دوستم داری؟ را از من بسیار بپرس
قبلش یک گفتگوی اینستاگرامی بود.
در چت میان ما یک دوستت دارم از صمیم قلب به سمت مریم روانه شد. مثل تیری که کمانگیر رها میکند اما از فاصله دور نمیبینید در کدام دایره و با چه فاصلهای از مرکز است. از بازخورد مریم دریافتم تیر به هدف اصابت کرده است.
بلافاصله هم پیام دیگری پیوستش کردم. البته با تردید که مریم پیش خودش چه فکری میکند.
“این کلمهای است که سالها ازش محافطت میکنم و جرات گفتنش به همه کس را ندارم.”
بماند همان لحظه دریافتم مصرفم پایین است. چرایی در ذهنم شکل گرفت. پرسش را پیگیری کردم و در موردش نوشتم. به قولی بهداشت آگاهیام را حفظیدم.
قضیه تمام شد با استیکرهایی از جنسِ بوس، قلب و چشمهایی قلبی با کمال صداقت و اخلاص نه از روی اجبار، رودربایستی و یا ترحم یک استیکر بندازیم وسط و بدویم پی باقی کارمان.
این ماجرا گذشت تا امروز ۴ تیرماه ۱۴۰۲ در کمپ ایدهپزی استاد ۱۲ ایده ارائه دادند. ما ۳ گزینه برای نوشتن داشتیم. مطلوب من “مَنِ روز” و “پاراگراف روز” و ” شیء روز” بود. اما قرار بر پختن حتمن یک ایده در روز بود.
برای من همواره در انتخاب بین چایی و قهوه هم مقداری از انرژی و کالری بعد از سرو را پیش از آن مصرف میکنم کمی زمانبر بود. خلاصه “پاراگراف روز” را برگزیدم. نوشتن در مورد پاراگرافی جذاب از کتابی که قبلن مطالعه شده است. قدری نوشتم که معده درد امانم را برید. طوری که تاب و توان پخت و پز نبود.
بعداز ظهر کمی اوضاع بهتر شد و تصمیم گرفتم که بالاخره دست به کار پختن شوم. دستم را سمت گوشی بردم تا قبل از شروع پخت و پز پیامها را چک کنم. پیامی از مریم در نوتیفیکیشن مرا به واتساپ کشاند. بنابراین موضوعم به “شعر روز” که جزء ایدهها بود، تغییر یافت.
پیام مریم جان:
عزیز دل ناجور من
چرا یه دونه دوستت دارمی که تو اینستاگرام اون هم مجازی بهم گفتی رو پاک کردی.
اشتباه فرستاده بودی
مدت دار بود دوست داشتنت
پشیمون شدی فرستادی
واسه چی پاکش کردی
من که دیده بودمش
واسش کلی ذوق کرده بودم
قند خونم بالا رفت
انگاری ماشروم زده بودم
چرا پاکش کردی
نکنه ترسیدی ذوق مرگ بشم
بلافاصله بعد از این پیامها که خواندش حسابی خنده بر لبهایم تکیه داد و نشست، شعری برایم فرستاده بود.
“شعر روز”
دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافتهام
این گل سرخ من است
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست
در دل مردم عالم بخدا
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید
تو هم ای خوب من
این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت
نه به یکبار و به دهبار، که صدبار بگو
دوستم داری؟ را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو
همان ابتدای شعر تعبیر زیبای دوستت دارم به دلاویزترین شعر جهان پسندیدم. دلم را برد. هر خط پایینتر بیشتر مریم را دوست داشتم. همان احساس یافتن که شاید تجربهاش کرده باشید. مدتی در پی چیزی باشید و بعد آن را در کنارتان بیابید.
میدانیم که دوست دارم حالمان را خوب میکند البته به جا و صادقانه. اما گذاشتهایم برای روز مبادا. در این قطعه شعری که مریم فرستاده بود جایی که شاعر گفته این نکته به تکرار بگو بیشتر در درونم فرو رفتم. در حبسی که برای این واژه در نظر گرفته بودم.
دوستم داری؟ را از من بسیار بپرس
در آخر شعر مریم مرا بسیار تکاند آنقدر که برگهایم ریخت. جالب بود در پایان پیش از پیشنهاد بکاربردن لفظ دوست دارم برای دیگران حرفش این است دوستت داری را از من بسیار بپرس.
آنچه اکثرمان بیشتر در آن میلنگیم و ضعیفیم. نگران قضاوتها و هزارتویی از واگویهها که آخرش به حذف پیام هم گاهی خواهد رسید. دوست دار…
آنچه مریم صادقانه، شفاف و شجاعانه در موردش پرسید.
شاید احتمال درصدی پشیمان شدن، حقش هست یا نیست و واگویههای بسیار دیگر، اجازه رهاییاش را در اتمسفر حضورمان نمیدهیم.
منظور اینجا گدای محبت بودن نیست. اتفاقن توجه به خود و و گوش سپردن به احساسات و نیازمان است. شفاف است که این بحث در چهارچوب روابط شغلی و حرفهای، دوستانه و خانواده مطرح است.
دوستت دارم را با من بسیار بگو
در سطر پایانی شعر حرف و سخن مریم را به من گوشزد میکند. در مصرفش سختگیر نباشیم. صادقانه بگوییم و نهراسیم از دوستت دارم. بعد از تجربه این حال و هوا در اینستاگرام به مریم پیام دادم.
اون پیام سرجاشه صحیح و سالم.
بازم میگم مریم جان دوستت دارم.
با مریم راحتم وقتی با مریم میچَتیم در فکر چک کردن صداقت حرفهایش نیستم.
“شعر روز”
دوستت دارم را با من بسیار بگو
از فریدون مشیری
6 پاسخ
دوستت دارم
فدای تو که این خاطره رو برام ساختی مریم جان
این کنکاش درونی آدمها با خودشان، احساسشان و روایطشان را بسیار دوست دارم. یادداشت شما هم از این جنس بود، که خیلی خوب به آن پرداختید
سلام اعظم جان
هم مدرسه ای نازنینم
سپاس از لطفت و ممنون از بازخورد الهام بخشت عزیزم
موضوع حساس و تفکر برانگیزی است.
از دوست داشته شدن هم میترسیم
از دوست داشتن هم نرسیدیم
از عاشق شدن
از عاشق ما شدن
هزار و یک سوال بی جواب
ابهام و تردید و …
سلام حمید رضای عزیز
بله چه خوب در موردش نوشتی.
چه خوب که از زاویههای مختلف به موضوع نگاه کردی.
ابهام و تردید و هزار و یک سوال بی جواب در ارتباط با این جریان داریم. تقریبن گریبانگیر اکثر افراد هست. اما تو این قطعه شعر ساده و صادقانه بهش توجه کرده و این برای من جالب بود.
ممنونم بابت بازخوردت