجبار مداوم را برای نجات دیگران احساس میکنیم؟
چرا به آن شکلی که هستیم احساس ناکافی بودن میکنیم و باید دائما قهرمان زندگی دیگران باشیم؟
چرا احساس میکنیم وظیفه ماست اطمینان حاصل کنیم که همه خوب هستند؟
و حالا باز پنجرهی دیگر و از منظر دیگری اگر بنگریم. چنانچه هیچ کدام اینها دلیل ذهنیت ناجی نباشد چه؟
آیا میتوان گفت ما خود به آنچه به دیگران میبخشیم نیاز داریم؟
۱۴۰۲/۱۰/۲۳
۴۱٫ گریس جیرجیر چرخ را میگیرد
اصطکاک گویا چیزی است که ما را از حرکت بازمیدارد. قصد به خودی خود باعث حرکت نمیشود. قطع به یقین بیرون از ما بصورت مشخص خارج از قصد ما چیزهایی وجود دارد که مانع حرکت میشود. چگونه قصد را به عمل تبدیل کنیم؟
ما نیازمندیم صداهایی را خاموش کنیم. صداهایی که از مغزمان پس از قصد کردن میشنویم. یا هر صدای محیطی و درونی دیگری.
مغزهای موجود در سر ما “به همان اندازه که ما دوست داریم فکر کنیم به پاهای درون کفش ما متصل هستند”، متصل نیستند.
ما هدایت میکنیم، بسیار خوب. اما نیات و قصد ما همیشه اعمال ما را کنترل نمیکنند. کتاب کمانگیر برایم تداعی شد. آدابی که برای رها کردن تیر بیان میکند. جداسازی مفهموم و معنای قصد و هدف، رها کردن هدف و نگاه کلنگر به آنچه در اطراف هدف وجود دارد. قصد از سمت ما و درون ماست. هدف نقطهایست که میبایست با نوک تیر لمس شود. عمل رها کردن تیر است. تیر از رها شدن و قصد ما تا رسیدن به هدف مسیری را میپیماید. آنچه در این میان تحت کنترل ماست قصد و عملمان است. پس گریس آن چیزیست که برای از بین بردن اصطکاک میان تیر و هوا هنگام طی کردن مسیر نیاز داریم.
۱۴۰۲/۱۰/۲۴
۴۲٫ تفاوت قصد و هدف
قصد تغییر اساسی در زندگ یخود داریم. نهازآن هم بیشت رووالاتر و فرهیختهتر در فکر تغییر جهان و اثرگذاری بر افراد زیادی هستیم. اما به تدریج یا حتی به تندی و غافلگیرانه راهمان را گم میکنیم. ناخواسته و ناآگاهانه و گاهی هم خواسته و اگاهانه و عامدانه دیگری و دیگران حاضر در ارتباطاتمان را به طرق مختلف کنترل میکنیم. چنین میگماریم که اینگونه بارمان به منزل میرسد. البته درآوردن تمام رگهای سیاه این تفکر از وجودمان سخت و زمانبر است. اما با خروج رگهای باریک از این کنترلگری خون آرامش، یادگیری و رشد در زندگیمان جریان مییابد.
تنها چیزهای تحت کنترل ما دو چیز هستند. تمام شنیدههای انگیزشی برای توسعه و رشد را لحظاتی روی زمین بگذارید. ضرری متوجه شما نخواهد شد. بیخیال تمام آپشنهای تغییر و توسعهای که چند سال اخیر بر روی ذهن و مغزتان نصب شده شوید. شما تنها با دو دکمه میتوانید کار کنید. نیازمند مهارت و شایستگی کار با این دو دکمه را داریم. این دو دکمه، در واقع تنها چیزهای تحت کنترل ما هستند.
تنها چیزهای در دسترس و کنترل ما برای کامیابی موفقیت و بهزیستی دو چیز است. قصد و عمل.
پس ازآشنایی با تنها دکمههای قابل کنترل و در اختیارم، دو احساس را همزمان درک کردم. خوشحال و شادمان از تاثیرگذاری خودم بر زندگی. نگران و سردرگم در یافتن قصدها. آنچه پیش از این بدیهی میپنداشتم.
در یافتن قصدها، تشخیص و تمیز آن با مفاهیم نزدیک دیگری چون هدف، رسیدن و خواسته به مشکل برخوردم. در میان این مفاهیم نزدیکی هدف با نیت و قصد توجهم را جلب کرد.
آنچه اهمیت توجه دارد تعقیب و ترکیب هدف و قصد است. به دنبال موفقیت و رشد شخصی با این دو اصطلاح مواجه میشویم که به جای یکدیگر هم استفاده میشوند: «هدف» و «نیت». درحالی که هر دو مفاهیمی اساسی در دستیابی ما به اهدافمان هستند. ماهیت و کاربردشان متفاوت است. درک تمایز بین این دو به ما کمک میکند مسیر خود را به سمت موفقیت و تحقق خود مطلوبمان، بهتر طی کنیم.
در این اندیشه کتاب کمانگیر برایم تداعی شد. قصد در درون ما ودر کنترل ماست و هدف مطلوبیست که با اقدامی از سمت قصد و نیت در شرایط ایدهآل با هدف برخورد میکند.
نیت چیست؟
«نیت به وضعیت درونی ذهنی اشاره دارد که نشان دهنده تعهد به یک دوره خاص از عمل است.
نیت ها اغلب کمتر از اهداف مشخص و قابل اندازه گیری هستند. آنها بیشتر در مورد “چرا” و جهت کلی که ما می خواهیم در پیش بگیریم. به عنوان مثال، ممکن است فردی قصد داشته باشد که سبک زندگی سالم تری داشته باشد، که نشان دهنده تعهد او به انتخابهایی است که رفاه و تعادل را ارتقا میدهد.»
ویژگی های نیت
- تمرکز بر زمان حال: نیت ها ریشه در اینجا و اکنون دارند. بر آنچه میتوانیم در این لحظه انجام دهیم تا به خواستههای خود نزدیک شویم.
- انعطاف پذیر: با تغییر شرایط، نیات، فضایی را برای انطباق و سازگاری دراختیارمان مینهند.
- بار عاطفی: آنها توسط احساسات و ارزشهای شخصی هدایت میشوند که به اعمال ما عمق و اهمیت میبخشد.
هدف چیست؟
از سوی دیگر، هدف، هدفی خاص، قابل اندازهگیری و محدود به زمان است که ما برای رسیدن به آن تلاش میکنیم. این یک هدف ملموس است که نیاز به برنامه ریزی و اقدام دارد. بر خلاف نیات، اهداف بیشتر بر روی “چه چیزی” و “چگونه” اقدامات ما متمرکز هستند. آنها ملموس هستند و چارچوبی روشن برای اندازه گیری پیشرفت و موفقیت ارائه میدهند.
به عنوان مثال، فردی که هدفش سبک زندگی سالمتر است، ممکن است اهداف خاصی مانند کاهش وزن ۱۰ کیلویی در سه ماه آینده، ورزش چهار بار در هفته، و مصرف روزانه سبزیجات و میوههای بیشتر را در نظر بگیرد.
ویژگی های یک هدف
- آیندهگرا: اهدافی برای آینده تعیین میشود و آنچه را که میخواهیم در یک دوره خاص به دست آوریم مشخص میکند.
- مشخص و شفاف: دقیق و مشخص هستند و جایی برای ابهام باقی نمیگذارند.
- بر اساس نقطه عطف: اهداف را میتوان به نقاط عطف کوچکتر تقسیم کرد و آنها را قابل کنترل و انگیزهبخشتر کرد.
نمونه هایی از اهداف و مقاصد
برای درک بیشتر تفاوت بین اهداف و مقاصد، اجازه دهید به چند مثال نگاه کنیم:
توسعه شغلی
هدف: طی دو سال آینده به یک موقعیت مدیریتی دست یابید.
قصد: پرورش مهارتهای رهبری و کمک مثبت به رشد سازمان.
ارتباطات شخصی
هدف: یک جشن سالگرد غافلگیرکننده برای والدین در بیست و پنجمین سالگرد ازدواجشان ترتیب دهید.
قصد: تقویت پیوندهای خانوادگی و ایجاد خاطرات ماندگار.
یادگیری یک مهارت جدید
هدف: یک دوره مبتدی را در یک زبان خارجی طی شش ماه کامل کنید.
قصد: پذیرش فرهنگهای جدید و افزایش توانایی های ارتباطی.
اهمیت تعیین اهداف و مقاصد
هم اهداف و هم نیات ابزار قدرتمندی برای پیشرفت و موفقیت شخصی هستند. اهداف جهت و مسیر روشنی را برای دنبال کردن فراهم میکنند، در حالی که قصد و نیت به اعمال هدفمند ما اشتیاق القا میکنند. تعیین اهداف بدون نیت ممکن است منجر به کمبود انگیزه شود، در حالی که نیات بدون اهداف روشن میتواند منجر به فقدان جهت شود. وقتی با هم ترکیب شوند، رویکردی پویا و جامع برای دستیابی به خواستههای ما ایجاد میکنند.
ترکیب هدف و نیت
ترکیب اهداف و مقاصد میتواند در دستیابی ما به آرزوهایمان بازی را تغییر دهد. وقتی هدفی روشن تعیین میکنیم و آن را با یک نیت قلبی همراه می کنیم، اعمال خود را با ارزشها و انگیزههای خود هماهنگ میکنیم. به عنوان مثال، اگر هدف راه اندازی یک کسب و کار باشد، نیت و قصد میتواند ایجاد تأثیر مثبت بر جامعه باشد. همافزایی بین این دو ما را به جلو سوق میدهد و تعهد ما به موفقیت را میافزاید.
کوچینگ بر آنچه تحت کنترل فرد است متمرکز میشود. از این رو در کوچینگ قصد و عمل کوچی و مراجع اهمیت مییابد. به همین دلیل کوچینگ بر رشد و توسعه فردی اثرگذار است.
۱۴۰۲/۱۰/۲۵
۴۳٫ همکاری Collaboration
دوست دارید در کدام خانه از دو خانه زیر بیشتر زندگی کنید:
- خانهای که بر اساس فرضیاتی در مورد اینکه دوست دارید چگونه زندگی کنید برای شما انتخاب شده است
یا - خانهای که با یک معمار کار میکنید تا خودتان طراحی کنید؟
احتمالاً ترجیح میدهید در خانه دوم زندگی کنید زیرا صدای شما در ایجاد فضاهای کاربردی برای شما و خانوادهتان شنیده میشود.
در کوچینگ با رویکرد تفکر طراحی این مرحله لحاظ میشود. بسیار موثر و کارآمد میباشد.
این رویکرد به طور کلی روشی منحصر و شخصی است. از ارائه توصیههای کلی و راهکارهای عامیانه جلوگیری میشود. بنابراین همکاری مابین کوچ و کوچی را میطلبد.
۱۴۰۲/۱۰/۲۶
۴۴٫ مسیری که از پیش خط و نشانی برایش نکشیدهاید
کوچینگ مرسوم فرض میکند که شما در یک مکان در کار یا زندگی هستید و میخواهید به جای دیگری برده شوید. همانطور که من میبینم. سپس از یک چارچوب استفاده میکند تا شما را به آنجا برساند. زمان فکر کردن به شما این آزادی را میدهد که فقط فکر کنید، با اعتماد به اینکه تا پایان جلسه در مکان مناسبی خواهید بود، فقط به این دلیل که برای خودتان وقت صرف کردهاید.
۱۴۰۲/۱۰/۲۷
۴۵٫ همسطحی کوچ با کوچی در کوچینگ
برابری و هم سطحی، دانش و تجربه کوچ را حذف میکند مگر اینکه درخواست شود. وقتی قرارداد میبندیم، میگوییم: «من دیدگاه خود را به شما نمیدهم. اگر دیدگاه من را میخواهید، میتوانید آن را درخواست کنید، اما هیچ تعهدی به این کار ندارم.»
آیا می توانید تصور کنید که چه آرامشی دارد، آگاهید از اینکه با صدای بلند فکر میکنید، اما مشمول نظر، تجربه یا تخصص فرد دیگر نخواهید بود؟
ارائه دیدگاه بدون درخواست مراجع و کلاینت رد یکی از صلاحیتهای کوچینگ است. پاشیدن بذرهایی در زمین و بستر اندیشه شخص دیگر. نتیجه شاید گمراهی مراجع از مسیر و هدر رفت زمان مراجع میباشد.
در صورت عدم همسطح یممکن است کلاینت جلسات با کوچ خود احساس نارضایتی کند. اعتماد به نفس او کاهش یابد. گایه کوچ بصورتی زیرپوستی و ناآگاهانه قدرت خود را
۱۴۰۲/۱۰/۲۸
۴۶٫ ما فکر نمیکنیم| در جریان افکار قرار داریم
فرآیند کوچینگ زمانی برای تفکر واقعی است. چهارچوب کوچینگ مؤثر است زیرا کوچ توانایی متفکر را برای کلاینت خود تسهیل میکند. کلاینت آگاه است، زیرا میداند که کوچ آنجا هست تا فضا را نگه دارد. همچنین در صورت تمایل میتواند دیدگاه کوچ را بپرسد. در زندگی واقعی به ندرت اتفاق میافتد.
اگر بتوانم سوالی پس از درخواست نیاز به دانستن دیدگاه و راهکار در کوچینگ بپرسم، این سوال است:
راهکار من چه کمکی به شما میکند؟
نیاز به دیدگاه دیگری را در درخشش و نور درخشان تفکر خود فراموش کنید. چنین فضا و بستری برای اندیشیدن در فرآیند کوچینگ رخ میدهد. البته نه همواره بصورت کامل و بینقص، که اثربخشی جلسه کوچینگ به شرایط متفاوتی وابسته است.
زمان مختص به تفکر و اندیشهورزی، کمترین رویکرد و دستاورد برای کوچینگ است. کوچینگ متعهد به تفکر مستقل مراجع است. کوچینگ بیشتر شبیه جاز است تا موسیقی کلاسیک. هر دو ارزشمند هستند. هر دو کار میکنند. اما در جاز، نوازندگان همدیگر را کوک میکنند. بداههنوازی میکنند تا یک قطعه موسیقی بسازند. یک ارکستر توسط یک رهبر، رهبری میشود و به آنها نت میدهند تا دنبال شود. نوازنده ممکن است آهنگسازی کند، و این شبیه به یک محیط فکری است. اما برای اجرا، نوازنده باید دستورالعملها را دنبال کند. بنابراین، محیط و بستر تفکر در کوچینگ یک عمل خلق است.
متاسفانه اما برخی اوقات جلسات کوچینگ در سطح دغدغه و اقدام محفوظ میشود. (و البته من از این جریان دور نیستم اما میکوشم، کمتر اتفاق بیفتد.) کلاینت با یک دغدغه وارد جلسه میشود و بدون هیچ کاوش و تفکر، آگاهی و مسئولیت مبتنی بر آگاهی درنهایت مشغول به شمارهگذاری اقداماتی برای دغدغهی مانده روی دستش میشود. این یک روش تشخیص برای میزان کارآمدی پایین جلسات کوچینگتان است.
کوچینگ رقص در لحظه است.
۱۴۰۲/۱۰/۲۹
۴۷٫ با هر مصالحی میتوان پله ساخت
کافیست بنای خوبی باشیم. سازندهی خوب. مصالح هر چه باشد از آن پلهای میسازیم برای بالا رفتن.
۱۴۰۲/۱۰/۳۰
۴۸٫ مثل یک هنرمند برای روح خودت وقت بگذار
۱۴۰۲/۱۱/۱
۴۹٫ کلاینت میتواند جایی برود که قبلا نرفته است
آیا گشت و گذار فیزیکی سفری لذت بخش از زیبایی و کشف نیست، پس چرا یک چرخش ذهنی نیز نمیتواند چنین باشد؟ عجلهای در کار نیست. سهولت و در قالب چهارچوب نبودن این را تضمین میکند. گاهی در قالب مدلها بودن ما را در تنگنا قرار میدهد. آزادی تفکر مستقل را از مراجع میگیرد. محیط فکری، روشی واقعی و موثر برای نزدیک شدن به هر مسئلهای از بررسی اهداف، بودن و هویت فردی، نگاه به واقعیتها، گزینهها، جستجو و یافتن راهی رو به جلو است. چنین بستر فکری در کوچینگ فراهم است. البته تا حدی وابسته به مدل ذهنی کوچ دارد.
با این مدل ذهنی مراجع در فرآیند کوچینگ میتواند جایی برود که قبلا نرفته است. یا جرات و شهامت رفتن به آن را نداشته است. کوچ شریک استراتژیک تفکر کلاینت است. کوچ مسئولیت پاسخ دادن را به عهده نمیگیرد. او خود را متخصص تفکر نمیپندارد. بلکه کوچی را متخصص زندگی و مسئول تفکر خود میداند.
استاد عزیزم سجاد سعیدنیا چنین کوچینگ منحصر به فردی دارد. فرآیندی unique و اختصاصی، بدون گیرافتادن و محصور شدن در تلهی قالبها و مدلها. البته با رعایت صلاحیتها و شایستگیهای کوچینگ. چنین مدل ذهنی در کوچینگ نگاه انسان محور میطلبد.
۱۴۰۲/۱۱/۰۲
۵۰٫ هیچ رازی در کار نیست
نوشتهای با عنوان “چگونه دوباره بیاغازم؟” این روزها بیشتر نیازمند چینین مطلبی هستم. حاشیهای متنی پانویسی، پیامکی، ایمیل یا عابری همسایهای در فکر واندیشه و یا دوست و اشنایی. نمیدانم کدام میتواند مرا به زور به من قبلی برساند.
راستی آن “مَنِ” قبلی همان خود مطلوبم است؟ یا خودی تطبیق یافته؟ خودی تایید طلب و یا جای گرفته در چهارچوب و محصور در در و پنجرههای از جنس باید و ترس. که میکوشد تا مرا زنده نگاه دارد.از کجا معلوم که آن من، خواسته درونی و واقعیام باشد؟
این پرسشها مرا بر آن داشت تا خود یکماه پیشام را مشاهده کنم. روزهایم، افکارم، عصبانیتم، تغذیهام، روابطم، شادمانیام، حسرت و حسادتم، سکوت و خشم و فریادم لحظات بیکاری یا مشغلههایم چه چیزهایی، کجاها و در چه بستر و موقعیتهایی بود. به دلایل آن گونه از بودنم و به امکانها، منابع، قصد و عمل امروزم بیندیشم. چه در معیار زمان و چه در اندیشه، احساس و ادراک روز به روز از آن من دور میشوم. اما نمیتوان قطع به یقین گفت دور شدن. چرا که دیدن و شنیدن آن من به نوعی نزدیک و دور شدنی توامان و عامدانه است. امروز و در این لحظات امید به توسعه و پایداری “من” جدید دارم. نه صرفن ساخت و احداث یک “من” با سیستم هوشمند تطبیق یافتنی. بنابراین خلق من جدید را با شناخت نیازهایم میآغازم.
۱۴۰۲/۱۱/۰۳
۵۱٫ فرافکنی ذهنی خود نسبت به آینده
به ۱۰ سال آینده بروید. یا ۵ سال اینده را تصور کنید. شاید این مسئله و تصمیم نقطه و نقش مهمی در آینده شخصی و حرفهای شما نداشته باشد.
این استراتژی به عنوان فاصله زمانی شناخته میشود. از فوریت و شدت نگرانی میکاهد و سبب میشود با ذهنی آرام و متعادلتر روی زمان حال متمرکز شوید.
این منجر به کاستن نشخوارهای فکری و تفکر افراطی و تحلیل بیش از حد میشود. انرژی ما بیشتر از تحلیل و ساختن مسیرهای ذهنی متفاوت بر حال و اقدام رضایتبخش به جای بهترین اقدام متمرکز میشود.
در واقع ما از نگرانیهای غیر قابل کنترل به دایره تحت کنترلمان وارد میشویم.
نکتهای از مقالهای در سایت “HBR” در مورد شناسایی روشهای افراطی فکر کردن و راههای غلبه بر آن میباشد. در کنار ارزشمندی تفکر، به تفکر بیش از حد و ناکارامدی و خستگی منتج شده از آن میپردازد. در این مقاله به ۳ روش افراطی فکر کردن اشاره مینماید. نشخوار فکری، تحلیل بیش از حد، چرخیدن و دور زدن افراطی در آینده.
۱۴۰۲/۱۱/۰۴
۵۲٫ مدیریت | کوچینگ
مدیر بر روی وظایف و نتایج متمرکز است. کوچ کسی است که اعضای تیم را به سطح بعدی عملکرد هدایت میکند. کوچینگ مشارکت و اکتشاف میکند. بنابراین رهبران بعدی در سازمان بوجود میآیند.
در حالی که یک مدیر معمولاً کار و فرآیندها را برای ارائه نتایج سازماندهی میکند، کوچ عملکرد تیم را هدایت و به افراد کمک میکند تا به سطح بعدی اثربخشی و کارآمدی خود برسند.
چند موقعیت خاص ضروری برای مدیریت:
- بحرانی که باید به سرعت حل شود
- استخدام و آموزش اعضای جدید تیم
- تفویض و واگذاری وظایف
- رعایت ضرب الاجلها
- برگزاری جلسات
- نظارت بر پیشرفت
- اتخاذ تصمیمات اجرایی
و زمان مناسب برای کوچینگ زمانی است که:
- یک عضو تیم به راهنمایی شغلی نیاز دارد.
- همکاری برای توسعه استراتژیهای جدید ضروری است.
- شما میخواهید اعضای تیم خود را توسعه دهید و به آنها کمک کنید تا به سطح بعدی اثربخشی برسند.
- شما معتقدید که پتانسیل آنها بیشتر از عملکرد فعلی است.
کمک به توسعه اعضای تیم در حالی که متکی به خود باشند. استقلال فکری داشته باشند. رساندن افراد به سطح بعدی توسعه فرآیندی تدریجی و جامع است. صادقانه به این دلیل کمتر کسی زیر بار آن میرود. درحالی که این رشد و توسعه محصول این فرآیند پایدار است.
هر دو نقش ضروری است
وقتی صحبت از تناسب اندام میآید، بعضی افرد روی تمرینات هوازی مانند دویدن و دوچرخه سواری و برخی روی روی تمرینات مقاومتی مانند بلند کردن وزنه تمرکز میکنند.
اما در نظر متخصصان سلامت برای داشتن سلامتی مطلوب باید هم ورزش هوازی و هم تمرینات مقاومتی را در برنامه خود بگنجانید.
برای داشتن سالمترین تیم هم باید آنها را مدیریت کنید و هم رهبری.
شما باید بتوانید تیم خود را به شکلی سازماندهی کنید که برای افرادتان منطقی باشد و در عین حال افراد تیم را توسعه دهید. به طوری که به آنها نشان دهید روی آنها سرمایهگذاری کردهاید. به مرور زمان رشد و توسعه برای افراد تیم قابل ادراک باشد.
در واقع مدیریت به عنوان یک بازی کوتاه مدت و رهبری و کوچینگ را به عنوان یک بازی طولانی مدت در نظر بگیرید.
به این دلیل که در مدیریت مدیر به دکمههای کنترل دسترسی دارد. مدیریت و آنچه در قالب این مفهوم اجرایی میشود، اغلب حول کلمه کلیدی کنترل دیگران میچرخد. در صورتی که، در رهبری و کوچینگ این کلمه معنا و مفهومی به رفتار، کلام و اقداماتِ رهبر و کوچ نمیدهد. در مسیر توسعه فرد و یا افراد را با ابزار، شایستگی و مهارت رهبری و کوچینگ با فرصتها سپس توانمندیها، منابع و تهدیدهای حول آن فرصت آشنا میکند. فرد دکمههایی خاک خورده را در این مسیر مییابد. یافتن به معنای بکارگیری در لحظه و موقعیت نیست. بلکه پس از آشنایی با آنها به تندی و با سرعت، توان و شایستگی بکارگیری آنها را نداریم. نیازمند کسب مهارت و شایستگی برای بکارگیری و هماهنگی آنها با سایر مهارتها جهت کارآمدی فعلمان وجود دارد. از این رو، این مسیر یک بازی طولانی مدت و نیازمند مشارکت و همراهی است.
۱۴۰۲/۱۱/۰۵
۵۳٫ اختلاف نظر | اغاز رشد
در اختلاف نظر تفاوت ها ارزشگذاری میشود. همه صداها شنیده میشود. درنهایت سینرژی و همافزایی ایجاد میشود که در غیر ازاین حالت ناممکن است. شاید برای خودمهم درصد خوشبینانه بودن آن افراطی به چشم آید. اما اگر با این دید به مسله بنگریم که اختلاف منجر به توقف میشود. اما مفهوم توقف را عقب ماندن و بازماندن برنداریم. بلکه در موقعیتی توقف میتواند آغاز تولید فکر و اندیشه، مدل ذهنی، رفتار و یا عادت جدید باشد. این موقعیت میتواند محل برخورد دو اندیشه و دو نظر متفاوت باشد. درنهایت به محصولی برسیم که برای هر دو طرف ارزشمند باشد. به نوعی که هیچ کدام حس باختن نداشته باشند.
اینجا است که مسئله نمایان میشود. نیازمند مهارت حل مسئله هستیم. تقویت مهارت و شایستگی و ابزاری همچون “شنیدن، تابآوری، پرسشگری، همدلی” را میتوانیم در هر موقعیت اختلاف نظری در نظر داشته باشیم.
از این زاویه اختلاف نظر را چطور دیدید؟
نگاه شخصی من بعد از این چشمانداز به اختلاف نظر تا حدودی تغییر کرده است. یادگیری و رشد نهفته در آن از میزان سختیای که پیش از این روی عبارت “اختلاف نظر” داشتم، کاست. به علاوه از این پس چگونگی مواجه خودم در چنین موقعیتهایی برایم جالب است. به نوعی یک پژوهش میتواند باشد.
پتانسیل همافزایی در تقابل سازنده بین دیدگاههای مختلف افراد نهفته است. درگیریهای سازنده نیازمند مکانیسمی کلیدی هستند. گفتگوی آگاهانهی ملزم به رعایت اصول و شایستگیها، مکانیسمی کلیدیست.
۱۴۰۲/۱۱/۰۶
۵۴٫ پدیدارشناسی در کوچینگ
یک اصل مهم در کوچینگ این است که تجربه زیسته مشتری نقطه شروع همه کاوشهاست. همین اصل بر بکارگیری پدیدار شناختی در کوچینگ صحه میگذارد.
باارج نهادن به دیدگاه ها و تفاسیر منحصر به فرد افراد، رویکرد پدیدرا شناختی میتواند کمک کند تا درک عمیقتری از خود و دنیایشان بدست آورند و در نهایت منجر به رشد و توسعه شخصی شود.
این جریان در جلسات کوچینگ دور از واقعیت نیست. زمانی که کلاینت یا کوچی باوری متفاوت در حوزهای با کوچ داشته باشد. به هر حال دو انسان در تعامل و گفتگو با هم هستند. قرار گرفتن در این موقعیت از نظر حرفهای و حفظ صلاحیتها و شایستگیهای کوچینگی برای کوچ دشوار است.
در چنین موقعتی کوچ به کوچی کمک میکند اهمیت آن ارزش یا باور را در زندگی خود و نحوه تجربه آن را در تصمیم گیریاش بیان کند. کوچ به جای اینکه درگیر به چالش کشیدن و تغییر باور کلاینت باشد به آگاهی عمیقی از معنا و چگونگی تاثیر آن کمک میکند. بنابراین گفتگو را در مورد تاثیر آن و نحوه کار مشتری در آن باز میکند. نه هیچ چیز دیگری.
چنین موقعیتی برای من هم دور از واقعیت نبوده است. امروز صبح با کلاینت سال گذشتهام صحبت کردم. از حس و حال خوبش گفت. حس و حال خوبی که داشت برای من غریب بود. حتی شاید مطلوب و مورد پسندم نبود. اما من به عنوان کوچ اهمیتی ندارم. بلکه در جلسه کوچینگ مرکز اهمیت، توجه و تمرکز کلاینت است. نه حتی دغدغه و مسئلهای که با آن ورود کرده است. بلکه تمامیت مراجع را مدنظر قرار میدهیم.
رویکرد پدیدار شناختی به عنوان بخشی از جلسه کوچینگ به مراجع دسترسی آگاهی به افکار، رفتار و احساسش در خلال تجربه زیسته و منحصر به فردش را میدهد.
۱۴۰۲/۱۱/۰۷
۵۵٫ کجا ایستادهام؟ حوزه کنترل یا حوزه نگرانی
۱۴۰۲/۱۱/۰۸
۵۶٫ “بستگی دارد” مهم است
امروز در حال خواندن مقالهای در مورد مدلهای کوچینگ بودم. آنچه در بخشی از مقاله خواندم برایم بسیار الهام بخش بود. “چرا بستگی دارد مهم است؟”
دانش کارآمد است. اثربخشی دانش در هر بستری یکسان نیست. هر بستری نیازمند ابزار متفاوتی برای بکارگیری دانش به شکل کارآمد است. کوچ در جلسه کوچینگ بایستی توان و مهارت شناسایی مدل و ابزار موثر بستری که مراجع در آن قرار دارد، داشته باشد.
تصمیمگیریها منوط به درک عمیق نیازهای مشتری و وسیعتر از زمینه است. بنابراین، این روش کوچینگ و تناسب است که بر رعایت محدودیتهای مدل و روشهای ارائه شده توسط دیدگاهای پژوهشی اولویت دارد.
آنچه باز برایم تداعی میشود رقص در لحظه در کوچینگ است. به شکلی که حرکات سخت و پیچیده در نظر دیگران به نرمی و سادگی انجام پذیرد.
فعلن مدلها را بیخیال شدم.
«هر احمقی میتواند بداند. نکته درک کردن است.»
انیشتین
۱۴۰۲/۱۱/۰۸
۵۷٫ شواهد مبتنی بر عمل
«همه چیز در جایی کار میکند. هیچ چیز در همه جا کار نمیکند.»
ویلیام
“نمیدانم” فعل خوبیست. هم در جایگاه کوچ در جلسات کوچینگ و هم در موقعیتهای دیگر زندگی شخصی و حرفهای به زبان بیاوریم. در واقع به کوچی با ابزار سکوت یا پرسشگری فرصت دهیم تا شواهد، تجربیات، شهود و ادراکش را در رابطه با مسئله، باور و ارزشهای فعلی خود بیان کند.
یکی از شیوههای شناختِ روش تفکر فرد در کوچینگ با استفاده از اپیستمولوژی یا معرفتشناسی است. دسترسی به شبکه اندیشه و پیبردن به شیوه تفکر فرد در مورد چیزها با حذف پیشفرضهای خود و اتکا به آنچه مراجع بیان میکند. این روش برای خود مراجع نیز بینش و آگاهی جدید خواهد داشت.
۱۴۰۲/۱۱/۰۹
۵۸٫ رویا بباف| رویا فاصله ما بین قصد و عمل را میپوشاند
بین قصد و عمل فاصله وجود دارد. چند لحظه تمرکز کن و به یک هدف و دغدغه بزرگ زندگیات فکر کن. معیار یا معیارهای موفقیت آن هدف چیست؟
حالا بعد از مکثی کوتاه یک رویا بباف. رویایی که بعد از انجام ان هدف و یا گذر از آن دغدغه داری چیست؟ تصورش کن. بباف و ببین. لحظهای متوجه خودت شو. احساس و ادراکت را بین این دو حالت مقایسه کن. کدام یک بیشتر تو را به اقدام وامیدارد؟ و بیآنکه نگران نتیجه باشی دست به اقدام میزنی.
آنچه در حالت اول رخ میدهد از جنس نگرانیست و در دایره کنترل ما نیست. اختیار و دسترسی در تغییر آن نداریم. اما در حالت دوم همه چیز در دایره کنترل خود ماست. خالق خود ما هستیم. کسی که توانایی ترکیب رنگها و ساخت رنگ جدیدی بر بوم نقاشی دارد. ترکیبی منحصر به خود ما، توام با شکلی از دست گرفتن قلمو باز هم با حالتی منحصر به فرد. شگفتآور است. متاسفانه رویا بافتن برای ما(و بیشتر و بیشتر خودم) کاری بیارزش تلقی شده است. شاید هم با توهم اشتباه گرفتهایم.
به نظرم بافتن رویاهای کوچک کیفیت زندگیمان را افزایش میدهد. رویای خرید یک فریم عینک جدید. رویای داشتن موهایی زیبا. رویای داشتن اندامی زیبا. رویای نویسنده بودن. رویای نوازنده بودن. رویای رهبری موفق.
اقدامات ما از رویاهایمان تاثیر میپذیرند. در دسترسترین اقدام برای رویایی که لحظاتی پیش بافتی چیست؟ انجام بده.
۱۴۰۲/۱۱/۱۰
۶۰٫ یک چتر باید بزرگ باشد، اما کوچک
یک چتر باید بزرگ باشد؛ برای جلوگیری از بارش باران،
اما کوچک؛ برای اینکه در یک جمعیت قابل مانور باشد.
قهوه باید داغ و گرم باشد؛ برای طعم بهتر،
اما ظرف قهوه باید سرد باشد، تا دست را نسوزاند.
مسئله جاییست که تناقض و تضادها وجود دارند. راه حل خلاقانه یافتن راهیست برای گذاشتن یک “و” بین این دو تناقض.
گاهی سرگردانم. آشفتهام. شاید شما هم همراه من باشید. اصلن مسئلهمان را نمیدانیم. مسئله اصلی. درد اصلی. یافتن مسئله، دغدغه و مشکل اصلی خود نیاز به کاوش دارد. دیروز در جلسه پسرم علی و خانم دکتر شمسیان مسئلهای را مطرح کردم به عنوان دغدغه و مشکلی که در آن موقعیت با علی داریم. بعد از مطرح کردن آن متوجه شدم که این موقعیت محدود به چند بار است. من در ذهن فضای زیادی به آن داده بودم. مسئله اصلی جای دیگری است. مسئله و دغدغه اصلی حول یک تناقض میچرخد.
۱۴۰۲/۱۱/۱۱
۶۱٫ TRIZ در کوچینگ
دو مفهوم اصلی پشت TRIZ وجود دارد:
۱٫ تعمیم مشکلات و راه حلها
۲٫ حذف تضادها
مشکلات و راه حلها در سراسر صنایع و علوم تکرار میشوند.
استفاده از TRIZ شامل یادگیری این الگوهای تکراری مسئله و راه حل، درک تناقضات موجود در یک موقعیت و توسعه روش های جدید استفاده از اثرات علمی است.
مشکل خاصی که با آن روبرو هستیم را انتخاب می کنیم. سپس آن را به یکی از مشکلات عمومی TRIZ تعمیم میدهیم. از مشکلات کلی، راه حل کلی مورد نیاز خود را شناسایی میکنیم. راه حل کلی که TRIZ دارد را میگیریم. سپس در نظر میگیریم که چگونه میتوانیم آن را برای مشکل و موقعیت خاص خود بکار بگیریم.
آن راه حل را در موقعیت خاص خود بکار میگیریم.
در کوچینگ برای افرادی که سرعت رشد برایشان اهمیت دارد از این روش برای طراحی اقدام و حل مسئله کمک میگیریم. البته بعداز مرحله همدلی با استفاده از فرآیند تفکر طراحی و تعریف مسئله به این مرحله خواهیم رسید. از حذف تضادها در TRIZ برای حل تناقض پیداشده در تعریف مسئله استفاده میکنیم.
تضادها دو نوع هستند
۱٫ تضادهای فنی
یک نوع مبادله است. شما نمیتوانید به وضعیت مطلوب برسید. وقتی چیزی بهتر میشود، چیز دیگری به طور خودکار بدتر میشود. مثال:
محصول قویتر میشود (خوب)، اما وزن آن افزایش مییابد (بد).
خدمت برای هر مشتری شخصی میشود (خوب)، اما سیستم ارائه خدمات پیچیده میشود (بد).
آموزش جامع (خوب) است، اما کارکنان را از وظایف خود باز میدارد (بد).
۲٫ تضادهای ذاتی
موقعیتهایی که در آن شیء یا سیستم از متناقضات و تضادها رنج میبرد.
پیچیدگی و سادگی؛
نرمافزار باید پیچیده باشد(برای داشتن ویژگیهای زیاد) و ساده باشد(برای تسهیل کار کردن و یادگیری آسان)
گرمی و سردی
قهوه باید گرم و داغ باشد (برای لذت بردن از آن)، اما خنک (برای جلوگیری از سوزاندن)
در حال یافتن تضادهایم هستم. یا تضادهای محیط پیرامون. تناقضهایی که حل شده است و الهام گرفتن از آنها.
۱۴۰۲/۱۱/۱۲
۶۲٫ جای من کجاست؟
ایا پیچ اضافه در جعبه پیچها هستید؟ جایی که هستید بدون شما هم به طور اثربخش و کارآمد به کارش ادامه میدهد.
چگونه جایم را پیدا کنم؟ جایی که کارآمد و موثر باشم. راستی شما جای خودتان را پیدا کردهاید؟
“به کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟”
کسی یا کسانی را میشناسید که جای خودشان را پیدا کرده باشند؟
حدس میزنید یا از خودشان شنیدهاید؟
چگونه جای خودشان را پیدا کردهاند؟
راستی اصلن تا به حال چه جاهایی بودهایم؟
کدام جا برایمان احساس خوشایندی داشته است؟ جه جایی رنج بوده و حس خوبی هم همراهش بوده است؟ چه احساساتی بوده؟
۱۴۰۲/۱۱/۱۳
۶۳٫ گاهی اوقات در زندگی به دوراهی میرسی
این دوراهی ممکن است به شکل یک بحران و یا پرسشی وجودی باشد. در آستانهی تغییر شغل یا تعهدی بزرگ ظاهر شود.
شاید لحظهای کوتاه و یا در جریان یک رابطه تصمیم گرفتهاید زندگی خود را از نو بیاغازید.
گویی لابهلای در اتاق ذهنتان به اندازهی کمی در تاریکی گشوده و سوسویی از نور درگوشهای از آن پخش شده است. نوری از جنس چیزهای دیگری به جز این افکار، اندیشه، نوع و سبک زیستن و بودن وجود دارد. حالا وضعیت تغییر کرده است. تعادل به هم میخورد. شاید آرزوی همان تاریکی مطلق و محض را میکنیم. دیگر نمیشود بگوییم “نه خانی آمده و نه خانی رفته” و به روی خودمان نیاوریم. پس تردید سر وکلهاش پیدا میشود. اطمینان و یقین رنگ میبازد. خنده دار است یا نه؟ درست کدام است و نادرست کدام؟ مطمئن نیستم به کجا بروم؟ تا به حال سرگرم چه بودهام؟ خوب است در را ببندم. هیچ به روی خودم نیاورم. اما چطور نبینیم نوری که دیدیم؟
بسیاری از مراجعان کوچینگ افرادی هستند که دچار این سرگشتگی و گمگشتی شدهاند.
۱۴۰۲/۱۱/۱۴
۶۴٫ یا شاید بتوانی خیلی خیلیها را تشویق کنی تا کاری انجام بدهند
۱۴۰۲/۱۱/۱۵
۶۵٫کوچ بد بود یا کوچ مناسب من نبود؟
اگر احساس میکنید که کوچ تغییر مثبتی در زندگی شما ایجاد نمیکند، به دنبال کوچ مناسب خود باشید.
این به معنای بد بودن کوچ پیشین شما نیست. بلکه تنها ممکن است، کوچ مناسب شما نباشد.
۱۴۰۲/۱۱/۱۶
۶۶٫ بودن خود را نمیتوانید تغییر دهید
این شعاری بیش نیست. ما به بودنمان دسترسی نداریم. تنها چیزهایی که به آنها دسترسی داریم قصد و عمل ما است. آنچه در کتاب هف عادت مردمان موثر به آن پرداخته میشود. آگاه باش به چیزی که فکر میکنی چون تبدیل میشود به چیزی که میگویی آگاه باش به چیزی که میگویی چون تبدیل میشود به رفتار تو، آگاه باش به آنچه رفتار یکنی چون تبدلی میشود به عادت تو و آگاه باش به عاداتت چون تبدیل میشود به مشی تو.
۱۴۰۲/۱۱/۱۷
۶۷٫ بهبود عملکرد در تیم به مدد کوچینگ
۱۴۰۲/۱۱/۱۸
۶۸٫ در پاردایم وابستگی چیزی به نام نقش و رول بازی کردن وجود ندارد
دنبال چیزی در جایی هستی که واقعن وجود ندارد.
۱۴۰۲/۱۱/۱۹
۶۹٫ تعریف تیم رهبری از منظر پاتریک لنچیونی
تیم رهبری به گروه کوچکی از افراد اطلاق میشود که با هم مسئول دستیابی به هدفی مشترک برای سازمانشان هستند.
۱۴۰۲/۱۱/۲۰
۷۰٫ سلامت سازمانی و بیاهمیتی نسبت به آن
آزاد اندیشترین مدیران اجرایی هم به هر چیزی که احساسی به نظر میرسد مشکوک میشوند.
کتاب مزیت
حتی در دوره اموزشی که شرکت کردم و نه صرفن در اجرا این الگوی رفتاری قابل مشاهده بود. کارکنان بخش منابع انسانی و یا مدیران منابع انسانی هنگام شنیدن سرفصلهایی مرتبط با زندگی و یا احساسات بصورت گذرا و در قالب همان ساعت آموزشی درگیر میشدند و خوشایندشان بود. آنها چنین مباحثی را کاربردی، قابل توجه و شایسته اهمیت و در اولویت نمیپنداشتند.
بیشتر تمایل به رسم جدول و نمودار و مدل داشتند. اما افرادی که مجری این اقدامات بودند چندان مورد توجه نبودند. هر چند اغلب حتی در کلام سرمایههای انسانی را جایگزین منابع انسانی کردهاند. اما هنوز باورها پذیرای اهمیت مسائل این چنینی نیستند.
۱۴۰۲/۱۱/۲۱
۷۱٫ موفقیت برای کدام گروه؟ بخشندگان، گیرندگان یا حسابگران
تابعی که مدتی ما را به عقب میراند. سپس صعود ممکن میشود یا بهتره بگم شایسته صعود میشویم. بخشنده بودن در برابر شخصیتی گیرنده و یا حسابگرانه.
گیرندگان و حسابگران فرضهای عجولانه و سرسختانهای دارند که چه کسی قادر خواهد بود در عوض کاری که برایش انجام دادهاند، منفعت متقابل بیشتری به آنها برساند.
جملهای از وین بیکر کارشناس شبکهسازی در کتاب ببخش و بگیر خواندم:
« اگر هدفمان از شبکهسازی فقط دستیابی به چیزی باشد، کاری از پیش نمیبریم از این شبکه سازی نفعی نمیبریم منافع شبکهسازی از سرمایهگذاری روی فعالیتها و روابط معنادار بوجود میآید.»
پیش از سرمایهگذاری روی روابطمان، باید افراد گیرنده در تعاملات روزمرهمان را بشناسیم.
شبکه ارتباطیام کم کم رشد کرد، درواقع هر روز با کمی مهربونی در حق بقیه و طی چند سال با نیت بهتر کردن زندگی آدمهایی که با اونها ارتباط دارم، گسترده شد.
احساس معامله بیشتر تا بخشی از رابطهای معنادار
واقعن برایتان مهم است که به من کمک کنید یا فقط میکوشید کاری کنید که در عوضش کاری از من بخواهید؟
حسابگرها، بخشش را برای کسانی انجام میدهند که فکر میکنند بعدها کمک میکند. شبکه ارتباطیشان کوچک است.
گای کاوازاکی از طرفداران دو آتشهی اپل و شخصیت افسانهای سیلیکون ولی :«وقتی با آدمها ملاقات میکنین، صرفنظر از اینکه چه کسی باشن باید از خودتون بپرسین چطور میتونم بهشون کمک کنم؟»
آدام ریفکین:
«نمیتوانیم همیشه پیش بینی کنیم که چه کسی در آینده به ما کمک میکند.»
۱۴۰۲/۱۱/۲۲
۷۲٫ مدلهای کوچینگ متناسب برای مدیران
بهترین مدل کوچینگ، مدلیست که با موقعیت کارمند شما متناسب باشد. به او و یا در تیم به آنها کمک کند تا به بهترین، موثرترین و البته کارآمدترین راه بر موانعی که در طول پیشرفت حرفهای پیش میآید غلبه کنند. از این نظر که هر فردی شرایط و بستر متفاوتی با دیگران دارد.
۱۴۰۲/۱۱/۲۳
۷۳٫ بهترین کوچ جهان
مایکل بانگای استانیر بهترین کوچ جهان و نویسنده کتابهای “عادت مربیگری و چگونه با (تقریبا) هر کسی کار کنیم” است.
پاراگرافی دلنشین در سایتش خواندم. در مرود موضوع “تعامل با کارکنان”
عبارتی بسیار معنا شده. معناهایی همچون “افزایش بهرهوری، کار درست با روش درست و در زمان مناسب…” که خود چالشی بزرگ است.
مایکل بانگای استانیر در این رابطه میگوید:
«میخواهم درگیر شدن را با انسان بودن پیوند بزنم.
به جای اینکه تعامل را ابزاری برای حبس کردن دیگران بدانیم، باید آن را وسیلهای برای نشان دادن بهترینها در آنها بدانیم.»
این چیز واقعی هست و نتایج حاصل از آن:
- کار را برای کارکنان معنادار میکند
- به آنها اجازه میدهد خود را ابراز کنند
- بزرگ فکر کنند
- یاد بگیرند
- رشد کنند
- با اهداف چالش برانگیز ارتباط برقرار کنند
۱۴۰۲/۱۲/۱۷
۷۴٫ یک کوچ خوب بیش از حد فرض نمیکند
تا حد منصفانهای شفافسازی در طول مکالمه رخ میدهد
آخرین نظرات: